دماوند= گب آوند                                                        مسعود نصرتي

كوه دماوند، اين گنبد گيتي و بام اساطيري ايران زمين كه علاوه بر بلندترين، زيباترين و باشكوه ترين قله كوه ايران نيز هست، شماري از رخدادهاي اساطيري و افسانه اي را در پهنه ي خويش پرورانده و اثرات پايداري را در تاريخ اساطيري ايران بر جاي گذارده و سرانجام آن چنان مقام و پايه يافته كه به يكباره آيين و اسطوره و تاريخ را درنورديده و خود مبدل به نمادي يگانه در ايران شده؛ به همين جهت نگاه بسياري را به سوي خود جلب كرده و درباره آن قلم فرسايي كرده اند. يكي از اين نويسندگان جناب آقاي عبدالرحمان عمادي، پژوهشگر و شاعراست كه «كوه دماوند» را دست مايه ي شعرش قرار داده است. وي منظومه اي بلند با نام «دماوند= گب آوند» (1) را به صورتي كتابي به چاپ رسانده است. خواننده اين كتاب شعر در همان ابتدا در مي يابد كه با شيوه متفاوت (كه پيش از اين در كتابي ديگر به نام «ايرانشناسي نامواژه اي» تجربه كرده] در سرودن شعر روبروست. شعري كه از همان ابتدا تا انتها مملو از واژه هايي است كه براي خواننده گاهي آشنا و گاهي ناآشناست. البته نويسنده در همان ابتداي كتاب تذكر مي دهد كه:«در اين كتاب واژه ها و نامواژه هاي دشوار در پانويس به كوتاه سخن گزارش شده اند. فراهم آوردن واژه نامه اي جداگانه از آنها را لازم نديدم.» بنابراين تكليف خود را با خواننده روشن كرده كه نيازي به توضيح بعضي واژه ها ندارد. البته اين موضوع روشن است چه اينكه اگر مولف اين واژه ها را توضيح مي داد، توضيحاتش كتابي مي شد. در اينجا قصد بررسي شعر مولف نيست، چه اينكه شايد بررسي شعرهاي آن خود نوشته اي ديگر مي خواهد. 

شعر مولف در خدمت واژه هايي است كه از منابع مختلف استخراج شده است. براي كساني كه با اين واژه ها آشنا نيستند، فهم و درك اين منظومه بلند سخت و دشوار است. اما اين دشواري و سختي در ملاحتي كه در زبان شعرش ديده مي شود، آدم را به دنيايي شوق مي دهد كه از آن لذت مي برد. شاعر، كتابش را به دو بخش تقسيم كرده است: 1)كوه آموزي و 2) جلوه دماوند شاعر بخش اول شعرش را با پانزده عنوان كه هر عنوان نشان دهنده موضوع شعرش است، آغاز كرده است: 1- چشم انداز كوهنورد: دراين قسمت پند و اندرزش نمايان ترين موضوع است: ميان برف يا گرماي خورشيد شعاراين است، از سختي نترسيد 2- و در «روزهاي كوهگردي» از رفتن به سبزه زاران و از گياهان معروف طبيعت سخن گفته است. 3- و در «وصف طبيعت در گستره كوهها» همانطور كه از عنوانش پيداست به توصيف طبيعت و از صفا و دوستي و زيبايي آن سخن رانده است: در آغوش شكوه و باصفايي ندارد بي صفايي هيچ جايي 4- همبستگي و صفاي دسته هاي كوهنوردي: كوهنوردي در دل كوه، خوردن غذا و چاي و قهوه و اينكه در دل طبيعت مهر و صفا و دوستي هست كه در شهر از آن خبري نيست: اگر در شهر خود دورند از هم به هم در كوه نزديكند همدم و از كوههاي اطراف تهران، از كلك چال، علم كوه، تخت سليمان، طارم، لواسان، طالقان و سرانجام: از رينه تا سر كوه دماوند رهش دشوار و فرجامش خوشايند 5- چشم انداز كوهنورد: شاعراز يك كوهنورد كه به كوه رفته و از چشم اندازي كه روبرويش است سخن مي گويد: به هر سويي كه چشم انداز داري دري تازه به رويت بازداري و شاعراز نگاه كوهنورد به توصيف چهار فصل طبيعت (بهار، تابستان، پاييز و زمستان) پرداخته است: * بهاران موسم رعد است و تندر هوا را ابرها پوشانده يكسر * به شهر و دشت از گرما بسوزند ولي در كوه، شب آتش فروزند * درختان بار تابستان نهاده شده خسته به زردي اوفتاده * چو روپوش سفيد برف شد پهن به تن پوشيده كوه و دشت آن صحن و در پايان اين بخش آغاز سخن درباره كوه دماوند است كه به توصيف آن مي پردازد: پيام است اين ز كوهي چون دماوند دماوند گب آوند گب آوند در بخش دوم كه با عنوان «جلوه دماوند» است، بيشترين قسمت كتاب را با عناوين مختلف شكل مي دهد. در اين قسمت شاعر با توصيف كوه دماوند به نام هاي كوه دماوند اشاره كرده و از داستان ها و افسانه هايي چون ضحاك، فريدون، ارماييل، آرش و ... و از دماوند به نام «استوناوند» ياد مي كند و به داستان كيومرث اولين انسان از ديدگاه دين زردشتي، سيامك و طهمورث، داستان كشتي نوح كه بر بالاي كوه دماوند لنگر انداخت و نيز داستان زال و ارماييل - آشپز ضحاك كه جوانان را از دست ضحاك نجات مي داد و به كوه دماوند مي فرستاد تا ساكن شوند- اشاره دارد. همچنين در جاي جاي اشعار، نامها و واژه هايي را استفاده مي كند كه به داستان ها در تاريخ روايي ايران اشاره دارد. از مهمترين شهرهاي دماوند به نام ويمه و شلنبه ياد مي كند: دو شهرك روستا را از دماوند به جغرافي شلنبه ويمه گفتند از معناي واژه هايي چون شلنبه مي گويد كه نياز به بررسي تاريخي و زبان شناسي دارد: ز معناي شلمبه همت ديگر شلم + گه هست معنا يادآور كه شد جاي شلم معناي اين نام شلم شد اور- شاليم دور ايام شلمبه يك گواهي از گواهان به پيرامون ري دادن از يهودان در خصوص معناي شلمبه كه همان اورشليم و محله ي يهوديان بوده است، آن هم بدون آنكه دليل و مدرك و سندي داشته باشيم و يا بررسي تاريخي يا زبان شناسي صورت گرفته باشد، جاي تامل است. در هر صورت از اين دست معناي واژه ها شاعر در جاي جاي اشعارش آورده بدون آنكه نيازي ببيند توضيح بدهد؛ خواننده را سردرگم كرده و خواندن شعر را برايش سخت و دشوار مي كند. و باز هم در خصوص ارماييل مي گويد: از ارمائيريان از بيخ ابرام يهود و كرد زو گرديد با نام درباره ي ويمه نيز چنين است. شاعر از واژه ها و معناي واژه هايي درباره ويمه سخن مي گويد و بدون توضيح تاريخي يا زبان شناسي از آن مي گذرد. و از پشيان نيز نام مي برد و كوه دماوند را پشيان مي خواند. بدون آنكه سابقه ي تاريخي آن را توضيح دهد. حمداله مستوفي در كتابش از شهر دماوند ياد مي كند كه آن را پشيان مي نامند. شاعر به همين جهت از پشيان دماوند سخن رانده است و از شهر «مندان» مي گويد و قسمتي از شعرش را به آن اختصاص داده است. شهر «مندان» شهري بوده كه «مسمغان» حاكمان دوره ساساني در آنجا اقامت داشتند و در كتاب مختصر البلدان در اين خصوص داستاني را آورده است. شاعر مي گويد: به او اين كوه افسون يا دماوند دمندان را به نام او نيامند در كتاب مجمع التواريخ و القصص و مختصر البلدان و در كتاب هاي تاريخي ديگر آمده است كه حضرت سليمان «صخر جني» را به جهت اينكه انگشترش را دزيده بود در كوه دماوند زنداني كرد. شاعر گفته است: سليمان صخرجني كرد دربند چو افريدون اژدر در دماوند حال اگر خواننده با داستان فوق آشنا نباشد، شعر فوق و ادامه ي آن برايش مفهومي ندارد و درك آن برايش سخت است. شاعر از «كوه لاجورد» و «كوه بيكني» ياد مي كند و قسمتي از شعرش را با اين موضوع سروده است ولي در زيرنويس اشاره اي به اين موضوع نشده است. نام «كوه بيكني» و «كوه لاجورد» مكررا در متون آشور نو در آثار تيگلت پيلسر سوم و سارگن دوم آمده و اين سلاطين ادعا كرده اند كه «مادهاي دوردست» كناره هاي «كوه بيكني» را تحت انقياد خود درآورده اند. پژوهشگران زيادي در اين خصوص بحث كرده اند و آخرين پژوهش كه «كوه بيكني، كوه لاجورد» همان كوه دماوند مي باشد، رد شده است. سرانجام سخن اينكه مولف با پژوهش و بررسي درباره كوه دماوند در تاريخ روايي ايران آنچه را كه استخراج كرده به زبان شعر سروده كه كاري بسيار سخت و دشوار است. اينكه با زبان شعر توانسته اين كار مهم را به انجام برساند قابل توجه و تقدير است، اما بزرگترين ايراد به اين كتاب و البته شاعر، اين است كه نيازي به توضيح واژه ها نمي بيند. ولي واقعيت امر اين است كه اين خلاء را خواننده احساس مي كند و در همان ابتدا خواننده درمي يابد كه واژه ها برايش نامانوس بوده و فهم و دركش سخت و دشوار است؛ مگر آنكه از قبل داستان ها و روايت هايي را درباره آن واژه ها شنيده و خوانده باشد. يك نكته ي مهم كه پيش ازاين نيز گفته شد به جهت اهميت تكرار مي شود؛ مولف به واژه ها و معناي واژه هايي اصرار دارد كه نياز به بررسي و پژوهش در تاريخ و در حوزه ي زبان شناسي دارد. در هر صورت زحمات و تلاش مولف در حوزه ي شعر كه راوي داستان هاي تاريخ روايي ايران درباره شهر دماوند است، درخور تقدير است. پيشنهاد مي شود قبل از خواندن كتاب به منابع و متون تاريخي ايران رجوع شود و يا اينكه به كتاب مربوط به شهر دماوند و تاريخ دماوند كه قبلاً چاپ شده، رجوع نماييد. (1) دماوند=گب آوند (ايرانشناسي نامواژه اي/ به شعر)، عبدالرحمان عمادي؛ چاپ اول، بهار 1391، نشرآموت