دانشمند فرزانه و گمنام 

استاد علمداري نماد تلاش خستگي ناپذير براي كسب علم

حميد آقايي

استاد علمداري متولد ۱۳۱۱است. ايشان از اوان جواني،عليرغم تحصيل در رشته رياضي،پا در وادي ادبيات نهاده است.برخي گمان مي كنند ايشان،در ادبيات فارسي تبحر دارد،اما بايدگفت استاد علمداري در ادبيات عرب هم توانا و صاحب نظر هستند،سالهاي سال دربغداد زيسته اند و آثاري را در اين باره دارند.
آنچه براي من مهم است نستوهي و خستگي ناپذيري استاد در تمام مراحل تحصيل و تدريس و تحقيق است.زماني برايمان نقل مي كردند كه صبح هااز محله زندگيشان در محله قاضي،پياده براي تدريس به محله اوره مي رفتند و عصرساعت ۴ با پاي پياده برمي گشتند.
برخي روزها كارسخت تر مي شد چون فرداي آن روز ساعت ۴صبح بايد به تهران مي رفتند براي تحصيل در دانشكده ادبيات،به خاطر نبودَوسيله نقليه،شب قبل به قهوه خانه علي بابا مي رفتند تا سحرگاهان بتوانند ماشيني را بيابند وبه تهران بروند.ساعت ۱۱كه كلاش دانشگاه تمام مي شد با عجله خود را به دماوند مي رساندند كه دوباره باپاي پياده به اوره بروند!! واين كار چندساله ايشان بود!

استاد علمداري در طي ۷۰سال تلاش و كوشش علمي، با تحصيل، تدريس، تحقيق ، ترجمه، تاليف و نگارش، زندگي كرده است. سر از پا نشناخته است و البته در گمنامي و بي ادعايي. و در حجاب معاصرت زمان و مكان! شايد اگر ايشان در جاي ديگري غير از زادگاهشان مي زيستند امروز آوازه ديگري داشتند.

ايشان سالهاي سال شاگردي بزرگان كرده است و صدها شاگرد پرورده است و دهها تاليف و مقاله را نگاشته و دهها پايان نامه را راهنما شده است،اما آنچه براي من در اين ميان ازهمه به چشم آمده خستگي ناپذيري و تواضع و آرامشي است كه در چهره و رفتار و بيان ايشان است.

شايد ما در بين فرزانگان دماوندي كسان زيادي داشته باشيم كه مدارج علمي بالا را گذرانده اند.اما تعلق خاطر وي به زادگاهش هم به جهت ماندن و تدريس كردن و تربيت فرزندان اين ديار هم بخاطر جهت دادن به تحقيقات و عمر نهادن و خون دل خوردن براي احياي ميراث فرهنگي اين خطه،از ويژگي هاي منحصر به فرد ايشان است.در ميان تاليفات متنوع علمي و ادبي ايشان، دو اثر”گويش دماوندي” و”فرهنگ عاميانه دماوند” جايگاه ويژه دارد.

سالها قبل و به مناسبت انتشار كتاب گويش دماوند نوشتم كه؛ اين كتاب،صرفاً يك كار تدويني وتاليفي نيست.يك تصنيف و ابتكار تحقيقي است.صاحب كتاب فقط به گردآوري لغات گويش دماوندي بسنده نكرده است.اگر چه همين كار هم سالهاي سال عمر گذاشتن و وقت صرف كردن و حوصله و صبر خاصي را مي طلبد اما اين اثر بديع فراتر ازيك گردآوري عادي لغات و كلمات و تركيبات است.ايشان در اين اثر بر مبناي علم زبان شناسي تحقيق كرده و فونتيك گويش دماوندي را احياء كرده است.او در اين تحقيق فاخر اثبات كرده؛ گويش دماوندي شاخه اي از زبان تاتي نيست،گويشي برخاسته از زبان محلي مناطق شمال و مركز ايران است كه سالهاي سال مردم مناطق كوهپايه البرز در دماوند و لواسان و شميران و كن و سولقان تا طالقان،به اين گويش سخن گفته اند و روزگار گذرانده اند.

اگر امروز اداره ميراث فرهنگي،مي تواند گويش دماوندي را به راحتي به عنوان يك ميراث ماندگار فرهنگي ثبت ملي كند بخاطر يك سند علمي و پژوهشي فاخراست كه محقق و نگارنده ي آن حدود دو دهه بر سرآن عمر گذاشته است.
ناگفته پيداست اگر قرار بود براي ثبت گويش دماوندي، مقدمات علمي و تحقيقي طي شود نيازمند دهها ميليون هزينه بود اما اين كار ارزشمند بار سنگيني را از روي دوش شهرستان برداشته است.مهمتر از بُعد مادي آن،مصونيت گويش دماوندي از اندراس و انقراض است كه توانسته است فرهنگ و آداب و زبان اين بخش از ايران عزيز را صيانت نمايد.درواقع خدمت دكتر علمداري به زادگاهش نيست؛ خدمت او به بخش مهمي ازفرهنگ ايران عزيز است.

براين باورم كه مسئولان استان تهران والبرز بايد براي تجليل ازاين اثرفاخر همت بگمارند و نكوداشت بگيرند.

براي اين استاد عزيز و فرزانه كه زادگاه اساطيري اش را بهشت خود مي داند و متواضعانه و باهمت بلند سالهاي سال پاي اين نگاه و باورش ايستاده و عمل كرده است؛ آرزوي سلامتي و عافيت كامل داريم.

  


زبان دماوندي تا 30 سال ديگر از بين مي رود

يك ماه است كه ازتاجيكستان برگشته و PHD زبان شناسي اش را از مسكو گرفته است.استاد مهدي علمداري تاكنون چند كتاب منتشر كرده كه آخرين آنها كتاب اشعارش «معبد آناهيتا» است.

دغدغه استاد، حفظ گويش دماوندي است. او عمر خود را بر سر ادبيات فارسي در زمينه تحصيل و تدريس نهاده است. دكتر علمداري زبان دماوندي را تا مسكو برده است و پايان نامه اش در آنجا با استقبال خوب اساتيد زبان شناسي مواجه شده است.

آخرين كتابي كه از شما چاپ شده، معبد آناهيتاست، توضيحي درباره اين كتاب بدهيد.

اين اولين كتاب شعري است كه من چاپ كردم. من بايد سي سال پيش اين كتاب را چاپ مي كردم. من اين شعرها را در گذشته گفته ام و در خانه گذاشته ام.

از چه زماني شعر گفتن را شروع كرديد؟

من از كلاس ششم ابتدايي شعر مي گفتم. البته آن شعرهايم به اندازه معلومات آن زمانم بود. ولي يادم هست كه كلاس سوم دبيرستان بودم كه نادر نادرپور كه ازشعراي خوب نوپرداز است، به دماوند آمده بود و آقاي محمد خطيبي كه دبير شيمي بودند، مرا نزد نادرپور برد. يك شعر به نادرپور دادم كه او گفت استعدادت خيلي خوب است و خيلي مرا تشويق كرد.

شعري كه به نادرپور داديد را يادتان هست؟

بله. اين طور شروع مي شد: در رزمگاه سخت و پرآشوب زندگي/صف بسته اند لشگر ياس و شكست ها/ گه مي كنند حمله به قصد هلا ما/ دژخيم هاي خنجر خونين به دستها؛ كه البته اين شعردر مجله «اميد ايران» آن زمان هم چاپ شد.

چرا اسم معبد آناهيتا را انتخاب كرديد؟

در سفر به بغداد از معبد آناهيتا گذشتم و رفتم آن معبد را ديدم  و شعرش را در بغداد گفتم. البته در شعر معبد آناهيتا كمي هم نگاه انتقادي داشتم.

غير از شعر در عرصه هاي ديگر هنري هم كار كرده ايد؟

در عرصه تئاتر هم كار كرده ام و درس هنر نمايش تئاتر را خوانده ام، البته  چندان حرفه اي آن را دنبال نكردم و كنار گذاشتم.

در حال حاضر كتابي در دست انتشار داريد؟

پايان نامه دكترايم درباره زبان و گويش دماوندي است كه الان به زبان رومي ترجمه شده و رفته مسكو. اگر چاپ شود كار ماندگار و تازه اي است. من روي اين گويش براساس زبان شناسي سالها كار كرده ام، نه اينكه صرفا جمع آوري لغت باشد. در واقع من فنوتيك دماوندي را طرح  و دنبال كرده ام. مثلا همه فكر مي كنند زبان دماوندي تاتي است در حالي كه اين طور نيست. تاتي مال جاي ديگري است. زبان دماوندي با تاتي متفاوت است و تقريبا دامنه هاي البرز اينگونه صحبت مي كردند. نه فقط دماوند كه شميران و كن و ... نيز اين طور صحبت مي كردند.

نكته مهمي را كه لازم مي دانم در اينجا بگويم اين است كه زبان اصلي دماوندي در حال از بين رفتن است. بيست سي سال ديگر اثري از آن باقي نمي ماند، چون نسل جديد آشنايي چنداني با آن ندارند.

زبان تاجيك ها چگونه است؟

زبان آنها فارسي است اما فارسي دري كه مال زمان رودكي است. مثلا مي خواهند بگويند مي روم، مي گويند مي بروم. پس زبان آنها فارسي است كه با خيلي از كلمات روسي مخلوط شده است. تاجيك ها از كلاس اول دو زبان فارسي و روسي را با هم مي خوانند و خط آنها هم روسي است. اين را هم بگويم كه زبان دماوندي تشابه زيادي با زبان شمال تاجيكستان  دارد. مصدرهاي زيادي از دماوندي شبيه فارسي آنجاست كه همه استادها تعجب كرده بودند.

استاد، علاقه شما به ادبيات از كجا شروع شد؟

من در دبيرستان رشته رياضي خواندم ولي همان موقع هم ادبياتم خوب بود. در دانشگاه هم غير از ادبيات، حقوق و فلسفه هم قبول شدم ولي هرچه فكر كردم  ديدم ادبيات برايم مناسب تر است.ليسانس ادبياتم را در دانشگاه تهران و با بهترين استادهاي ايران گرفتم. مثل استاد فروزانفر، محمد معين خانلري، دكتر ذبيح الله صفا و خيلي هاي ديگر  آنان نيز كساني مانند سعيد نفيسي و ملك الشعراي بهار بود.

پدرتان چه طور آدمي بود؟

پدرم خيلي با ذوق بود. در سال هاي ابتدايي برايم يك ديوان خيام خريده بود.در كلاس دوم – سوم همه شعرهايش را حفظ كردم. ايشان مرا وادار مي كرد كه شعر بخوانم و حفظ كنم.

معلم كلاس اولتان را يادتان هست؟

معلم كلاس اولم  آقاي محسن مهدياني بود، معلم كلاس دومم، معلم خوبم آقاي حسين مهدياني بود كه اين دو برادر بودند. برخي از معلم ها خيلي من را تشويق مي كردند و البته من هم هميشه شاگرد ممتاز بودم.

ازدوران آغاز معلمي خودتان بگوييد.

سال اولي كه استخدام شدم، ديپلم داشتم. آن زمان ديپلم خيلي بود.ما را فرستادند مدرسه اوره. من همان سال دانشگاه ادبيات قبول شدم و از سربازي هم معاف شده بودم.صبح از دماوند پياده مي رفتم به اوره، درس مي دادم و ظهر دوباره برمي گشتم و ناهار مي خوردم. بعد بلافاصله برمي گشتم مدرسه اوره تا ساعت 4. ساعت 4 راه مي افتادم به طرف دماوند و فردا صبح دانشكده ادبيات كلاس داشتم. آن موقع ساعت 4 براي تهران ماشين نبود (البته الان هم اينجا ساعت 4 و 5 ميني بوس براي تهران نيست). پياده مي رفتم گيلاوند كه ديگر شب شده بود، آنقدر مي ايستادم تا كاميوني يا ماشيني كه از فيروزكوه به تهران مي رفت، برسد و سوارم كند. گاهي هم شب ها به قهوه خانه علي بابا مي رفتم، آنجا منتظر ماشين هاي عبوري مي شدم. خلاصه صبح مي رفتم دانشكده تا ساعت 11؛ دوباره براي ظهر مي رسيدم دماوند كه بروم مدرسه و درسم را بدهم. خيلي سخت بود. خستگي راه، پياده روي زياد و ... .

خيلي ها هم بودند كه بعد از اخذ ديپلم ادامه تحصيل ندادند ولي من چون علاقمند بودم با سختي ادامه دادم و ليسانس گرفتم. خاطرم هست از بچه هاي آن زمان، آقاي مقتدايي به تحصيل ادامه دادند و از افراد باسواد محسوب مي شدند كه چند سال هم در شهرهاي ديگر زندگي كردند.

استاد، كار پژوهشي  در مراكز ديگر هم انجام داده ايد؟

بله. در دايره المعارف بزرگ اسلامي چهار سال كار كردم و مقاله مي نوشتم و ترجمه مي كردم.جزو اولين نفرات هيات علمي آنجا بودم ولي رهايش كردم. چون مي بايست صبح از دماوند بدون وسيله به تجريش بروم و بعد از 6 ساعت كار سنگين برمي گشتم. مجددا صبح مي بايست براي تدريس بروم. نمي شد، خيلي مشكل بود.

اگر دوباره به ابتداي جواني بازگرديد، همين راه را مي رويد؟

اگر الان هم دوباره جوان شوم، همين راه را پي مي گيرم و خيلي هم بهتر. من از اين راه ناراضي نيستم. زندگي معمولي دارم و راضي ام.

جوان هاي زمان شما با جوان هاي امروز چه فرقي مي كنند؟

آن موقع جو علمي بهتر بود. الان جوانها نمي دانند آخرش چه مي شوند.آن زمان انگيزه بيشتر بود. البته اين مسئله در مورد همه صدق نمي كند ولي آن زمان كه استاد فروزانفر از كلاس بيرون مي آمد، ما تا دم ماشين از او سوال مي پرسيديم. اما الان اصلا اين طور نيست. من دبيرستان كه بودم شبي يك كتاب مي خواند. اجاره مي كردم و مي خواندم. البته عواملي مختلفي موثر است ولي بايد در نظر داشت كه امكانات الان خيلي بيشتر است.

شما از شعراي معاصر به كدام علاقه بيشتري داريد؟

شهريار، دكتر حميدي شيرازي و اخوان.  از شعراي قديم نيز در راس همه حافظ و فردوسي، به ويژه حافظ. بعد از اينها آثار منوچهري و خاقاني را دوست دارم.

اولين چيزي كه با شنيدن اين كلمات به ذهنتان مي رسد، بگوييد.

دماوند: شهري تاريخي كه بايد بيشتر به آن توجه شود.

تكنولوژي: سرمايه زندگي امروز ما

مولوي: بزرگترين عارف دنيا

اخوان ثالث: از بزرگان شعر نيمايي

حافظ: يكي از بزرگترين عارفان جهان

سهراب سپهري: يك عارف طبيعت گرا

دانشجو: اميد آينده

عشق: وديعه اي است الهي

مهدي علمداري: يك معلم ساده

حرف آخرتان را بفرماييد.

بايد مقتضيات طوري بايد كه علم را جدي تر بگيريم. زيرا در د نياي امروز نمي توان با علم شوخي كرد.


 گويش دماوندي؛ كتاب مرجع در گويش محلي ساكنان جنوب البرز 

درباره سومين اثر استاد دكتر مهدي علمداري

حميد آقايي

«گويش دماوندي» اثر ارزشمند استاد دكتر مهدي علمداري اين بار با محتوايي نو و جديد با گستره وسيع معنايي و عمق بيشتر براي صاحبنظران و علاقمندان فرهيخته ي گويش شناسي و گويش رايج ساكنان خوب رشته كوه البرز به بازار نشر شده است. اين اثر در سال 1384 و پس از چندين سال، توسط پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي منتشر گرديد. با اين تفاوت كه آن اثر حاصل كند و كاوهاي علمي استاد در سالهاي جواني بوده و به طور طبيعي از كاستي هايي برخوردار بوده است. اين دومين اثر در واقع «تز» دكتراي تخصصي وي در رشته زبان شناسي است كه در آكادمي علوم كشور تاجيكستان (وابسته به مسكو) در سال 1383 از آن دفاع شده است. با نگاهي علمي متفاوت و نظرگاه هاي تازه و نوين در زبان شناسي و گويش شناسي. رساله ي دكتري كه خلاصه ي آن توسط استاد پرفسور دكتر كرم شاه استاد انستيتو زبان و ادبيات شهر دوشنبه و استاد دانشگاه هاي سن پطرزبورگ به زبان روسي ترجمه شده است و در اختيار دانشگاههاي مسكو و كشورهاي مشترك المنافع قرار گرفته است. گويش دماوندي در سال 1392 و با همت انتشارات فيض كاشاني و حمايت شهردار سابق دماوند، مهندس همتي به دست نشر سپرده شده است.

شناخت گويش ها ابزاري مهم براي حفظ فرهنگ مردم

گسترش آموزش همگاني و حضور فعال رسانه هاي گروهي، به پر رنگ شدن زبان رسمي و كم رنگ شدن گويش و لهجه هاي محلي مي شود. درست مثل نهري روان كه كم كم رو به خشكي مي گذارد. حقيقت اين است كه حفظ آداب و رسوم صحيح و فاخر و شناسايي مفاخر و از جمله حراست از لهجه ها و گويش هاي قومي و محلي، عامل مهم در پيوند نسل جديد با فرهنگ گذشته و جلوگيري از انقطاع فرهنگي است كه در حيطه ي خود به نوعي مقابله با تهاجم فرهنگي محسوب مي شود.

نخستين همت والاي استاد

همت استاد علمداري چه در نشر كتاب فرهنگ عاميانه، چه در انتشار گويش دماوندي (اثر اول) و سرانجام در نشر اثر جديد گويش دماوندي ستودني است. اين براي دانشجويان، طلاب، پژوهشگران اين خطه يك الگوي روشن و نمونه عيني است كه چگونه استاد و توانمندي مي تواند آثار و تاليفات خود را به موضوعات ديگري اختصاص دهد كه هم بازار نشر پررونق تري داشته باشد و هم شهرت بيشتري را به هم زند. ليكن دكتر علمداري از همه ي اينها چشم پوشيده و براي نشر اثر اول بيش از ده سال و اين اثر نه سال صبوري كرده است تا چشم نسل جوان اين ديار به آن روشن شود و جوان دانش پژوه اين زمان بتواند عقبه ي فرهنگي خود را به روشن ببينند. تفاوت بسيار است بين كمي كه در تاليف يك اثر يا تدوين يك رساله، موضوعي راحت و تكراري را انتخاب مي كند با كسي كه موضوعي دشوار و سخت را برمي گزيند و پاي آن عمر مي گذارد. به راستي كه اين همت والا و غيرت فرهنگي و علمي ستودني و در خور ستايش بسيار است.

مشخصات اين اثر فاخر

«گويش دماوندي» به گونه اي يك «تصنيف» است؛ يعني اثري بي سابقه و بي نظير، در گويش محلي اكثر مردم اين ديار كه البته گويش بخش زيادي از مردم تهران قديم، لواسان كوچك و بزرگ، كن، سولقان، طالقان، شميران و ... بوده و هست. دكتر علمداري با اين اثر علمي و فرهنگي از يك سو، به مردم زادگاه خود و فرهنگ آن خدمت كرده است و از ديگر سو زواياي ناشناخته از فرهنگ و زبان فارسي را شناسانده است. چه اينكه وي در كندو كاو علمي خود درباره گويش مردم اين ديار، به واژگان و تركيب هايي رسيده است كه جز در اين گويش در زبان فارسي يافت نمي شود و ثبت و ضبط اين واژه گان به غناي زبان فارسي باستان و زبان كنوني كمك شاياني مي كند. استاد علمداري رساله ي دكتراي خود را (در 242 صفحه در قطع وزيري) بدون كم و كاست و تغيير منتشر كرده است. از اين رو اين كتاب در قامت يك اثر علمي فاخر جلد كرده است كه شايد براي عموم مردم قابل استفاده نباشد و در واقع كتابي مرجع براي پژوهندگان و دانشياران زبان و ادبيات فارسي محسوب مي گردد. صد البته به مستندسازي فرهنگ اين سامان هم كمك زيادي كرده است. اين كتاب ارزشمند در 6 فصل سامان يافته است كه فصل اول و دوم و فصل پنجم و ششم آن براي عموم مردم هم قابل استفاده است. به ويژه فصل پنجم و ششم كه به واژگان و نامها و نام گذاري ها مي پردازد و با حروف لاتين يك متن دماوندي را در قالب يك قصه آورده است كه در جاي خود خواندني است. يك تشكر ديگر دكتر علمداري اين كتاب ارزشمند را با محتوايي علمي و عميق آفريده و سر و سامان داده است تا از زوال آثار باقيمانده اين گويش جلوگيري كند و لغات و واژه هاي قديمي فارسي را ماندگار كند و خوشخبتانه در اين دو هدف به خوبي توفيق داشته است. در اينجا شايسته است از تلاش ناشر محترم انتشارات فيض كاشاني جناب آقاي حاج كاظم تبريزي هم تقدير كنيم كه به عشق زادگاه خود، با علاقه و اشتياق به آثار مربوط به اين سرزمين اهتمام دارد و عليرغم اين كه بازار كتب علمي و تاريخي از اين قبيل در بازار نشر رونقي ندارد، با اين همه به اين اقدام شايسته ي فرهنگي همت ورزيده است. چه خوب است نسل جوان پژوهشگر و اهل مطالعه ي اين شهرستان با مطالعه ي اين كتاب علمي و شايسته تقدير با ريشه هاي فرهنگي خود بيشتر آشنا شوند. براي استاد علمداري آرزوي سلامتي و دوام توفيقات بيشتر علمي و فرهنگي را از درگاه خداوند عليم و شكور تمنا مي كنيم.