اولين هاي آموزش و پرورش دماوند

 

مكتب خانه

از قديم الايام شهر دماوند مكتب خانه اي داشت كه بجاي مدرسه كنوني فعاليت داشت معلم آن جا را ملا مي گفتند و محل مكتب را هم ملاخونه تلفظ مي كردند كه به ترتيب ذيل همگي با ويژگيهاي آنان بيان مي شود.

1- در محله فرامه دو مكتب خانه بود. يكي روبروي تكيه فرامه كه ملا اسدالله مسئول آنجا بودندو ديگري در خيابان ناظمي در ساختمان آبادي  و مسجد حاج آخوند لطيفي تعلق داشت و به ايشان شيخ مي گفتند اين محل موقع پاييز كه به اصطلاح از باغ به شهر مي آمدند آباي مي گفتند اختصاص داشت و تابستانها كه باغ مي رفتند آنجا ادامه كار مي دادند.دختران و پسران كوچك به خواندن حروف قرآني شرعيات يا فقه و نماز را فرا مي گرفتند و وقت نماز جملگي به نماز ايستاده يكي از آنها پيش نماز مي شد و بقيه هم به دنبال او.

2- درمحله قاضي خانمي بود با تقوي كه به اين كار اشتغال داشت.سالهاي سال مكتبي در محله قاضي زير مسجد جامع قرار داشت نام مشاراليها آبجي هما بود كه به خاطر شغلش  ملاباجي لقب داشت.

3- در محله درويش آخوند سيف الله نامي از شغل مكتبي امرار معاش مي كردند تا پايان عمرش فعال بود.

بزرگان باسواد جدا مديون اين افراد هستند. جملگي آنان يعني زحمت كشان انشاءا... مورد لطف و عنايت و رحمت يزدان پاك باشند.

مدرسه ديني

اولين وآخرين مدرسه ديني در شهر دماوند در سال 1330 توسط چند شيوخ غريبه در محله فرامه محل فعلي ساختمان خليقي افتتاح و تاسيس شد ولي با عدم استقبال دانش اموزان مواجه وهمان سال اول فعال بود.

اشعاري كه موقع رفتن به منزل دانش آموزان مي خواندند جزيي اش اين بود:

اي ولي عصر و صاحب زمان

اي سبب خلقت تو كون مكان

ما همه موريم تو سليمان باش

ما هم جيميم و بيا تو جان تو باش

زمان مرخص شدن با دانش آموزان مدرسه اميد مواجه مي شدند و آنها را به باد تمسخر و مضحكه مي گرفتند.

مدرسه كشاورزي

اولين مدرسه كشاورزي در سال 1328 در روستاي احمدآباد مكان اهدايي مرحوم آقاي جناب با حضور صدري فرماندارو فزوني رييس فرهنگ، اميرشاهي شهردار دماوند و بقيه روسا ي ادارات افتتاح گرديد.دومين مدرسه كشاورزي در سال 1336 يا 1335 در روستاي آبسرد  در محيط بسيار وسيعي افتتاح گشت.مدتها آقاي ميرزايي مسوول آنجا بودند.

دبستان اميد دماوند

اين دبستان بار اول يا زمان تاسيس آن در محله چالكا بود و سپس در محله درويش گاراژ ساختمان جارالهي شكل گرفت و آنگاه در مكاني كه قبلا دبيرستان بود در ساختماني نوساز نقل مكان كرد.دانش آموزان زمان بازي در محوطه حياط مدرسه استخوان اسكلت مردگان را پيدا مي كردند، يا امان از زماني كه باران مي باريد گل مثل چسب به كفش مي چسبيد.  نقشه تحريري آن عينا ثبت مي شود.

مكان مدرسه در يك محيط وسيعي احداث شده بود شمال به خيابان اصلي ديوار نداشت.جنوب همسايه كارخانه برق ديوار داشت ، سمت شرق كه جنب باغ بود ديوار داشت.سمت غرب ديوار نداشت چنب راه چالكا بود.

سمت شرق به باغ منصور ميرزااحمد بود با چند درخت گردو سر به فلك كشيده .بچه ها زمان زنگ تفريح با سنگ بجان آنها مي افتادند سال 1330 گرازي از سمت شمال وارد صحن حياط مدرسه شد اتفاقا زنگ تفريح بود حيوان از سرو صداي بچه ها مجبور به فرار شد.

مشخصات ساختمان يك ساختمان بزرگ آجري سمت شمال حياط قرار داشت كه مربع و مستطيل بود. يك زمين واليبال يك ميز پينگ پنگ ، يك هالتر و بارفيكس و چاله پرش و وزنه پرتاب داشت.حوضي بزرگ مستطيل شكل داشت چون آن زمان آب لوله كشي وجود نداشت جهت دستشويي و رفع حاجت مورد استفاده قرار مي گرفت، آبش هم از جوي زمينهاي غرب مدرسه ازجويي دراز و كوچك تامين مي شد. موقع زمستان هم با قشري ضخيمي از يخ پوشيده و بچه ها روي آن سرسره بازي مي كردند.

وضعيت داخلي ساختمان چنين بود.سمت شمالي ورودي از درب چوبي بزرگ دو لنگه اي وارد راهرو و سپس به داخل هدايت مي شد. تمام سطوح داخل آن با آجر يكصد مترمربع شكل، فرش بوده؛  سمت راست يك كلاس ، غرب 2 كلاس و جنوب يك كلاس ما بين اين دو راهرويي بود كه به حياط منتهي مي گرديد.

سمت چپ را يك كلاس ، سمت شمال 2 كلاس، سمت شرق يك كلاس ، جنوب اطاق دفتر و رييس مدرسه سمت شرق بود كه پايين دفتر و كلاس جنوبي راهرويي قرينه غرب بود كه به حياط منتهي مي شد.

يك سالن بزرگ اجتماعات وجود داشت زمان امتحانات نهايي سال ششم دبستان [چون مثل اكنون وسيله تكثير اوراق وجود نداشت و از طريقي هم مركز شهرستان بود] همه دانش آموزان شهرستان آنجا جمع مي شدند، كليه مواد امتحاني با صداي بلند قرائت مي شد مخصوصا رياضيات و مسايل حساب و هندسه؛ عده اي از دانش آموزان مطلع و آشنا به حل اينگونه مسايل پشت پنجره هاي سالن بزرگ دركمين بودند، پس از شنيدن مسئله فورا حل كرده به سنگي پيچانده و به سمت شيشه پرت كردند و سپس فرار
مي كردند. براي دانش آموزاني  كه پشت پنجره ها منتظر چنين فرصتي بودند استفاده مطلوب مي شد هرساله كليه شيشه هاي سالن مزبور در اين موقع شكسته و مجبور به نصب بودند.

صفوف

هر يك از چهار صف مشخص كننده چهارمحله بود. موقع مراجعت و تعطيل شدن وقت ظهر و عصر صف فرامه چون بزرگ بيشتر بودند برادران شاهمير عباس و عبدا... و سيف ا... خلجي و اميرمسعود كتميري نظم صف را به عهده داشتند.

بعضي اوقات كه از چالكا عبور مي كرديم وقتي به آخر محله مي رسيديم بيخودي عشقمان گل مي كرد همديگر را خبر كرده و همگي مي گفتيم هردود ، آن وقت صف به هم مي خورد.بچه ها آزادي عمل به دست مي آوردند ولي وقتي از خيابان اصلي عبور مي كرديم از اين خبرها نبود.

همه روز غروب موقع رفتن به منزل ، نام دانش آموزاني كه تنبل بوده و نمره ديكته آنان از 10 كمتر بود، همان روز توسط سيف ا... خلجي خوانده مي شد.مجرم همانجا با چوب آلبالو كتك نوش جان مي كرد.

بامداد هميشه سرصف توسط زماني يكي از دانش آموزان اهل محله قاضي با صوت خوش قرآن مجيد قرائت و سپس نيايش و مراسم صبحگاهي اجرا مي گرديد و روزهاي شنبه هم نظافت و بهداشت ظاهري دانش آموزان مثل گرفتن ناخن و امثالهم توسط ناظم بنام ثريا انجام مي گرفت.

وسيله سوخت

وسيله سوخت زمستاني كليه كلاسها حتي ادارات با هيزم تامين مي شد. آن زمان مرتب همه سال يك اطاق مدرسه تا سقف هيمه انباشته مي كردند. بندگان خدا داوودي و رستگاري با تبر به جان آنها مي افتادند تا براي بخاري مناسب باشد. هر كلاسي يك بخاري داشت. بعضي اوقات دانش آموزاني كه از بالابلوك مي آمدند كفش يخ زده مثل سنگ شده خود را داخل بخاري
مي كردند تا يخش آب شود .در زمستان اكثرا از شدت سرما شيشه هاي كلاس شبها يخ مي بست تا بامداد كاملا مشهود بود.

وسيله نوشتن

براي نوشتن روي تخته سياه كلاس از گچ استفاده مي شد.تهيه آن با گچ معماري بود. گچ خيس مي خورد و سپس روي تخته سياهي پهن كرده و سپس با كاردي به جان آن افتاده ، به قطعات كوچك لوزي مانند در مي آوردند. پس از خشك شدن به مصرف كلاسها مي رسيد. آن وقت ببينيد دست و سر و لباس معلم بيچاره چه مي شد و چقدر گرد گچ مي خورد و حتي چقدر گچ در هوا معلق مي شد. هر دانش آموزشي (كلاس چهارم به بعد) براي نوشتن يك شيشه دوات و جوهر و يك وسيله نوشتن  از چوب و نوك فلزي كه به قلم فرانسه وآلماني معروف بود با خود حمل مي كرد.

خط نوشتن درشت هم مثل هميشه با مركب بود و دواتش از جنس چيني و يا شيشه جالب بود كه با دَمَر يا برگردان شدن محتوي آن نمي ريخحت. خودكار هنوز اختراع نشده بود.قطعات مركب خشك شده را داخل دوات ريخته ، مقداري آب ريخته مي شد و بهم مي زديم.

ساعات كلاس درسي

ساعات تدريس يا باز بودن مدرسه و كلاس درس چنين بود: صحبها 3 ساعت، نيمروز 2 ساعت و مجموعا 5 ساعت. صبحها 30/8 لغايت 30/11 و نيمروز هم از ساعت 30/2 لغايت ساعت 4.

انجمن خانه ومدرسه

اولين جلسه انجمن خانه و مدرسه در سال 17/2/1337 در دبيرستان اميد تشكيل گرديدو آقاي فرماندار و پدرم فروتن، محسني و رستمي به عضويت انتخاب شدند. آقاي فرماندار با اينكه اصلا فرزندي نداشته كه دانش آموز باشد ولي چون بايد در همه جا حضور داشته باشند و نسبت به همه ارشد باشند، رييس انجمن و پدرم نايب رييس ، محسني خزانه دار و رستمي هم منشي انتخاب شده بودند.

كارت شناسايي تحصيلي

اولين كارت شناسايي تحصيلي ، كارت شناسايي و عضويت انجمن ادبي دبيرستان و سازمان جوانان شير و خورشيد سرخ -  كمك هاي اوليه ) توسط دبير مدرسه كمجاني در سال 1336 صادر شد.نمونه اين كارتها دردست نويسنده مي باشد.

سال تحصيلي 1330 – 1331 كلاس اول دبيرستان ايجاد شد.

اسامي دانش آموزان پسر اول دبيرستان زمان تاسيس

اميرمسعود گتميري ( مرعشي) ، عبدا... و عباس پورشاهمير، زماني، علي مهدياني، آقابزرگ مقدم، عنصري، احمد پارسي، ابراهيم نورمحمدي، كاظم انصاري، جلال كاظمي، رضا اسمعيلي، حسن رضايي، احمد همتي، اصغر و اكبر نوروزي، علي حاج آخوندي ،منصور خطيبي، عباس شيخ خطيبي، عيسي كريمي، اصغر نوائي، ناصر ميرزاحسيني، يزداني، عليرضا خالقي، صديفي و محمود پارسي

اسامي دانش آموزان دختر اول دبيرستان (زمان تاسيس)

دوشيزه فروتن لاريجاني، دوشيزه مرعشي، دوشيزه حسينيان ، دوشيزه مدني ، دوشيزه توكلي و دوشيزه رستمي

دبستان و دبيرستان دخترانه ثريا

زماني كه اين مدرسه افتتاح شد نامش دانايي بود.بعد به خاطر ازدواج شاه سابق با ملكه ثريا (همسر دومش) به نام مشاراليها تغيير نام داده . دبستان ثريا گرديد.محل آن فرامه بود كه از سر خيابان با يك معبر باريك پشت شهرباني ختم مي شد.جزء ملك آقاي مرعشي  بود. در ساختمان و محوطه ي وسيعي تاسيس شد. در صحن حياط بزرگ، دور تا دور سنگ فرش بودو حوضي هم در وسط داشت با آب جاري از چشمه ي خنك اين مدرسه.

در سال 1330 زمان رياست فرهنگ و جراح زاده تبديل به دبيرستان شد.

سركارعليه خانم صيادي مديره اين مدرسه ،سالهاي سال سرپرستي و رياست دبستان و دبيرستان مزبور را عهده دار بودند و خواهر عليه گرامي خانم صيادي دوم نظامت مدرسه را برعهده داشتند.لباس و آرايش ظاهري دختران دانش  آموز بدين صورت بود: روپوشي از جنس معروف اُرمك يكرنگ ، يك فرم روبان سفيد بروي سر يا گيس خود ، سري شانه كرده و تميز و پارچه اي سفيد گرد همانند به عنوان يقه روپوش كه با سنجاق جفت مي شد.

توضيح آنكه دانش آموزان پسر هم با سري تراشيده و لباس يكرنگ طوسي و يقه بسته متحدالشكل و  پارچه اي سفيد كه روي يقه كت دوخته مي شد در مدرسه حاضر مي شدند.

هفته اي يكبار روزهاي شنبه نظامت وتميزي بچه ها كنترل مي شد.معلمه آن زمان بانوان « سركارخانم خليقي فرزند پدر فرهنگ دماوند» ، « سركارخانم كاظمي (بومي)» ، « سركارعليه خانم درخشان (اول معلمه دماوند كه زبان انگليسي تدريس مي كردند)» و « سركار عليه خانم ايزدجو (غيربومي)» بودند.

اسامي معلمان

اسامي معلمان شهر دماوند در سالهاي اوليه مدرسه در اين شهر تقريبا 50 سال پيش: خليقي (پدر فرهنگ دماوند و بنيانگذار آن) ، زوني، الويري، پدر و پسر همتي، خرمي، برادران مهدياني، اسمعيل اژدري (معلم ورزش )، شاه محمدي، يزدان پناه، نصيري، كرداري، انصاري، جعفري  عباس توكلي، علمداري، قرائي و خانمشان ( مشاراليه شعر هم مي سرودند)، قناري ( رييس مدرسه ثريا اول بودند)، ناظم اسنفديار نوايي ( ناظم دبيرستان بودند) ، سيار، نيكو، رادمهر، خواجوي، شيخ موسوي ، رياحي
(رياست دبيرستان بودند كه به طبان انگليسي تدريس مي كردند). حال براي اينكه حق معلمي بماند نامي از بقيه صاحبان علم كه حق به گردن همگي دارند ذكر مي گردد: عباس منصور ( رييس دبيرستان)، طاهري، شمس، ، حسيني، هشترودي، مركبي، گنجاني صالحي، شمس آريا، كردي، هاشمي، فنون لساني بهرامي( دفتردار مدرسه) ، مهندس بهمن بازرگان ثابت ( دبير شيمي) ، پريجانيان.

در سال 1330 اين مكان به نام دبستان و دبيرستان اميد دماوند خوانده شد.

اولين مسابقات خارج ازدماوند

در سال 1337 اداره تربيت بدني فرهنگ استان مسابقه دوستانه اي بين دانش آموزان دبيرستان اميد دماوند و محصلين شهرستان شهر ري در دو رشته كشتي و دو ترتيب  داد.

نتيجه : حسين نوروزي احمدي آبادي  مقام اول) را  با ضربه فني در وزن خود به دست آورد. سرپرستي اين هيئت را آقاي عباس منصور، رياست دبيرستان  در زمان رياست اداره فرهنگي مهاجري برعهده داشتند.

اولين هاي آموزش و پرورش دماوند

 

مكتب خانه

از قديم الايام شهر دماوند مكتب خانه اي داشت كه بجاي مدرسه كنوني فعاليت داشت معلم آن جا را ملا مي گفتند و محل مكتب را هم ملاخونه تلفظ مي كردند كه به ترتيب ذيل همگي با ويژگيهاي آنان بيان مي شود.

1- در محله فرامه دو مكتب خانه بود. يكي روبروي تكيه فرامه كه ملا اسدالله مسئول آنجا بودندو ديگري در خيابان ناظمي در ساختمان آبادي  و مسجد حاج آخوند لطيفي تعلق داشت و به ايشان شيخ مي گفتند اين محل موقع پاييز كه به اصطلاح از باغ به شهر مي آمدند آباي مي گفتند اختصاص داشت و تابستانها كه باغ مي رفتند آنجا ادامه كار مي دادند.دختران و پسران كوچك به خواندن حروف قرآني شرعيات يا فقه و نماز را فرا مي گرفتند و وقت نماز جملگي به نماز ايستاده يكي از آنها پيش نماز مي شد و بقيه هم به دنبال او.

2- درمحله قاضي خانمي بود با تقوي كه به اين كار اشتغال داشت.سالهاي سال مكتبي در محله قاضي زير مسجد جامع قرار داشت نام مشاراليها آبجي هما بود كه به خاطر شغلش  ملاباجي لقب داشت.

3- در محله درويش آخوند سيف الله نامي از شغل مكتبي امرار معاش مي كردند تا پايان عمرش فعال بود.

بزرگان باسواد جدا مديون اين افراد هستند. جملگي آنان يعني زحمت كشان انشاءا... مورد لطف و عنايت و رحمت يزدان پاك باشند.

مدرسه ديني

اولين وآخرين مدرسه ديني در شهر دماوند در سال 1330 توسط چند شيوخ غريبه در محله فرامه محل فعلي ساختمان خليقي افتتاح و تاسيس شد ولي با عدم استقبال دانش اموزان مواجه وهمان سال اول فعال بود.

اشعاري كه موقع رفتن به منزل دانش آموزان مي خواندند جزيي اش اين بود:

اي ولي عصر و صاحب زمان

اي سبب خلقت تو كون مكان

ما همه موريم تو سليمان باش

ما هم جيميم و بيا تو جان تو باش

زمان مرخص شدن با دانش آموزان مدرسه اميد مواجه مي شدند و آنها را به باد تمسخر و مضحكه مي گرفتند.

مدرسه كشاورزي

اولين مدرسه كشاورزي در سال 1328 در روستاي احمدآباد مكان اهدايي مرحوم آقاي جناب با حضور صدري فرماندارو فزوني رييس فرهنگ، اميرشاهي شهردار دماوند و بقيه روسا ي ادارات افتتاح گرديد.دومين مدرسه كشاورزي در سال 1336 يا 1335 در روستاي آبسرد  در محيط بسيار وسيعي افتتاح گشت.مدتها آقاي ميرزايي مسوول آنجا بودند.

دبستان اميد دماوند

اين دبستان بار اول يا زمان تاسيس آن در محله چالكا بود و سپس در محله درويش گاراژ ساختمان جارالهي شكل گرفت و آنگاه در مكاني كه قبلا دبيرستان بود در ساختماني نوساز نقل مكان كرد.دانش آموزان زمان بازي در محوطه حياط مدرسه استخوان اسكلت مردگان را پيدا مي كردند، يا امان از زماني كه باران مي باريد گل مثل چسب به كفش مي چسبيد.  نقشه تحريري آن عينا ثبت مي شود.

مكان مدرسه در يك محيط وسيعي احداث شده بود شمال به خيابان اصلي ديوار نداشت.جنوب همسايه كارخانه برق ديوار داشت ، سمت شرق كه جنب باغ بود ديوار داشت.سمت غرب ديوار نداشت چنب راه چالكا بود.

سمت شرق به باغ منصور ميرزااحمد بود با چند درخت گردو سر به فلك كشيده .بچه ها زمان زنگ تفريح با سنگ بجان آنها مي افتادند سال 1330 گرازي از سمت شمال وارد صحن حياط مدرسه شد اتفاقا زنگ تفريح بود حيوان از سرو صداي بچه ها مجبور به فرار شد.

مشخصات ساختمان يك ساختمان بزرگ آجري سمت شمال حياط قرار داشت كه مربع و مستطيل بود. يك زمين واليبال يك ميز پينگ پنگ ، يك هالتر و بارفيكس و چاله پرش و وزنه پرتاب داشت.حوضي بزرگ مستطيل شكل داشت چون آن زمان آب لوله كشي وجود نداشت جهت دستشويي و رفع حاجت مورد استفاده قرار مي گرفت، آبش هم از جوي زمينهاي غرب مدرسه ازجويي دراز و كوچك تامين مي شد. موقع زمستان هم با قشري ضخيمي از يخ پوشيده و بچه ها روي آن سرسره بازي مي كردند.

وضعيت داخلي ساختمان چنين بود.سمت شمالي ورودي از درب چوبي بزرگ دو لنگه اي وارد راهرو و سپس به داخل هدايت مي شد. تمام سطوح داخل آن با آجر يكصد مترمربع شكل، فرش بوده؛  سمت راست يك كلاس ، غرب 2 كلاس و جنوب يك كلاس ما بين اين دو راهرويي بود كه به حياط منتهي مي گرديد.

سمت چپ را يك كلاس ، سمت شمال 2 كلاس، سمت شرق يك كلاس ، جنوب اطاق دفتر و رييس مدرسه سمت شرق بود كه پايين دفتر و كلاس جنوبي راهرويي قرينه غرب بود كه به حياط منتهي مي شد.

يك سالن بزرگ اجتماعات وجود داشت زمان امتحانات نهايي سال ششم دبستان [چون مثل اكنون وسيله تكثير اوراق وجود نداشت و از طريقي هم مركز شهرستان بود] همه دانش آموزان شهرستان آنجا جمع مي شدند، كليه مواد امتحاني با صداي بلند قرائت مي شد مخصوصا رياضيات و مسايل حساب و هندسه؛ عده اي از دانش آموزان مطلع و آشنا به حل اينگونه مسايل پشت پنجره هاي سالن بزرگ دركمين بودند، پس از شنيدن مسئله فورا حل كرده به سنگي پيچانده و به سمت شيشه پرت كردند و سپس فرار
مي كردند. براي دانش آموزاني  كه پشت پنجره ها منتظر چنين فرصتي بودند استفاده مطلوب مي شد هرساله كليه شيشه هاي سالن مزبور در اين موقع شكسته و مجبور به نصب بودند.

صفوف

هر يك از چهار صف مشخص كننده چهارمحله بود. موقع مراجعت و تعطيل شدن وقت ظهر و عصر صف فرامه چون بزرگ بيشتر بودند برادران شاهمير عباس و عبدا... و سيف ا... خلجي و اميرمسعود كتميري نظم صف را به عهده داشتند.

بعضي اوقات كه از چالكا عبور مي كرديم وقتي به آخر محله مي رسيديم بيخودي عشقمان گل مي كرد همديگر را خبر كرده و همگي مي گفتيم هردود ، آن وقت صف به هم مي خورد.بچه ها آزادي عمل به دست مي آوردند ولي وقتي از خيابان اصلي عبور مي كرديم از اين خبرها نبود.

همه روز غروب موقع رفتن به منزل ، نام دانش آموزاني كه تنبل بوده و نمره ديكته آنان از 10 كمتر بود، همان روز توسط سيف ا... خلجي خوانده مي شد.مجرم همانجا با چوب آلبالو كتك نوش جان مي كرد.

بامداد هميشه سرصف توسط زماني يكي از دانش آموزان اهل محله قاضي با صوت خوش قرآن مجيد قرائت و سپس نيايش و مراسم صبحگاهي اجرا مي گرديد و روزهاي شنبه هم نظافت و بهداشت ظاهري دانش آموزان مثل گرفتن ناخن و امثالهم توسط ناظم بنام ثريا انجام مي گرفت.

وسيله سوخت

وسيله سوخت زمستاني كليه كلاسها حتي ادارات با هيزم تامين مي شد. آن زمان مرتب همه سال يك اطاق مدرسه تا سقف هيمه انباشته مي كردند. بندگان خدا داوودي و رستگاري با تبر به جان آنها مي افتادند تا براي بخاري مناسب باشد. هر كلاسي يك بخاري داشت. بعضي اوقات دانش آموزاني كه از بالابلوك مي آمدند كفش يخ زده مثل سنگ شده خود را داخل بخاري
مي كردند تا يخش آب شود .در زمستان اكثرا از شدت سرما شيشه هاي كلاس شبها يخ مي بست تا بامداد كاملا مشهود بود.

وسيله نوشتن

براي نوشتن روي تخته سياه كلاس از گچ استفاده مي شد.تهيه آن با گچ معماري بود. گچ خيس مي خورد و سپس روي تخته سياهي پهن كرده و سپس با كاردي به جان آن افتاده ، به قطعات كوچك لوزي مانند در مي آوردند. پس از خشك شدن به مصرف كلاسها مي رسيد. آن وقت ببينيد دست و سر و لباس معلم بيچاره چه مي شد و چقدر گرد گچ مي خورد و حتي چقدر گچ در هوا معلق مي شد. هر دانش آموزشي (كلاس چهارم به بعد) براي نوشتن يك شيشه دوات و جوهر و يك وسيله نوشتن  از چوب و نوك فلزي كه به قلم فرانسه وآلماني معروف بود با خود حمل مي كرد.

خط نوشتن درشت هم مثل هميشه با مركب بود و دواتش از جنس چيني و يا شيشه جالب بود كه با دَمَر يا برگردان شدن محتوي آن نمي ريخحت. خودكار هنوز اختراع نشده بود.قطعات مركب خشك شده را داخل دوات ريخته ، مقداري آب ريخته مي شد و بهم مي زديم.

ساعات كلاس درسي

ساعات تدريس يا باز بودن مدرسه و كلاس درس چنين بود: صحبها 3 ساعت، نيمروز 2 ساعت و مجموعا 5 ساعت. صبحها 30/8 لغايت 30/11 و نيمروز هم از ساعت 30/2 لغايت ساعت 4.

انجمن خانه ومدرسه

اولين جلسه انجمن خانه و مدرسه در سال 17/2/1337 در دبيرستان اميد تشكيل گرديدو آقاي فرماندار و پدرم فروتن، محسني و رستمي به عضويت انتخاب شدند. آقاي فرماندار با اينكه اصلا فرزندي نداشته كه دانش آموز باشد ولي چون بايد در همه جا حضور داشته باشند و نسبت به همه ارشد باشند، رييس انجمن و پدرم نايب رييس ، محسني خزانه دار و رستمي هم منشي انتخاب شده بودند.

كارت شناسايي تحصيلي

اولين كارت شناسايي تحصيلي ، كارت شناسايي و عضويت انجمن ادبي دبيرستان و سازمان جوانان شير و خورشيد سرخ -  كمك هاي اوليه ) توسط دبير مدرسه كمجاني در سال 1336 صادر شد.نمونه اين كارتها دردست نويسنده مي باشد.

سال تحصيلي 1330 1331 كلاس اول دبيرستان ايجاد شد.

اسامي دانش آموزان پسر اول دبيرستان زمان تاسيس

اميرمسعود گتميري ( مرعشي) ، عبدا... و عباس پورشاهمير، زماني، علي مهدياني، آقابزرگ مقدم، عنصري، احمد پارسي، ابراهيم نورمحمدي، كاظم انصاري، جلال كاظمي، رضا اسمعيلي، حسن رضايي، احمد همتي، اصغر و اكبر نوروزي، علي حاج آخوندي ،منصور خطيبي، عباس شيخ خطيبي، عيسي كريمي، اصغر نوائي، ناصر ميرزاحسيني، يزداني، عليرضا خالقي، صديفي و محمود پارسي

اسامي دانش آموزان دختر اول دبيرستان (زمان تاسيس)

دوشيزه فروتن لاريجاني، دوشيزه مرعشي، دوشيزه حسينيان ، دوشيزه مدني ، دوشيزه توكلي و دوشيزه رستمي

دبستان و دبيرستان دخترانه ثريا

زماني كه اين مدرسه افتتاح شد نامش دانايي بود.بعد به خاطر ازدواج شاه سابق با ملكه ثريا (همسر دومش) به نام مشاراليها تغيير نام داده . دبستان ثريا گرديد.محل آن فرامه بود كه از سر خيابان با يك معبر باريك پشت شهرباني ختم مي شد.جزء ملك آقاي مرعشي  بود. در ساختمان و محوطه ي وسيعي تاسيس شد. در صحن حياط بزرگ، دور تا دور سنگ فرش بودو حوضي هم در وسط داشت با آب جاري از چشمه ي خنك اين مدرسه.

در سال 1330 زمان رياست فرهنگ و جراح زاده تبديل به دبيرستان شد.

سركارعليه خانم صيادي مديره اين مدرسه ،سالهاي سال سرپرستي و رياست دبستان و دبيرستان مزبور را عهده دار بودند و خواهر عليه گرامي خانم صيادي دوم نظامت مدرسه را برعهده داشتند.لباس و آرايش ظاهري دختران دانش  آموز بدين صورت بود: روپوشي از جنس معروف اُرمك يكرنگ ، يك فرم روبان سفيد بروي سر يا گيس خود ، سري شانه كرده و تميز و پارچه اي سفيد گرد همانند به عنوان يقه روپوش كه با سنجاق جفت مي شد.

توضيح آنكه دانش آموزان پسر هم با سري تراشيده و لباس يكرنگ طوسي و يقه بسته متحدالشكل و  پارچه اي سفيد كه روي يقه كت دوخته مي شد در مدرسه حاضر مي شدند.

هفته اي يكبار روزهاي شنبه نظامت وتميزي بچه ها كنترل مي شد.معلمه آن زمان بانوان « سركارخانم خليقي فرزند پدر فرهنگ دماوند» ، « سركارخانم كاظمي (بومي)» ، « سركارعليه خانم درخشان (اول معلمه دماوند كه زبان انگليسي تدريس مي كردند)» و « سركار عليه خانم ايزدجو (غيربومي)» بودند.

اسامي معلمان

اسامي معلمان شهر دماوند در سالهاي اوليه مدرسه در اين شهر تقريبا 50 سال پيش: خليقي (پدر فرهنگ دماوند و بنيانگذار آن) ، زوني، الويري، پدر و پسر همتي، خرمي، برادران مهدياني، اسمعيل اژدري (معلم ورزش )، شاه محمدي، يزدان پناه، نصيري، كرداري، انصاري، جعفري  عباس توكلي، علمداري، قرائي و خانمشان ( مشاراليه شعر هم مي سرودند)، قناري ( رييس مدرسه ثريا اول بودند)، ناظم اسنفديار نوايي ( ناظم دبيرستان بودند) ، سيار، نيكو، رادمهر، خواجوي، شيخ موسوي ، رياحي
(رياست دبيرستان بودند كه به طبان انگليسي تدريس مي كردند). حال براي اينكه حق معلمي بماند نامي از بقيه صاحبان علم كه حق به گردن همگي دارند ذكر مي گردد: عباس منصور ( رييس دبيرستان)، طاهري، شمس، ، حسيني، هشترودي، مركبي، گنجاني صالحي، شمس آريا، كردي، هاشمي، فنون لساني بهرامي( دفتردار مدرسه) ، مهندس بهمن بازرگان ثابت ( دبير شيمي) ، پريجانيان.

در سال 1330 اين مكان به نام دبستان و دبيرستان اميد دماوند خوانده شد.

اولين مسابقات خارج ازدماوند

در سال 1337 اداره تربيت بدني فرهنگ استان مسابقه دوستانه اي بين دانش آموزان دبيرستان اميد دماوند و محصلين شهرستان شهر ري در دو رشته كشتي و دو ترتيب  داد.

نتيجه : حسين نوروزي احمدي آبادي  مقام اول) را  با ضربه فني در وزن خود به دست آورد. سرپرستي اين هيئت را آقاي عباس منصور، رياست دبيرستان  در زمان رياست اداره فرهنگي مهاجري برعهده داشتند.