در روزهايي كه جهاني به عطر قدوم مواليد شعبان المعظم معطر بود، ذاكر باصفا و پيرغلام آستان اهل بيت (ع) استاد حاج احمد كرماني دار فاني را وداع گفت و به ميهماني فرزند شهيدش و همجواري با مواليانش شتافت.
در عمر با بركت هفتاد و سه ساله اين خادم اباعبداله (ع)، بيش از نيم قرن نوكري و خدمتگزاري به آستان حسيني به چشم مي خورد. حاج احمد كرماني با ذكر و مدح اهل بيت عصمت و ظهارت در محضر استادش حاج نصراله كياماري آشنا شد و همراه با برادر بزرگوارش  مرحوم استاد حاج محمدتقي كرماني در زمره مداحان اهل بيت (ع) درآمد. به خاطر ماموريت و شغلش كه در نيروي هوايي بود به همدان منتقل شد. اين مهاجرت بركات زيادي براي او داشت كه از جمله ي آن همنشيني و خدمت به عالم عارف واصل مرحوم آيت اله العظمي ملاعلي معصومي همداني بود.
حاج احمد كرماني به واسطه ي اينكه مورد عنايت آن عالم رباني بود، سالياني طولاني خوشه چين محضر فيض و معرفت آن بزرگمرد شد و در محافل ديني همدان به انجام وظيفه پرداخت. در محيط نظامي آن روز با همه سختي ها، دست از ترويج فرهنگ اهل بيت (ع) برنداشت و بسياري از همافران و درجه داران و سربازان پايگاه نيروي هوايي همدان را با معارف اسلامي آشنا كرد و در اين راه مخاطرات زيادي را به جان خريد. با شروع انقلاب اسلامي، اعلاميه هاي امام راحل و علماي بزرگوار همراه نهضت را با سختي بسيار به پايگاه هوايي مي برد. همين قضيه باعث شد كه با گروهي از همكاران و شاگردان هيئت اش دستگير شده و به اعدام محكوم شوند. پيروزي انقلاب اسلامي باعث شد كه از زندان نجات يابد و به خدمت خود ادامه دهد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي ادامه خدمت به تهران آمد و در خودكفايي نيرويي هوايي مشغول خدمت گرديد و در آنجا هم موفق به تربيت شاگرداني آشنا با مكتب اهل بيت (ع) شد. اين در حالي بود كه منزلش را به دماوند منتقل كرده و هر روز مسير تهران- دماوند را رفت و آمد مي كرد.
با شروع جنگ تحميلي و دفاع مقدس، علي اصغر كرماني كه آن روزها دانش آموز سوم راهنمايي بود سوداي معامله با خدا كرد و پس از سالياني حضور بي قرارانه و عاشقانه در جبهه هاي جنگ جنوب و غرب كشور، سرانجام در پاييز 1366 در جبهه هاي غرب به درجه ي رفيع شهادت نايل آمد و خانه ي حاج احمد كرماني كه هماره معطر به ذكر ولايت بود از عطر شهادت نيز سرشار گرديد.
علي اصغر كرماني دردانه خانواده بود و عزيز پدر و مادري كه عاشقانه او را دوست مي داشتند. از اين پس حاج احمد روضيه ي علي اكبر را با شور و حال ديگري مي خواند و الحق روضه ي علي اكبرش شنيدني بود.
از ويژگي هاي استاد حاج احمد كرماني اهتمام به جلسات و هيئت هاي مذهبي همراه با بيان احكام و حديث بود. در اين راه خود زحمت زيادي مي كشيد، به تصحيح نماز شاگردان تا احكام و وسايل ديگر ديني اهميت مي داد و در اين راه سعي بليغ داشت. نسلي از ذاكران و مداحان جوان امروز دماوند هر يك به گونه اي خود را شاگر حاج احمد كرماني مي دانند.
حاج احمد كرماني مانند ديگر ذاكران دماوند كه آزموده تربيت استاد نصراله بودند، فنون مداحي را به خوبي مي دانست. اشعار فراوان و زيادي را از بر داشت و به از حفظ خواندن توجه جدي داشت. هم اشعار نغز را حفظ مي كرد و هم جمع آوري مي نمود و بر اين عزم بود كه گزيده ي اشعار آئيني را كه با سليقه ي خود جمع آوري كرده بود منتشر سازد. حاج احمد كرماني شعر را خوب مي خواند؛ شمرده، شمرده و با تأني. در يك جلسه مداحي شرايط يك برنامه ي خوب را از شروع تا پايان رعايت مي كرد. اشعار قوي و محكم را گلچين مي كرد و با فهم معنا آن را مي خواند. در روضه ها بغضش مي شكست و اشك از چشمانش جاري مي شد. براي رعايت آداب مجلس امام حسين (ع) سر از پا نمي شناخت و جوش و خروش داشت. مثل حاج نصراله و حاج محمدتقي، در بند كم و زياد جمعيت نبود. عشق اش اقامه مجلس ذكر و ماتم بود. از يك روضه خانگي 5 نفره ي اول ماه تا يك جلسه بزرگ جشن و سرور يا عزا در حسينيه ها و مساجد.
بيمار بود، كمتر مي خواند چون نفس اش ديگر ياري نمي كرد. اما كمتر كسي فكر مي كرد او چنين ناگهاني برود و نوا و نغمه ي اين بلبل آستان ولايت خاموش شود. بيست و پنجم رجب المرجب آخرين عرض توسلش در مجامع عمومي در مسجد جامع بود و به آستان باب الحوائج. گويا مي دانست كه رفتني است، ده روز طول كشيد تا در روزهاي آغازين شعبان و پس از ايام ولادت هاي سه گانه اول شعبان، دل از جهان فاني بركند و خيمه ي جان را در بارگاه مواليانش بزند.و در شب جمعه اي در يك تشييع جنازه ي باشكوه (كه هم تجليل از نوكري و خدمتگزاري بود، هم تقدير از تربيت و پرورش شهيدي سرافراز و عاشورايي) به ميعادگاه هميشگي اش حسينيه محله قاضي آمد و از آنجا به بهشت رقيه! در جوار پدران شهيد پرور و در همجواري شهداي سرافراز آن گلستان آرميد. عاش سعيداً و مات سعيداً