معلم ادبيات وادب

با ياد استاد محمود مقتدايي

حميد آقايي

اشاره 

نام مرحوم استاد محمود مقتدايي را كه بر زبان جاري ميكنيم، كمتر دماوندي است كه به ياد خاطره هاي شيرين دوران مدرسه خود نيفتد. ايام هفته معلم بهانه‌اي شد تا از اين رادمرد ادب و ادبيات يادي كنيم.اين مقاله خلاصه اي است ازآنچه پس از درگذشت آن استاد عزيز قلمي شد. 

 🔶 تبار استاد مقتدايي

 استاد محمود مقتدايي متولد ۱۳۰۸ در دماوند است. از خانواده اي اصيل و از تباري كه عموماً از اهل علم و روحانيت بوده اند. پدري كه در سلك روحانيت بود به نام مرحوم آقاشيخ عبدالغفور كه سردفتر ازدواج دماوند بود و به سال ۱۳۳۲ رخ در نقاب كرد و مادري مومنه و متدين فرزند مرحوم محمدابراهيم شيرازي كه به سال ۱۳۶۱ ديده از جهان فروبست.

«مقتدايي» كه نام خانوادگي استاد و خاندان وي است در حقيقت به اجداد و اعمام وي برمي گردد. از حدود دو قرن قبل به بعد به واسطه پدران و نياكاني كه همه از علما و فضلا بوده و مرجع و ملجا علمي و معنوي مردم بوده اند و بدين سبب «مقتدا» لقب گفته اند.
سر سلسله ي ايشان مرحوم حضرت آيت اله غلامرضا مقتدي است كه مرحوم آقاشيخ بزرگ تهراني وي را فقيهي دانشمند، عالمي پارسا و اهل ورع برمي شمرد كه در دماوند شخصيت اول است و مورد اقتداء مردم و احترام حكومت. برادر مولي غلامرضا، مرحوم آيت اله شيخ محمدحسين مقتدي است كه در كتب تراجم براي وي كتابخانه اي بزرگ را ياد كرده اند. او پدر حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقا شيخ علي اكبر مقتدي است كه امام جماعت مسجدجامع دماوند و واعظي متبحر و دانشمند بوده است و مرحوم حاج شيخ محمدحسين مقتدايي، شيخ قاسم مقتدايي و ملااسداله مقتدايي فرزندان وي هستند. 

مرحوم حجت الاسلام شيخ عبدالغفور كه پدر وي مي باشد از همين تبار و خاندان است كه دردماوند منشا خدمات بوده است و از جمله ي آن تربيت فرزندي صالح چون استاد مقتدايي كه سالياني دراز منشا آثار و بركاتي بود براي فرزندان اين سامان و بسياري از شهرهاي ايران اسلامي. استاد مقتدايي با خاندان سيادت وصلت كرد و ابوالزوجه اش سيدي بزرگوار و دائم الذكر بود. از خاندان ارجمند مرعشي به نام آقاسيدموسي مرعشي كه مردي مهربان و خيرانديش و اهل عبادت و تهجد بود.

 🔶 در جستجوي تحصيل علم

 تا پايان تحصيلات ابتدايي را در دماوند ماند. براي دبيرستان به تهران رفت و در همه ي پايه ها به سبب ذوق و استعداد سرشار رتبه ي اول و دوم را كسب كرد. زمستان و پاييز و بهار را در تهران بود و تابستان ها را در دماوند.

آشنايي اش با مرحوم حجت الاسلام آقاي حاج شيخ عباسعلي صادقي كه از شاگردان مرحوم آيت اله العظمي بروجردي بود باعث شد دبيرستان را رها كند و سراز پا نشناخته به حوزه ي علميه قم برود و به تحصيل علوم ديني مشغول شود و همزمان تحصيل دبيرستان را در رشته ادبي ادامه داده و موفق به اخذ ديپلم ادبي گردد.
صرف و نحو را از ابتدا تا پايان مغني اللبيب در قم خواند.

 🔶 ورود به دانشگاه

 سال چهارم حوزه بود كه با عده اي از هم دوره اي هايش عزم تحصيل در دانشگاه كرد و با امتحاني كه نزد فيلسوف كم نظير مرحوم حاج سيدكاظم عصار و يكي ديگر از علما داد گواهي صلاحيت ورود به دانشگاه را يافت. در آزمون ورودي آن سال بزرگاني مثل مرحوم آيت اله شهيد بهشتي حضور داشتند. روح بي قرارش در تحصيل علم باعث شد همزمان با تحصيل دردانشگاه، تحصيلات حوزوي را در مدرسه شهيد مطهري (سپهسالار) ادامه دهد و سطح مقدماتي و عالي را نزد بزرگاني چون حضرات آقايان شيخ محمدعلي لواساني، سيد محمود طالقاني و شيخ هدايت اله وحيد گلپايگاني تلمذ كند و جلدين الاصول را نزد آيت الله مجد فرا گيرد.از اساتيد به نام وي در دانشگاه نيز استاد بديع الزمان فروزان فر، استاد دكتر محمود شهابي،‌ استاد احمد بهمنيار و استاد دكتر فيض را مي توان نام برد. 

🔶 تحصيل و تدريس در ادبيات 

كارشناسي يا همان ليسانس را در علم منقول و علوم تربيتي دانشسراي عالي اخذ كرد و دبير علوم ديني شد. سربازي را در دانشكده افسري گذراند. سپس به دماوند آمد. سال ۱۳۳۲ بود كه پدرش سردفتري اسناد رسمي شماره يك دماوند را به وي واگذار كرد و تا سال ۱۳۴۴ در خدمت مردم دماوند بود. در همين سال تصدي سردفتري را به برادرش مرحوم حاج محمد مقتدايي واگذار كرد و خود رسماً وارد شغل معلمي شد كه عشق و علاقه اش بود. در همين سالهاي حضور در دماوند بود كه از محضر مرحوم آيت اله مجد بهره مند شد. معلمي او را به شهرهاي برازجان، بوشهر، بابل، كرج، تهران و كشور كويت كشاند و سپس به دماوند آمد.
سي سال معلمي در دبيرستان هاي كشور و تربيت هزاران شاگرد حاصل تلاش هاي خالصانه اين استاد عزيز است. سال ۵۶ بود كه در رشته ادبيات عرب و علوم قرآني با رتبه اول موفق به دريافت فوق ليسانس گشت. در ادامه ي عمر با بركتش همان رشته اي را كه به آن دلبسته و علاقمند بود – ادبيات عرب و فارسي- تدريس كرد. سال ۱۳۷۰ بود كه وارد تدريس دانشگاه شد و به تدريج به عنوان عضو تمام وقت هيات علمي بيش از دو دهه منشا آثار و بركات علمي شد. 

همزمان در سال هاي ۷۲ تا ۷۶ در مدرسه علميه دماوند خالصانه و متواضعانه به تدريس ادبيات فارسي پرداخت و كريمانه از دريافت حق التدريس به خاطر حقي كه حوزه بر عهده اش داشت چشم پوشيد. و اين يعني يك زندگي پويا و با نشاط علمي شصت ساله! زندگي پويا و پرتحرك علمي كه البته در كمال آرامش و نهايت گمنامي گذشت.

 استاد مقتدايي در سال سوم تحصيلش دردانشگاه موفق به ورود به رشته ي حقوق دانشگاه تهران با رتبه بيستم شد اما همان علايق علمي اش او را از تحصيل در رشته ي حقوق منصرف ساخت.

 🔶 يك زندگي ادب

 معلم ادبيات عرب و فارسي و استاد فرهيخته دبيرستان، دانشگاه و حوزه. يك استاد تمام عيار، اهل مطالعه و پژوهش و تحقيق بود. در اين ترديدي نيست اما آنچه كه استاد مقتدايي را از بسياري از همگنانش متمايز و ممتاز مي ساخت ”ادب” او بود. جمال صورت، نيكي سيرت، صداي خوش طنين و آرام بخش كه آميزه اي از آرامش و ادب را با خود داشت، شاگردانش و هر كه را با او دقايقي انس مي گرفت شيفته اش مي كرد. مناعت طبع و قدرشناسي از رسالت والاي معلمي اش از او انساني خودساخته به بار آورده بود. «زيّ» طلبگي يا همان سبك زندگي طلبگي كه سيره ي سلف صالح حوزويان است در مشي و مرامش هويدا بود. 

حسن استماع، نقد دلپذير، انتقاد مودبانه، دقت محققانه از ويژگي هاي اين استاد عزيز بود. انس او با قرآن و روايات و احاديث و مطالعه اش در همين عرصه ها از او استادي فاضل و دانشمند ساخته بود. هر چند كه از اظهار و بروز آن – به دلايلي كه خود مي دانست- پرهيز داشت. آنچه را كه مي دانست بر زبان مي آورد و آنچه را كه نمي دانست صادقانه مي گفت: نمي دانم و اگر نمي پسنديد متواضعانه مي گفت: نمي فهمم. صبر و شكيبايي اش در زندگي به ويژه درداغ فراق فرزند دلبندش مهندس مسعود مقتدايي مثال زدني بود. شايد اگر امروز از انبوه شاگردانش سوال كنيد، از مباحث علمي و درسي او چندان مطلبي به خاطر نداشته باشند.گو اينكه درس ادبيات فارسي با قواعد خشك دستوري آن چندان دلپذير نيست اما حسن ادب مقتدايي باعث مي شد كه شاگردانش اول شيفته ي «ادب» استاد شوند و آنگاه دل به ادبيات ببندند. اگرچه كلاس ادبياتش هم بسيار جذاب و دلنشين بود. آري؛ او مرد «ادب» بود و «ادبيات»!

 🔶 حسن خاتمه 

آخرين سه شنبه سال ۹۴ بود كه استاد مقتدايي به عبادت پرداخت و پس از صرف ناهار به قرائت قرآن و زمزمه عاشقانه با معبود پرداخت و مثل زندگي اش آرام و آرام و در حالي كه آيات الهي را بر لب داشت، مسافر ديار باقي شد.
يادش و نامش زنده باد. روح و رضوان الهي بر روح پاكش كه پاك زيست و پاك از دنيا رفت. انشاءاله با نور قرآن و مواليانش همنشين و محشور خواهد بود.

 


 استاد محمود مقتدايي: معلمي بهترين شغل جهان است

مقدمه

وقت نام استاد محمود مقتدايي را بر زبان جاري مي سازيم كمتر كسي است كه به ياد خاطره هاي شيرين دوران مدرسه خود نيفتد. 30 سال تدريس در آموزش و پرورش توسط مردي كه معلمي را بهترين شغل جهان مي داند، بهانه اي بود تا گفتگويي هر چند مختر با اين استاد انجام دهيم كه خواندن آن پر از فايده است.

لطفا خودتان را به طور كامل معرفي بفرماييد.

محمود مقتدايي، متولد 1308. محل تولدم دماوند، پدرم شيخ عبدالغفور، روحاني و سردفتر اسناد رسمي ازدواج و طلاق شماره يك دماوند متوفي به سال 1333؛ مادرم فرزند محمدابراهيم شيرازي ، خانه دار و متوفي به سال 1361.

دوران كودكيم تا پايان تحصيلات ابتدايي در دماوند گذشت. براي تحصيلات دبيرستان به تهران رفتم و در كلاس هاي دبيرستان رتبه اول يا دوم را احراز مي كردم. تابستان ها را در دماوند بودم. در ميان سال هاي تحصيلات دبيرستان به تشويق جناب آقاي حاج شيخ عباسعلي صادقي از طلاب فاضل آن زمان و از شاگردان حضرت آيت ا... بروجردي با داشتن زمينه علاقه شخصي، دروس دبيرستان را رها كردم (ديپلم ادبي را بعدها با شركت در امتحانات متفرقه گرفتم) و در حوزه علميه قم به تحصيل پرداختم.

تحصيلات عالي خود را در كجا آغاز كرديد و نام بعضي از اساتيد خود را نام ببريد.

صرف و نحو را در قم آموختم؛ از جمله كتاب مغني اللبيب. در سال سوم كه عده اي از هم دوره هايم براي ورود به دانشكده معقول و منقول به تهران آمدند، من نيز با امتحان دادن نزد دو نفر از علما كه يكي از ايشان استاد فقيد بزرگوار جناب آقاي حاج سيدكاظم عصار بود، گواهي صلاحيت كه مجوز شركت در كنكور ورودي دانشكده نامبرده بود، را گرفتم و با شركت در امتحان ورودي پذيرفته شدم (در ميان شركت كنندگان در امتحان ورودي فضلايي هم وجود داشتند كه خود در حد استادي بودند). در رشته منقول مشغول تحصيل شدم و در ضمن با قبولي در امتحان ورودي در مدرسه عالي سپهسالار آن زمان ساكن گشتم و معاني و بيان و فقه و اصول را به موازات درس هاي دانشكده كه غالبا هر دو در يك زمينه بودند، آموختم.

نام بعضي از استادان معروف دانشكده علوم معقول و منقول كه از محضرشان استفاده كردم:استاد بزرگ بديع الزمان فروزانفر، استاد دكتر محمود شهابي، استاد احمد بهمنيار، استاد دكتر فياض كه لطف و رحمت خداوند بر همه شان باد.

نام بعضي از اساتيد مدرسه عالي سپهسالار كه از محضرشان استفاده كردم نيز عبارتند از: حاج شيخ محمدعلي لواساني (استاد معاني و بيان)، استاد حاج سيدمحمود طالقاني (استاد اصول)، استاد حاج شيخ هدايت ا... وحيد گلپايگاني (استاد فقه) كه لطف و رحمت خداوند بر همه شان باد.

چگونه وارد شغل معلمي شديد و قبل از آن چه مي كرديد؟

پس از اخذ ليسانس رشته منقول و علوم تربيتي دانشسراي عالي براي دبيري، مي بايست خدمت نظام وظيفه را انجام مي داديم. شش ماه در دانشكده افسري تعليمات لازم را ديدم و يك سال را هم در افسري گذراندم. پس از آن به دماوند برگشتم. در آن سال – 1332 – پدرم سمت سردفتري اسناد رسمي شماره يك دماوند را به من واگذار نمود و دو سال بعد از فوت ايشان تصدي دفتر ازدواج شماره يك را نيز يافتم و تا شهريور سال 1344 در اين سمت به مردم دماوند خدمت كردم. در آخر شهريور مزبور  از سردفتري اسناد رسمي و ازدواج به نفع برادرم كناره گرفتم و به دبيري دبيرستان هاي كشور اشتغال يافتم. در شهرهاي برازجان، بوشهر، بابل، كرج، تهران، كشور كويت و شهر دماوند جمعا سي سال تدريس نمود واز اول مهرماه 1373 بازنشسته شدم. لازم به توضيح است كه بنده در سال 1356 در رشته فرهنگ عربي و علوم قرآني موفق به اخذ فوق ليسانس با احراز رتبه اول شدم و در سال هاي اقامت در دماوند پيش از پرداختن به دبيري از محضر آيت ا... مجد استفاده فراوان كردم از جمله درس جلدين كفايه الاصول.

رشته اي كه به طور تخصصي تدريس مي نماييد، چيست؟

در مدت سي سال غالبا تدريس درس عربي و ادبيات فارسي را (كه از آغاز تحصيل به آن علاقه مند و دلبسته بودم) برعهده داشتم كه در نيمه دوم دوره مزبور بيشتر در كلاس چهارم دبيرستان تدريس داشته ام. دو سال پيش از بازنشسته شدن از دبيري، در دانشگاه آزاد اسلامي (واحد رودهن) به تدريس متون اسلامي و فارسي عمومي مشغول شدم. در سال دوم نيز عضو نيمه وقت هيئت علمي و پس از بازنشستگي عضو تمام وقت هيات علمي گشتم كه تاكنون ادامه دارد.

خاطره اي از دوران دانش آموزي خود بفرماييد.

در آغاز سال تحصيلي ام در قم با آقاي شيخ محمدرضا آدينه وند از اهالي طرحان كوهدشت خرم آباد همدرس و هم مباحثه بودم.ايشان از اين كه من با يك بار استماع درس هنگام مباحثه به خوبي از عهده بيان درس برمي آمدم، بسيار مرا تحسين و تشويق مي نمود. بعدها شنيدم ايشان در اثر پشتكار و جديت فراوان به خصوص در رشته نحو شهرت نيكو يافت و در نحو، مرجع طلاب حوزه علميه قم و معروف به «نحوي» گرديد.

و خاطره اي از دوره دانشكده.

در سال سوم دانشكده معقول و منقول بودم كه در كنكور ورودي دانشكده حقوق دانشگاه تهران شركت كردم و درميان پذيرفته شدگان رتبه بيستم را يافتم. براي ثبت نام به آن دانشكده مراجعه كردم در جلوي نامم قيد شده بود كه چن در دانشكده ديگر مشغول به تحصيل است، در صورتي مي تواند ثبت نام نمايد كه از تحصيل در دانشكده قبلي انصراف دهد. من نيز از ثبت نام منصرف شدم (چون تحصيل همزمان در دو دانشكده ممنوع بود).

خاطره اي از دوران تدريس.

هميشه كوشيده ام در كلاس با اندك بضاعت علمي، با اخلاص كار كنم و سهل انگاري در انجام دادن وظيفه روا ندارم. به همين سبب در هر جا كار كرده ام غالبا با لطف دانش آموزان و دانشجويان مواجه بودم و اين خاطره اي است شيرين و ادامه دار كه به من نيروي كار مي دهد.

آيا كتابي تاليف كرده ايد؟ يا قصد آن را داريد؟

معلومات اندك خود را در خور تاليف نمي دانم. اما در حدود سي سال پيش كتاب كوچكي (جزوه مانند) از زندگي حضرت ابراهيم (ع) را ترجمه كردم و سال گذشته نيز مقاله اي مختصر درباره ابوالعلاء مقري فراهم نمودم كه در مجله گروه ادبيات فارسي دانشگاه آزاد واحد رودهن به چاپ رسيده است.

چه توصيفي از شغل معلمي داريد؟

معلمي از نظر من بهترين شغل جهان است و كلاس، بهترين جاي عالم (اگر معلم بتواند شاگرد را در يك گام به سوي روشنايي علم و كمال انساني پيش ببرد).

گاهي با بعضي از همكاران در اين زمينه سخن مي رفت. هر كس چيزي مي گفت. من مطلب مذكور را مي گفتم؛ با شنيدن آن به طنز مي گفتند: درستي اين گفتار از رفتاري كه اولياي امور با معلم دارند و برخوردي كه جامعه با معلم دارد، به خوبي پيداست.

چه تفاوتي ميان دانشجويان قديم و جديد مي شناسيد؟

من از وضع همه دانشجويان قديم و جديد آگاهي ندارم كه درست اظهار نظر كنم. با اطلاع محدودي كه  در اين زمينه دارم، به نظرم تفاوت اين است كه دانشجويان قديم رشته تحصيلي مورد علاقه شان را انتخاب مي كردند ولي اكنون دانشجو غالبا هر رشته اي را كه قبولي خود را در آن محتمل تر بداند، برمي گزيند تا عنوان دانشجو داشته باشد. البته اين مساله كلي نيست ولي به عنوان يك موضوع قابل گفتگو، وجود دارد.تفاوت ديگر اين كه دانشجويان قديم اميدواري شان به تحصيل و زندگي آينده بيشتر بود. شايد علت اين تفاوت، آن باشد كه ماديات و تجمل گرايي، جلوه و جاذبه فراوان و بيش از حد يافته و توجه به پيشرفت علمي و كمال جويي را بي رنگ و كم ارزش مي نمايد.

 در حال حاضر بيشتر چه كتاب هايي مطالعه مي كنيد؟

كتاب هايي كه بيشتر به موضوعات تدريس من مربوط  باشد.

ضعف سيستم آموزشي را در چه مي بينيد؟

نظام آموزشي بايد هدفدار باشد و مبتني بر پژوهش دقيق در زمينه نيازمندي هاي جامعه. در همه موارد لازم با توجه به پيشرفت علمي جهان كه علم و روش علمي دائما در حال دگرگوني و تحول است و نظر به آينده دارد، بديهي است كه هر جامعه اي كه به اين مساله مهم بي توجه باشد بايد با حسرت ناظر پيشرفت ديگران بوده و خود مصرف كننده بماند.

الگوهاي اخلاقي و علمي شما چه كساني بوده اند؟

به شغل معلمي افتخار دارم و همه انسان هايي كه در راه سعادت و نيكبختي جامعه گام برمي دارند و وجودشان در اين راه سودمند است، مورد احترام و الگوي من مي باشند.

در حال حاضر كجا تدريس مي كنيد؟

در دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن و دانشگاه پيام نور دماوند.

چه توصيه اي به دانش آموزان و دانشجويان داريد؟

از ايشان درخواست مي كنم كه به راستي با خودشان، با ضمير و خرد و انديشه خود بينديشند كه چه مي خواهند و تا چه اندازه در اين خواستن شايستگي د ارند و در صورت وجود تناسب ميان آن دو براي رسيدن به خواسته و هدف خويش صادقانه بكوشند.

چند كتاب خوب از ديدگاه خودتان معرفي كنيد.

از بهترين منابع براي مطالعه در سطوح پايين، كتاب هاي (دانستني ها) و در سطوح بالاتر از انواع دايرة المعارف است كه شرح زنمدگي بزرگان زمينه هاي گوناگون علم و معرفت را به عنوان سرمشق و نمونه پيش روي مطالعه كنندگان مي گذارد و از مطالب علمي هرچه بخواهند و بتوانند از آن بهره برند در اختيارشان مي گذارد.

ضعف هاي فرهنگي منطقه را بيشتر در چه چيزهايي مي بينيد؟

منطقه ما بيش و كم شبيه بسياري از مناطق ديگر كشوراست و خوبيها و كاستي هاي آنها غالبا مانندهم. در جاهاي معدودي كه زندگي معلمان تامين و آموزشگاه ها از نظر ساختمان وكلاس و آزمايشگاه ها مناسب باشد و روش هاي درست به كار گرفته مي شود، نتيجه كار مطلوب و دلخواه است.ولي در بيشتر موارد اين شرايط فراهم نيست و نتيجه مورد نظر نيز به دست نمي آيد.شماره آموزشگاه ها  در مقاطع مختلف كم نيست و تعداد دانش آموز و دانشجويان فراوان.آنچه كم است كيفيت كار است.

به طور كلي وظيفه هر نسل (خانواده ها و اولياي امور و مسئولان) اين است كه نسل پس از خود را چنان پرورش دهند كه براي زندگي و اداره امور آن به گونه اي كه زندگاني همراه با آسايش و سربلندي در ميان ديگر ملت ها، شايسته و لايق به بار آورند. به هر نسبت كه در انجام دادن اين وظيفه خطير و مهم كوتاهي  ورزند هم در برابر خداوند و هم در برابر نسل مورد تربيت سرافكنده و شرمسار خواهند بود و آيندگان نام ايشان را به نيكي نخواهند برد و اين هدف تامين نمي شود مگر با كار مداوم و سعي و عمل بي دريغ و همراه با فداكاري صادقانه.

شب نگردد روشن از ذكر چراغ / نام گلشن گل نمي آرد به باغ (مولوي)

 منبع: مصاحبه با نشريه ره آورد، شماره 117، سال نهم، 1382/2/10 



ذكر جميل استاد محمود مقتدايي

حميد آقايي

1- ديروز باخبر شدم از آئين شايسته اي كه به پاس 65 سال تلاش علمي، تحقيقي و تربيتي استاد فرزانه ديارمان، آقاي دكتر محمود مقتدايي برگزار مي شد. ظهر روز پنجشنبه 19 ارديبهشت ماه بود كه شنيدم در سالن آمفي تئاتر كوثر اين مراسم بپاست. جلسه اي صميمي كه به همت والاي انجمن دانش آموختگان دماوند و اداره كتابخانه هاي عمومي شهرستان برپا مي شد. اشتياقي داشتم براي رسيدن به اين برنامه؛ چقدر خوب است اگر فرهنگ قدرشناسي در ميان همه ما تبديل به يك امر رايج و دامنه دار شود. اين گونه برنامه ها از آن است؛ برنامه هاي پرخرج و كم فايده نيست كه پايت به آن سو نرود. ذكر جميل معلمي است مومن و متخلق، استادي فرهيخته و متواضع و انديشمندي كه آرامش و سكوت و اخلاقش رساتر و گوياتر از هر بيان و آموزنده تر از هر درس است. من براي استاد مقتدايي اين گونه تمجيدهار ا تملق نمي دانم، چرا كه اولاً خود را شاگردش مي دانم و به اندازه اي كه او را شناخته ام به نظرم چيزي به گزاف نگفته ام.

2- سخنان پرمغز و خاطرات آموزنده و هشدارهاي بيداركننده استاد فرزانه كشور عزيزمان، چهره ماندگار ايران اسلامي؛ جناب آقاي دكتر مهدي محقق درباره شخصيت استاد و سابقه ي تلاش علمي او بسيار شنيدني بود. او كه از دوران همكلاسي مشتركش با شهيد بهشتي و دكتر مقتدايي گفت. دكتر محقق هم علاوه بر تمجيد از مقام علمي استاد مقتدايي، به كمالات انساني و اخلاقي والاي او پرداخت و اينكه درس و بحث و كتاب و تاليف از هر كسي كه زحمتي كشيده باشد مي آيد. آنچه مهم است انسانيت و اخلاق است، كه كار هر كسي نيست؛ استاد مقتدايي اما در اين ميدان الگويي است براي شاگردان و دوستان و آشنايان و ارادتمندانش و هر كه او را مي شناسد.

3- شايد نشان صدق اين همه تعريف ها را در لابلاي كلام دكتر مقتدايي مي توان يافت. آنگاه كه به احترام جمع با وجود سن بيش از هشتاد سال، سرپا ايستاد. آنگاه كه علم و دانش خود را هيچ برشمرد و لايق اين تعريف ها نديد؛ آنگاه كه معلم را مربي دلسوز، برادري مشفق و پدري مهربان براي شاگردان دانست؛ آنگاه كه اشعاري از بزرگان قديم و معاصر شعر ايران را در وصف تلاش و حركت، پويايي و اخلاق و مردانگي برايمان خواند. و سرانجام آنگاه كه پس از اهداي هدايا، گامي به جلو نهاد و با چشماني اشكبار و صدايي لرزان، از همه همراهي هاي مهربانانه و صادقانه همسر فداكارش كه از خانواده اصيل سادات دماوند است، ياد كرد.

4- من «ذكر جميلِ» استاد را در چند نكته مي دانم:

يك) او مرد دنيا ديده و پرتجربه اي است كه در ايران و بسياري از شهرهاي آن و در كشورهاي خليج، فقط و فقط بر عهد ديرينه اش بر «معلمي» و مطالعه و تحقيق و پژوهش پاي فشرده است و هم او اين خانه به دوشي هاي مكرر را براي خود ارزشمند و گرانسنگ مي داند.

دو) او معلمي را در همه عرصه هاي آن در مدرسه، در دبيرستان، در حوزه و در دانشگاه تجربه كرده است. با نوجوانان و جوانان پدر و با بزرگترها برادرانه و پدرانه معلمي كرده است. چه خاطرات شيرين و نابي را همه شاگردان او از كلاس هايش كه نه، از محفل انس و دانش و معرفتش در ياد دارند.

سه) او هدايت علمي و معرفتي خود را در حوزه علميه يافته است. كمتر كسي از نسل جديد است كه بداند استاد مقتدايي سطوح مقدماتي و عاليه حوزه علميه را با فهم عميق و درك ژرف خود پشت سر گذاشته است و دروس حوزه و دانشگاه را با بزرگاني چون آيت اله شهيد بهشتي، آيت اله شيخ جعفر سبحاني، دكتر مهدي محقق و بسياري از فرزانگان معاصر گذرانده است.

چهار) او را تاليف و كتاب و مقالات مكرر نيست. آثار او كتبي نيست، عيني است. ثمرات تلاش شصت ساله او را در شاگرداني بايد يافت كه در داخل و خارج ايران قند زبان پارسي از كلام او چشيده اند و بر سفره تربيت او باليده اند و اينك بسياري از شاگرداني كه در دبيرستان و دانشگاه و حوزه رشد يافته اند هر يك در عرصه اي منشا آثار و بركاتي هستند و چه تصنيف و تاليف و تحقيقي بهتر از اين!

پنج) او شعر را، سبك هاي ادبي، قوالب و اوزان شعري، عروض و قافيه و علوم بلاغي را به استادي مي داند و مي شناسد و عيار نقد بر آن مي زند. استادانه به تحليل آن مي نشيند و با طنين صداي پخته و آرامش بخش خود آن را به زيبايي مي خواند و به گفته ي خودش - كه همواره متواضعانه مي گويد - حتي يك بيت شعر هم نگفته است. براي من و امثال من اين مهم نيست، مهم اين است كه بلندترين شعر زندگي او راستي و اخلاق و تواضع اوست و شاگرداني كه بر كرانه ي ادب فارسي رشد كرده اند و ساحل نشين درياي پرگوهر شعر و نثر فارسي شده اند.

شش) گفتم كه او سالياني چند را در سلك طلبگي زيسته است و به دانشگاه پا نهاده و لباس فاخر تعليم و تربيت را در بيش از نيم قرن بر تن كرده است. براي من كه مفتخر به حضور در صنف پرافتخار روحانيت هستم، يك نكته مبهم و پس آموزنده؛ «زيّ طلبگي» او در وجه جامع آن است، در جوش و خروش داشتن و تحقيق و مطالعه، در عشق به خواندن و كتاب و كندوكاو عادلانه، در تدريس و تعليمي كه ثمره سنت حسنه رابطه استاد و شاگرد در حوزه است، در التزام و تقيد او به زندگي و معيشت سالم و شرعي و در حضور نسيم گونه و بي سروصدا در متن زندگي با مردم، در صبر و حوصله ي مثال زدني اش بر داغ مصيبت فرزند دلبندش در غربت و زبان شكر و لسان صبر جميلش.

هفت) سالها قبل در مقاله اي در رهاورد از «ملا غلامرضا مقتدا» و «ملا محمدحسين مقتدا» جد چهارم يا پنجم خاندان مقتدايي نوشته ام. از دو عالم فرزانه اي كه بيش از يك قرن قبل مي زيسته اند و چنانچه علامه آقاشيخ آقابزرگ تهراني نوشته است، فقيهاني پارسا و عالماني بزرگ منش كه پناه علمي و معرفتي و ماواي درد و داغ و نياز مردم دماوند بوده اند و اينك اين استاد مقتدايي است كه يادگار اين سلف صالح و خلف شايسته ي آنان است.

هشت) اين چند خط «ذكر جميل» استادي است كه حق عظيمي بر عهده چند نسل از مردم اين ديار و ساير بلاد دارد. براي كسي كه اگرچه مي شناسيمش به خوبي و معرفت و تقوا و پاكي، اما آنچنان كه بايد قدرش را نمي دانيم.

هفته معلم و اين همايش بسزا و بجا بهانه اي شد براي اندكي قدرشناسي از آن همه تلاش و زحمت گمنامانه و شمع گونه.

                                                                                                                                                           والسلام


    برگزاري مراسم تجليل از استاد محمود مقتدائي

روابط عمومي اداره كتابخانه هاي عمومي شهرستان دماوند - دومين برنامه ديدار با مفاخر علمي ، فرهنگي شهرستان دماوند با همكاري اداره كتابخانه هاي عمومي و انجمن دانش آموختگان شهرستان دماونددر سالن آمفي تئاتر مجتمع فرهنگي، هنري كوثر برگزار گرديد.

در اين مراسم كه ويژه نكوداشت مقام معلم بود از بيش از نيم قرن تلاش علمي وآموزشي معلم فرهيخته استاد محمود مقتدائي تجليل به عمل آمد، جمعي از اهالي شهرستان دماوند به ويژه معلمين ، دبيران ، اساتيد ، دانشجويان و علاقمندان به استاد مقتدائي حضور داشتند.

مهمان ويژه و سخنران اين مراسم دانشمند ومولف برجسته كشور استاد دكتر مهدي محقق بود. استاد محقق كه به واسطه آشنايي 65 ساله با استاد مقتدائي به سجاياي اخلاقي ومشي رفتاري ايشان اشراف كامل دارند ويژگي استاد مقتدائي را انسانيت و حسن خلق ذكر نموده و به ذكر خاطرات دوران دانشجوئي دانشكده معقول ومنقول به همراه شهيدان علامه مطهري ودكتر بهشتي واستاد مقتدائي پرداختند.

استاد محمود مقتدائي نيز ضمن بيان بيوگرافي مختصري از خود گفت: هيچ گاه از تدريس احساس خستگي وكسالت ننموده وحيات وزندگي خود را در كلاس و آموزش مي ديدم.

وي گفت: در آغاز كلاس همواره از خداوند مي خواستم كه مديون دانشجويانم نباشم.

گفتني است استاد مقتدائي طي ساليان متمادي در شهرستان هاي مختلف كشور از جمله تهران، دماوند، جيرفت، بندر عباس، بوشهر، بابل و مدتي نيز در كشور كويت به تدريس و تربيت جوانان دانش آموز و دانشجو اشتغال داشته اند.

در اين مراسم شاعر دماوندي حسين نوروزي اشعاري در وصف مقام معلم قرائت نمود. همچنين گروهي ازهنرمندان موسيقي سنتي دماوند به نوازش موسيقي و آواز خواني پرداختند.

درپايان مراسم هدايائي به رسم يادبود به استاد مقتدائي تقديم شد. در ادامه اين مراسم دكتر مهدي محقق از كتابخانه عمومي كوثر دماوند بازديد نمودند.