حسين نوروزي (سرخوش دماوندي) پنج دفتر از غزليات و رباعيات خود را بعد از مشق باران و پس از دوازده سال، روانه ي بازار نشر كرده است. اين خبري خوش براي علاقمندان عرصه شعر و ادب به ويژه در اين خطه است.
«جيك و ...»، «پيك»، «دو دفتر رباعي»،«نبض ماه»،«پلك خورشيد» و «از تو چه پنهان» پنج گانه هاي شعري و ادبي سرخوش دماوندي اند كه توسط انتشارات برهان منتشر شده اند.
سرخوش دماوندي را الحق بايد بهترين غزلسراي ديارمان و از بهترين هاي استان بدانيم. وي در سرودن غزلياتش بيشتر با زبان استعاري سخن مي گويد و از مناظر بديع طبيعت با همه ي جلوه هاي زيبا و فريبنده اش بهره مي گيرد و در مواردي تركيباتي بديع – كه مختص خود اوست – مي آفريند. شايد اگر صاحب قلم صاحبنظري به اين كندوكاو بنشيند و تركيبات و مضامين شعري سرخوش را كه اولين بار توسط وي آفريده شد در نگاهي تطبيقي جستجو كند به شماره اي از اين بدايع دست خواهد يافت – كه كاري بايسته و شايسته است-.
بخاطر همين ويژگي شعر سرخوش است كه وي بسياري از دغدغه ها، فريادها، شوريدگي ها، نگراني ها و اعتراض هاي خود را به نرمي با زبان استعاره و كنايه مي گويد. او خود در دفتر اولش نوشته است:« تجلي انعكاس احساس، بيان عاشقانه و صادقانه ايست كه مناسبات واقع را فرياد خواهد زد، چرا كه زبان عاشق، بيان خالصانه ترين برداشت هاي شاعرانه است.»
در حقيقت نوروزي، با شعرش مي خواهد بر عليه مناسبات واقع فرياد بزند، موضوعي كه در جاي جاي شعرش هويدا است و به چشم مي خورد از مناسبات حاكم فرهنگي و اجتماعي در محله اش، تا شهرش تا كشورش!
نوروزي منتقد وضع موجود است و از بيان آن هم ابايي ندارد. انتخاب اشعار در اوزان سنگين و بحور كمتر شناخته شده گويا قالبي است كه سرخوش اخيراً به آن بيشتر تمايش نشان مي دهد:

درد دارد دلم دلي كه خدا، سال ها پيش نذر مردم كرد
خشكِ خشكِ كوير را دل من، باغ سبز خدا تجسم كرد
  
پشت سنگر اراده اي ديگر سرنوشت مرا رقم زده است
من جدا ازتو ماندم و ما را، مدعي انگ متهم زده است
  
فرياد اين غروب غم انگيز سالهاست ما را نويد يك شب ديجور مي دهد
بغضي كه مانده در نفس لاله هاي صبح هر شب خبر ز يك گره كور مي دهد

در غزليات سرخوش اشعار به توصيف زيبايي هاي زادگاهش به چشم مي خورد:

اين شهر پر ستاره دماوند دلنشين
اي سر سر به مهر تو اعجاز راستين

توصيفاتي كه گهگاهي به لهجه دماوندي باز هم رنگ انتقاد و اعتراض دارد:

انگور شهر ما مويز بَبِه
شهر ما پيش ازاين عزيز بَبِه
بذر آتش نشون خاموشيم
گرچه ققنوسمون مريض بَبِه
دست درازي نكن به سفره ي ما
دست تو بارها جيز جيز بَبِه!
همه جا صحبت از تو هسته و من
اي دماوند! چيز؟ چيز، بَبِه

از ويژگي هاي ديگر غزليات سرخوش، جمع بين مضامين ادبي و تركيباتي رايج و سنتي و ادبيات نسل جديد است:

اسير گندم اين مردمم كه مي كارند
و دانه هاي طلايشان نصيب اُسكل هاست
  
چش دل را رو به فستيوان گل وا مي كنم
عشق را در سبز چشمان تو پيدا مي كنم

با اين همه، رباعيات آقاي حسين نوروزي هم زيبايي هاي خاص خود را دارد. با همان نگاه و سبك و مضامين، حدود چهارصد رباعي كه با مضامين توصيفي، انتقادي و آئيني كنار هم آمده اند و برخي از آنها بيشتر به چشم مي آيند. هم رباعيات آئيني و هم رباعيات به لهجه دماوندي.
حالا با مشق باران و «مشتلق» سرخوش دماوندي يك هفته گانه ادبي را به علاقمندان ادبيات هديه كرده است كه اميدواريم ادامه يابد و در آينده در يك مجلد كامل «ديوان سرخوش» متولد شود. اي كاش نوروزي در آينده اي نزديك با جمع‌آوري اشعار آئيني خود دفتري جداگانه را سامان بدهد. اشعاري كه بعضي از آنها به ويژه برخي غزليات و رباعياتش خواندني است. او هم چنين مي تواند و بايد دفتري از اشعارش را كه درباره دماوند است منتشر كند. مي گويم «او» چون مي دانم نوروزي خيلي منتظر كمك و مساعدت اين نهاد و آن مسئول نمي ماند. مثل همين دفترهاي شعر كه به همت خودش سامان يافته است.
به سرخوش دماوندي دست مريزاد مي گوييم و اميدواريم در فرصتي جداگانه كساني به بررسي ونقد علمي و ادبي اشعارش بنشينند و نوگرايي هاي او را در قالب سبك و مضمون بشناسند و بشناسانند. اين چند رباعي – از سرخوش – به مناسبت اعياد شعبانيه:

جان دو جهان حسين بود و عباس
عشق و دل و جان، حسين بود و عباس
تصوير عطش، روز عطشناكي خاك
از آب روان حسين بود و عباس
  
اي سرو قدت شكوه باغ گل ياس
اميد، بهار، سبزه، خورشيد، احساس
تا در دلمان اميد جاني باقي است
ما را بطلب به پاي بوست عباس