خاطرات شفاهي ، خاطراتي است كه سينه به سينه در ميان مردم گشته است تا بالاخره از ذهن خاطره گويان به قلم آنان جاري گردد.

خاطرات شفاهي، نقل سينه به سينه است، مستند به اسناد و مدارك معتبر نيست ممكن است اختلاطي از حقيقت وافسانه باشد.خوانندگان مي توانند به آن نقد داشته باشند و اگر پاسخ مستند و قاطعي در دست دارند ارائه دهند.

هدف ما از ارائه اين خاطرت: اولا) فعال كردن ذهن هاست، ثانيا) نقدو ارزيابي گفته ها و خاطره هاست ، ثالثا) باعث گردد تا علاقمندان هر شهر و ديار دست به قلم گردند و خاطرات خود را براي ره آورد ارسال نمايند.

البته ره آورد مختار است تا همه و يا بخشي از آن خاطرات رادرج و دراختيار مردم قراردهد.از خوانندگان مي خواهيم: 1- به نقدو ارزيابي خاطرات نقل شده بپردازند. 2- اگر خاطرات ديگري كه درباره كليات شهرها و روستاهاست دراختيار دارند براي ره آورد ارسال نمايند.

بعد از حمد خداوند متعال و درود و صلوات به ارواح پاك اولياء خدا از آدم تا خاتم و صلوات بر ائمه طاهرين و درود به روح شهيدان و همه حق داران، رحمة الله عليهم اجمعين.

و اما بعد، حقير ذليل احمد بن الحسين كرماني متولد 1320 شمسي و اهل دماوند، محله قاضي ، از جهت مقدمه اي بر شناخت محل ولادت يعني شهرستان دماوندو يادگار براي نسل جوان و آيندگان بر آن شدم كه آنچه را كه راجع به دماوندشناسي دراختيار دارم و آنچه كه از بزرگان و پيشكسوتان نقلو بيان گرديده درباره كيفيت شهري دماوندو محلات و خصوصيات آنها به رشته تحرير درآورم تا براي نسل جوان و آيندگان به عنوان يادبود بماندو ام اين جزوه را دماوندشناسي نهاده م و آن را به چند فصل تقسيم و هر فصل در جاي خودش توضيح داده مي شود.

فصل اول

شهردماوند در حدود هفده هزار سال قدمت تاريخي دارد و در حدود شمال شرق پايتخت و در دامنه كوه بلند افراز البرز قرار گرفته و درداخل دره اي سرسبز و خرم و داراي رودخانه هاي متعدد و منظره اي بسيار جالب و در قسمت شمال شرقي درياچه تار واقع شده است و داراي آب فراوان و چشمه سارهاي متعدد مي باشدو متاسفانه در طول گذشت زمان به وسيله سردمداران كشور به اين خطه  توجهي نگرديده است.دماوند در زمان گذشته (قديم) به نام منطقه پيشينيان معروف و داراي دو محل معظم بنام علياو سفلا بوده است.محل عليا ازمنطقه تارمحله شروع و تا پل وسط، از پل وسط تا ورامين بنام سفلا ناميده مي شد و گذشت زمان و حوادث ارضي و سماوي اعم از زلزله و سيل سبب شد كه شهر به صورت فعلي درآمد و از اينكه بنام دوماوند مسمي گرديد نقل مي كنند وقتي كه اسنفديار قصد طبرستان را كرد( مازندران) با لشگر فراوان از مسير اين منطقه وعباس آباد گدوك يعني فيروزكوه فعلي به طرف مقصد به راه افتاد و در همند كردازك كه آبسرد امروز است اتراق كرد.در فصل پاييز، سرماي سخت و بارشهي پي در پي سبب آزرده شدن وي گرديد و نام اين منطقه را دو ماه بند گذاشت يعني در اين محل دو ماه بيشتر نمي شود زندگي كرد؛ از اول چله تابستان تاآخر چله كوچك ( تيرماه و مردادماه) و وقتي ازدختر خود به نام فيروزه جويا شد پشت هم اظهار مي كرد فيروزكو فيروزكو ، از آن به بعد عباس آبادگدوك ملقب شد به فيروزكوه و اما خود دماوند كه بعد ازدو ماه بند به نام دماوند مشهور گرديد و تغييرات جغرافيايي منطقه سبب شد دو محل به محلات 5 گانه تبديل شودو منطقه خوار و ورامين جداگرديد. در حال حاضر نيز آب ورامين از منطقه دماوند تامين مي شود و دو رودخانه  بزرگ تاررود و مشكيجه به هم پيوسته و به شهر ورامين مي ريزد.

فصل دوم

1-     روح افزاء

روح افزاء در قديم سر آسياب زرين لقب داشت.زماني كه مرحوم نير سلطان آمدو قسمتي ازآنجا را خريداري كرد به نام روح افزاء ملقب نمود البته نام اوليه آسياب زرين بدين جهت است كه نقل مي كنند كه شبي آسايان، مشاهده مي كند كه مرغي بسيار زيبا بر سر آسياب نغمه سرمي دهد وقتي مردم مراجعه ميكنند مرغ را نمي بينند از اينجهت ملقب به آسياب زرين مي شودو چون اين منطقه داراي باغات فراوان و سرسبز و هواي لطيف و مطبوعي است به روح افزاء لقب يافته است.

2-     محله درويش

نقل است كه درنهصد سال قبل، درويشي از هندوستان آمد واين علم معروف را با خود آورد و در امامزادگان عبداله و عبيداله ساكن گرديد  و خادمي اين مزار شريف را به عهده گرفت و همين جا ساكن شد و طايفه درويشي هاي محل درويش از ذريه آن شخص مي باشند و خود محل درويش ، سه محل بوده.درويش «نوده» در حياط سادات حيدرنودهي در محله نوده و طايفه رستمي ها در منطقه اي ديگر ساكن بوده و درويشي ها در محل درويش ساكن بودند و سرآسياب ملا، طايفه بختياري ها ساكن بودند كه به نام گذر بختياري معروف است.آسياب قلعه خون نيز در آن زمان وجودداشت كه محل فعلي ساختمان آب و فاضلاب و نانوايي سنگك مي باشد.

نقل مي كنند در زمان مامون عباسي وقتي كه بني فاطمه طبق نقل تاريخ از مدينه جهت زيارت حضرت ثامن الائمه (ع) حركت كردند، مامون جهت سركوبي آنان ده لشگر به ايران فرستاد تا فرزندان حضرت فاطمه (س) را قتل عام كنند.به همين دليل آنان در سراسر ايران ازجمله در دماوند پراكنده شدند و اين مقبره هتف تن و هشت تن، نقل است كه 70 تن و 80 تن بوده اند و آسياب قلعه خون از خون اين بزرگواران به چرخش درآمد، بدين جهت آن راآسياب قلعه خون ناميدند و نقل است كه طايفه همتي ها كه از طايفه هاي  اصيل دماوندي هستند، اين بدن ها را دفن كردندو جدآنها به نام حاج همت معروف است كه اظهار مي نمود به فرزندان و اقوامش كه زودتر همت كنيدو اين بدنهاي شريف را به خاك بسپاريد و از آن به بعد ملقب به همتي شدند.

3-     محله قاضي

محله قاضي چون افراد متمكن و صاحب نفوذي در آن محله سكونت داشتند مانند حاج شفيع و حاج مهدي قلي و حاج رفيع و حاج هادي و حاج رحبعلي كه مقلب به حاجي جواهر بودو از اين جهت آنجا را محله قاضي ناميدند و نقل مي كنند كه در اصل، جد طايفه اربابي يعني مهدوي ها و مهدياني و رفيعيها دو برادر بودند به نام حاجي يعقوب و حاجي الماسي كه اين دو برادر از منطقه لاريجان به دماوند آمده بودند و پي ريزي اول مسجدجامع را اين دو برادر انجام داده اند و نقل مي كنند روزي كه بنا بود پي مسجدجامع كنده شود معماري از قريه نوا آورده بودند.معمار وقتي كه آمدو زمين مسجد را نگاه كرد به حاجي الماسي اظهارداشت اين زمين همه از سنگ پوشيده شده است و كندن پي در اين مكان مشكل به نظر مي رسد، حاج الماسي صدا زد بادر  خود حاجي يعقوب را و گفت مي روي و يك خام گاور از زر سرخ اشرفي مي آوري و وقتي زرها را آوردند به معمار دستور داد با زر سرخ ، پي مسجد را رنگ بريزو اعلام كردند بين مردم هر كس زر مي خواهد بيل و كلنگ خود را بردارد و به سرقلعه بيايد.دم ريختند و پي مسجد را با جمع كردن زر انجام دادند و پس مسجد آماده شد.محله قاضي از چهار منطقه تشكيل مي شود؛ قاضي محله و محله لنگر و محله خطيب و محله جار.

محله قاضي مربوط به همان گذر اربابي هاو محله لنگر حدود بازارچه و سرقلعه و محله خطيب از پل مختار سلطنه تا ابتداي فرامه و محله جار زير مسجدجامع تا پشت ساختمان دبيرستان معصوميه فعلي مي باشد.علت نامگذاري محله لنگر اين است كه از ابتداي پل گچي سابق تا انتهاي بازارچه، سه كاروانسراي بزرگ به نام كاروانسراي حاج آقا بزرگ اكبري و كاروانسراي كدخدا ولي و كاروانسراي حاجي جليل شاه محمدي وجود داشت و از ورامين و خوار و تمام منطقه تا عباس آباد و تا پل مود، تمام ميوه ها و خواروبار اين مناطق در اين سه كاروانسرا پياده ميشد و به قول قديميها اينجا لنگر مي انداختند، از رو ملقب شد به لنگر، يعني محل لنگر انداختن. اما محل خطيب وقتي به اين علت نامگذاري شد كه مي گويند: نسل خطيبي ها از بايزيد بسطامي مي باشد كه از بسطام نيشابور به اين منطقه آمدو همه اولادش معمم و روحاني و داراي محضر عقد وازدواج بودند.از اين رو آنجا را محل خطيب ناميدند.

 محل جار زير مسجد جامع ، طايفه جار زنان و نداكنندگان و موذنان درآنجا سكونت داشتند؛ ملاخليل، ملا نعمت الله، ملا علي اوسط و امثالهم كه همه موذن و جارزن بودند. نقل مي كنند وقتي در زمان ناصرالدين شاه قاجار، براي امري بزرگان دماوند مانند حاجي رجبعلي مهدياني به دربار شاه رفتند، شاه سوال كرد كه حاجي رجبعلي تو هستي؟ ايشان جواب داد: سلطان نفرمايند حاجي رجبعلي، بفرمايند حاجي جواهري. يعني كسي كه چهار قدم در چهار جهت روي زر سرخ قدم برمي دارد، حاجي جواهري است نه حاجي رجبعلي. از طايفه هاي اصيل محله قاضي قبيله كيامار ناميدند.بدين جهت است كه فتحعلي شاه قاجار، دختري ازاين طايفه به همسري انتخاب كرد به نام مهرانگيز خانم، دختر علي اكبر بيك پسر محمدتقي بيك.نقل مي كنند وقتي كه شاه قاجار به خواستگاري اين دختر آمد، علي اكبر بيك از پذيرش اجتناب كرد.شاه به او خطاب كرد كه علي اكبر بيك دلت نمي خواهد دامادت فتحعلي شاه باشد و لذا با وساطت ديگران حاضر شد دختر به شاه بدهد و شاه طبق فرماني طايفه كيامار را تا پشت هفتم از خدمت اجباري معارف كردو آن فرمان الان در خانواده كيامار موجود است و وقتي شاه بادختر علي اكبر بيك ازدواج كرد به مادرزن خود خطاب كرد كه اين زن كياست و لذا اين طايفه ملقب به كيامار شدند.بقيه اهالي محله همه مهاجر هستند از بلاد مختلف.

3- محله چله گاه يا چالكاي قديم

اين محل در قديم به چهار منطقه تقسيم مي شد به ناماي ملك شهر ، ملك خندانف ملك سين و ملك دشت و اين محل فعلي چالكاي دوم است كه در اثر حوادث ارضي و سماوي چهار ملك قديم تبديل به زمينهاي زراعي و كشت گرديد و مكان فعلي را به نام چالكا مقلب ساختند.نقل است كه در زمان سلجوقيان، مرحوم شاه نعمت الله ولي كرماني ، دو چهل روز در كوه چل كمر كه درحال تل كمر مي نامند، به زيج نشيني و سير و سلوك به سر برده است و لذا به نام چله گاه معروف شد كه بعدا به مرور زمان چالكا ناميده شد.

همچنين نقل است كه مرحوم  شاه نعمت الله، چهار نفر از مريدان خود را به نامهاي شيخ ابوسعيدو شيخ ابراهيم نداف و شيخ العراقين و شيخ شبلي را آورده بودو زماني كه در تل كمر مشغول سيرو سلوك بود اين چهار نفر را مامور مراقبت و محافظت قرار داده بود.شيخ ابوسعيد در ابتداي جيلارد، شيخ ابراهيم نداف در شمال تار، شيخ شبلي در شرق و شيخ العراقين در غرب مامور بودند. در آن زمان جيلارد ، جل يرد ناميده مي شد و منقول است كه چهل نفر از خاخام قوم يهود در اين منطقه زيست مي كردندو شاه نعمت الله به اين چهار نفر مريد خود دستور داده بود كه شماماموريد نگذاريد اين بزرگان يهود به اهالي دماوند دست پيداكنند و خاك فرج آنان در جيلارد معروف است. آنها معتقدند كه يكي از اولاد يعقوب پيغمبر در اين جامدفون است و اين خاك فرج، اهميت بسياري در نزد آنان دارد.بعدها طايفه اي از منطقه طالقان و لواسان به اينجا آمدند و سادات جيلارد از اهل طالقان مي باشندو داراي شجره نامه و سيدهاي اجاق و از ذراري موسي بن جعفر (ع) هستند. طايفه اصيل محله چله گاه يا چالكا طايفه مقصود بيك مي باشندو بقيه اهالي مهاجرند و از نقاط مختلف و از بزرگان نقل است كه اين محل چالكا فعلي دوباره بنا شده است زيرا چهار ملكي كه بيان شد به شكلي بود كه امامزاده صحرا در وسط اين چهر محل قرار گرفته بود و چون دماوند منطقه زلزله خيزي است در زلزله اول چله گاه به طور كلي منهدم شدو در سال وبايي نيز آنچه ازاهالي مانده بودند به رحمت ايزدي پيوستند و قبرستان وبايي ها در نقطه اي كه در حال حاضر ميدان قدس است، واقع شده بود.

4-     محله فرامه يا سفلي

فرامه در قديم ، سفلي ناميده مي شد و داراي سه منطقه محلي بود به نام گلستان كه اكنون كلستون مي گويندو محله قريشا و محله خوانين. كلستون كه به نام گلستان بود داراي باغات و بستانهاي پر گل بود و به مرور زمان كلستون نام گرفت و محل قريشا اهالي آن از قبيله ايل قريشا و بختياري شيراز مي باشد و وقتي به اين منطقه مهاجرت كردند در آنجا سكني گزيدند و اين محل به نام آنها معروف شدو در زبان محلي ، مل قريشا مي گويند.

و اما خوانين كه جد شان ميركتمير مرعشي و از سادات مرعشي هاي شيراز و سادات جليل القدر بودند كه به نام كتميري ها و مرعشي ها معروفند. ايشان از نسل سيد ابراهيم طباطبايي شيرازي و اشرف الواعظين شيرازي مي باشندو مرحوم سيد كتمير در بين آبسردو مرانك مدفون است و بقعه اي هم دارد.خوانين دو طايفه بودند؛ انتخاب الدوله و مرعشيها كه حسينيه و حمام جداگانه داشتند و معروف است كه در سال چهار خوني، بين خوانين و اهالي فرامه اختلافي به وجود آمد و در اثر زد و خورد، دو نفر از خوانين ودو نفر از اهالي فرامه به قتل رسيدند و آن سال معروف شد به سال چهارخوني كه من اسامي مقتولين را پيدا نكردم.

اما بدين جهت اين محل را فرامه خواندند چون در آن عصر، امور حكومتي دماوند برعهده خوانين بود كه درجايگاه مخصوصي اسكان داشته و فرمان صادر مي كردندو لذا آن محل به نام فرامه مشهور شد. محلي نيز به نام قلعه پا و كله پا وجوددارد و از كهنسالان نقل شده است كه در زمان اسفنديار، در بالاي كوه شير قلعه ديده باني ساخته بودند و ديده بانان در آنجا مراقبت مي كردندو چون اطراف دماوند را كوه محاصره كرده است، دو مركز ديده باني ساخته بودند به نام قلعه پا و كله پا.

دماوند از شمال به كوههاي ماز پيوسته است و از شرق به كوههاي نيل و شير و از غرب به كوه تله زرد كه امروز به نام كشه زرد معروف است و ازجنوب نيز به همند آبسرد و جيلارد متصل بود و كله پا در دهانه ميدان معلم امروز ادامه كوه كشه زرد بنا شده بود كه از طرف جنوب هر كارواني وارد دماوند مي شد، اين دو مركز ديده باني از شرق و غرب كنترل مي كردند. دماوند از نظر آب و هوا، منطقه اي بسيار زيبا و پرآب بوده است و در گذشته نزولات آسماني به قدري در اين منطقه نازل مي شد كه تا دو ماه بعد  از عيد نوروز هنوز برف در كوچه ها و گذرگاهها مملو بود و معروف است آنقدر باران مي باريد كه در محلات ، آش شيلان مي پحتند كه باران بند بيايد و از نظر آب داراي چشمه سارهاي فراوان از قبيل تيژآب، چشمه اعلاء، سياه سنگ، كرد زانو و همچنين درياچه تار مي باشد كه فعلا جايگاه و تنفسگاه مردم پايتخت و اطراف گرديده است.

اين شهر از نظر فرهنگي نيز داراي فرهنگ اصيل و اشخاص قايل توجهي بوده همچون ملاحسين علي چشمه اعلايي و شخصيتهاي مذهبي چون طايفه ملاباقري كه همه از مشايخ و صاحب علم و داراي نفوذ اجتماعي بودند.شخصيتهاي روحاني بسياري مانندمرحوم مقتدا، مرحوم حاج شيخ احمدداودي، مرحوم شيخ داود پدر ايشان، مرحوم شيخ سيف اله شريعتمداري، مرحوم حاج سيد محمدعلي تقوي، مرحوم حاج سيد جلال الدين جلال السادات، مرحوم حاج شيخ ابوطالب شمس الديني، مرحوم حاج سيدمهدي تنكابني، مرحوم حاج سيد جعفر جلالي شهاندشتي و مرحوم حاج سيد ابوالحسن شهاندشتي ، مرحوم حاج سيدمحمدباقر جلالي شهاندشتي ، مرحوم حاج سيد فتحعلي لاريجاني، مرحوم ملاآقاجان بجنوردي و امثالهم در دماوند حضور داشته اند. و نيز داراي شعراي شيرين بيان چون مروح ميرزا صديف منزبي، مرحوم ميرزاجواد توسلي معروف به لئالي و مرحوم ميرزا علي اوسط سرقلعه اي كه متاسفانه غير از اثر ميرزا جواد لئالي آثار آن شاعران در دست نيست.يكي از اشعار ميرزا صديف منزبي ، اين بيت مي باشد:

خواهي نرسي اگر كه هرگز به هدف / بنشين به دماوند و بكن عمر تلف

وي همچنين در سفري كه به كربلاي معلا مشرف شده بود ، براي فرزندش ميرزا محمدتقي اولادي اين ابيات را سروده بود:

چلك نگذاشت آيم دردماوند / بسوزم از جدايي بند در بند

دلم مي خواست تقي را شاد سازم / ميان حجله اش داماد سازم

و ابياتي ديگر كه دردسترس نيست واشعار ميرزاعلي اوسط سرقلعه اي كه داستان شيرين و فرهاد را به نظم خاصي بيان كره بود و آثارش از بين رفته است.اصولا دماوند يك شهر مذهبي به تمام معنا و متعصب به آيين و دين و مذهب خويش بوده واهالي متدين و متعصبي داشت. ولي متاسفانه از زماني كه مهاجرين به اين منطقه آمدند، رفته رفته آن تعصبات و رسومات گذشته به دست فراموشي سپرده شد و جو زمانه تغيير پيدا كرد.همچنين مردم اين منطقه علاقمند به خاندان عصمت و طهارت به ويژه اباعبدالله الحسين (ع) مي باشند و مراسمهاي عاشورايشان در تكاياو حسينيه ها در ايران زمين معروف و مشهور است والبته مطالب بسبار كلي و جزيي درباره اين شهر بيان شده است و آنچه كه بيان شد مختصري بود از آنچه كه بنده حقير از كهنسالان گذشته شنيده و يا تحقيق كرده و پيدا نموده ام.

فصل سوم: آثار واماكن متبركه و مقابر تاريخي

روح افزاء

داراي يك حسينيه و يك مسجد قديمي و يك مسجد جديد و بقعه مباركه فضه خاتون از ذراري امام كاظم (ع).

محله درويش

داراي يك حسينيه و بقعه مباركه معصوم زاده عبدالله و عبيدالله  كه جنب حسينيه واقع و گنبد كاشي سبز و عالي دارد.مسجد امامزاده جنت معصوم زاده ، مسجد فاطميه ابتداي كوچه نوده ، مسجد كمال بالاي آسياب ملا، مقبره امامزاده زين العابدين جنب ساختمان آقاي قاسمخاني واقع است. مسجد عين القضاة جنب ساختمان حاج اصغر موحد واقع است.مقبره متبركه هتف تن و هشت تن مقابل حمام محله درويش واقع وداراي گنبد استيل و بارگاه عالي مي باشد.مقبره امامزادگان خليل الله و عبدالله از ذراري امام هفتم (ع) جنب دادگستري واقع  و داراي گنبد آجرين و داخل حرم باشكوهي دارد.مسجد حاج حسن سرقلعه جنب پست فشار قوي اداره برق واقع و ساختمان ظاهرا مخروبه اي مي باشد.مسجد نعيما كه درحال حاضر در داخل خيابان قراردارد. مسجد قائم نيز در حال حاضر ستاد نماز جمعه شهرستان است.

محله قاضي

داراي حسينيه مجلل و وسيع مي باشد.مسجد المهدي جنب حسينيه ملقب به مسجد اربابي مي باشد.مسجد حاج رحيم كه ساختمان جديد التاسيس  داشته و به مسجد الجواد ملقب مي باشدو مقابل حمام قاضي واقع شده، مسجد خطيب نيز در بلوار امام حسين واقع است.

مقبره شيخ محمدابوبكر شبلي در بالاي تپه شبلي قراردارد، با گنبدي 8 ضلعي و آجرهاي قديم بنا شده است.

محله فرامه

داراي يك حسينيه با ساختمان جديد التاسيس واقع در بلوار امام خسين (ع) است. مسجد پلنگ ابتداي كوچه حمام فرامه واقع است.مقبره متبركه معصوم زاده شمس الدين محمد از ذراري صديقه كبري (س) كه اخيرا توسط اداره اوقاف و افرد محل مرمت و داراي ساختمان نسبتا عاليست. مسجد پورشاهمير جنب اداره مخابرات سابق واقع است.حسينيه خوانين كه هم اينك پاساژ حاج محمدآخوندي مي باشد.مسجد حاج عبدالله نيز جنب آژانس مسافربري واسعي نبش كوچه مقتدايي واقع است.مسجد حاج آخوندي هم نبش كوچه نانوايي سنگكي قراردارد.

محله چالكا

مسجد حاج محمد واقع در كوچه حسينيه، مسجد حاج عباس قمي توكلي واقع در كوچه حسينيه جنب حسينيه چالكا واقع و عبادتگاه مسلمين است. حسينيه چالكا ، مسجد حاج زين العابدين هم در حال حاضر ايستگاه پست فشار قوي اداره برق مي باشد.مسجد شيخ رحمت زماني نيز فعلا به صورت زمين است.مسجد حاج جليل شاه محمدي هم مخروبه و مقابل منزل شاه محمدي قراردارد. مقبره شيخ العراقي و مدفن مرحوم حاج سيدابوالحسن جلالي شهاندشتي در غرب محله چالكا واقع است.

امامزاده عبدالله وعبيدالله در ميدان قدس و گلستان سعيد واقع گرديده است و به نام امامزاده صحرا معروف است.

مسجد جامع شهر

مسجد جامع شهر كه بالاي قلعه قراردارد و تقريبا وسط دماوند واقع شده و بناي قديمي آن در سال 1340 توسط مرحوم حاج ميرزاعبدالله توسلي و در زمان حضرت آيت الله سيد جمال الدين مجد در ساختمان زيبايي بنا شد و الحال مورد استفاده و محل برگزاري نماز جمعه و جماعت شده است و از بزرگان و پيشكسوتان نقل كرده اند كه مسجدجامع در گذشته به صورت آتشكده بود و در زمان امام حسن عسكري (ع) به دستور آن بزرگوار از سامرا، مرحوم سيد بزرگوار سيد تاج الدين سيد حسن ولي، كه در نياك مدفون و بقعه و بارگاهي دارد ماموريت يافت تا اينكه به دماوند بيايد و اين آتشكده را تبديل به مسجد كند و قبله آن را تعيين نمايد.ايشان به ايران و به دماوند هجرت كردند و در نياك ساكن بودند.صبح از نياك مي آمدند و جهت تعيين قبله مسجد لاش مي فرمودند و غروب به نياك باز مي گشتند.

قريه اوره

حضرت امامزاده بلافصل قاسم بن امام محمدباقر(ع) ؛ نقل است  كه اين بزرگوار در اوره ساكن گرديد و به تبليغ و نشر دين مقدس اسلام همت گماشت و يهوديهايي كه در اوره بودند اسلام آوردند و آنها كه تبعيت از آن بزرگوار نكردند از اوره مهاجرت كردند و سلسله سادات در اوره ساكن هستند؛ سلسله باباجهدي و سلسله شيخي ها كه اين دو طايفه از ابناء حضرت قاسم بن امام باقر(ع) مي باشندو اما طايفه شيخي ها نقل است كه و قتي لشگر مامون عباسي براي سركوب اولاد فاطمه الزهرا (س) وارد اوره شدند طايفه شيخيها عمامه هاي سياه را برداشتند و براي اينكه از شر عباسيان آسوده بمانند عمامه سفيد بر سر گذاشتند و گفتند ما شيخ هستيم و به طايفه شيخي ملقب شدند. و در دشتك نيز گنبدي نمودار است اما حقير در بحر انساب راجع به آن مطلب پيدا نكردم.

قريه مشاء

امامزاده زين العابدين درداخل محل مشاء كه شجره ايشان را درخاطر ندارم.امامزادگان دو برادر معروف به دور برار، در وسط دشت مشاء واقع و دو گنبد خاكي دارد.نسب آنان به معصومين (ع) مي رسدو از ذراري امام كاظم (ع) مي باشند.امامزاده واجب التعظيم ، امامزاده هاشم (ع) كه در بالاي گردنه و كتل قراردارد، از ذراري امام مجتبي (ع) و داراي بقعه و بارگاه مجلل و صاحب معجزات و كرامات عديده مي باشدو محل زيارت عموم و طبقات مختلف و جايگاه بسيار عالي و مناسب دارد.

قريه عين ورزان

امامزاده محترم عبدالله ابن امام صادق (ع) معروف به عبدالله افطح كه اين بزرگوار را هم بلاواسطه فرزند امام ششم (ع) است و ايشان هم مورد تكريم و واجب التعظيم و صاحب معجزات و كرامات است و بقعه و گنبدي نيز دارد.

قريه ورجع دماوند

از ذراري پيغمبر (ص) خانمي به نام بي بي زبيده كه به نام امامزاده ورجع مشهو است در اين محل مدفون است.نقل مي كنند ايشان از صبيه هاي موسي بن جعفر (ع) است .مدفن ايشان درداخل دره اي قراردارد و صاحب كرامات است.

قريه مراء

گنبدي به نظر مي آيد جنب قبرستان عمومي و مزار شهداي قريه مراء نسب ايشان را پيدا نكردم و از افراد قريه مراء هم كه سوال كردم، مطالبي ضد و نقيض شنيدم ومطلب درستي نيافتم. در قريه زيارت هم امامزاده اي وجو دارد كه نسب ايشان را هم در بحر انساب نيافتم. در قريه كوهان هم گويا امامزاده اي وجود دارد كه حقير آن را نديدم و ديگر در شلمبه، امامزاده شمس الدين محمد از ذراري امام هفتم (ع) است كه بقعه وبارگاهي داردو مورد احترام مردم مي باشد.

و ديگر در قسمت غربي جيلارد، امامزاده زين العابدين است.ايشان هم از ذراري ائمه معصومين (ع) است.بقعه وبارگاه داردو مورد احترام اهالي جيلارد و ديگر مردمان مي باشد.

* * *

ضمنا لازم به ذكر است كه دماوندي شهري است كه جايگاه سلاطين سلسله هاي گذشته مانندگرشاسب و اسفنديار و كوروش و جمشيد وديگر سلاطين بوده و آنان نسبت به اين منطقه نظر خاصي داشته و نقل است كه ضحاك در كوه دماوند مدفون است و نيز با توجه به افراد متمكني كه در اين منطقه از قديم الايام وجودداشت تعجب از اين است كه چرا اين شهر با گذشت زمان هنوز به حالت بافت قديم خود باقي مانده است؟ اين براي نسل جوان سوال است و كسي هم تاكنون جواب درستي به اين سوال نداده است.علت را بايد از چه كسي سوال كرد، معلوم نيست.

در زمان هاي گذشته، از پل مورد تاجاجرود و خار و ورامين و كوه البرز و آب گرم متعلق به ين شهر بوده ولي اكنون به صورت شهري بن بست و كوچك درآمده و جالب اين جاست كه كوه البرز كه به نام دماوند كوه ناميده شده است ، اينك اما از نظر جغرافيايي جزء منطقه مازندران به شمار مي آيد.به قول مثل معروف كه مي گويند:

هزاران چشمه دارد كوه الوند / ندارد لذت آب دماوند

اگر كوه البرز به نام دماوند است چرا جزء استان مازندران مي باشد و چرا از پل مود آب اسك و رينه و پلور كه جزء منطقه  دماوند بوده حال بايد به استان مازندران تعلق داشته باشد؟ اگر مدعي هستند كه زبان گيلك متعلق به مازندران است پس قسمت بالا بلوك دماوند هم زبان گيلك دارندو اين دليل نمي شود.چون خيلي از اهل دماوند مخصوص تعداد زيادي ار اهالي تار محله در آمل ساكن هستند و به نام محل تاريها آن طرف پل معروف است.

و اما گذشته از اين ها در قديم هر محلي يك حمام داشت كه صبح تا ظهر مردانه و بعد از ظهر متعلق به زنها بود. اين حمامها داراي رخت كن و شانشين بود و درداخل يك خزانه آب گرم و يك حوض آب سرد وجود داشت كه در داخل شانشين خود را تميز مي كردند و در خزانه خود راآب مي كشيدند كه اكنون همه آنها به صورت دوش درآمده واز خزانه ديگر سراغي نيست.و البته آن زمان در اثر آلوده بودن آب خزانه ، بيماري هم زياد بود مانند كچلي و يا سودا وديگر بيماريهاي مسري كه البته امروزه به وسيله دوشهاي حمام رعايت بهداشت مي شود واز آن بيماريهاي ديگر اثري نيست. همچنين رسم بود كه براي بزرگان حمام محل را قرق مي كردند كه كسي وارد نشود و نوكر ارباب ، يك ساعت قبل از رفتن ارباب به حمام ، اسباب حمامرا مي بردو به مسوول حمام مي دادو مي گفت كه ارباب يك ساعت ديگر مي آيد و مسوول حمام فورا افرادي كه درداخل بودند از حمام خارج مي كرد و كيسه كش يا دلاك را آماده مي كرد تا ارباب بيايد و تا زماني كه ارباب داخل حمام بود كسي حق ورود به حمام را نداشت.

... و اين بود آنچه كه حقير در طول عمرم با شنيدن از زبان بزرگان و پيرمردان گذشته و تحقيقاتي كه خود، راجع به اين منطقه دورافتاده با قدمت هفده هزار ساله انجام دادم، دريافتم و آنها را به صورت جزوه درآوردم.