هادي رهنما فر براي همه مردم ما شناخته شده است.ايشان از چهره هاي مردمي، فعال و خودجوش بود كه از ديرباز در خدمت به مبارزات مردمي  دماوند بوده است.ايشان به عنوان پشتيبان و كمك كار در همه امور مربوط به مبارزه از جمله انجمن كاوشها، روحانيون مبارز، برنامه هاي اردويي، جذب دانش آموزان مستعد و در نهايت چاپ وتكثير اعلاميه ها و نوارهاي حضرت امام (ره) بوده است وبه نوعي رابط خيرين براي جمع آوري وجوه و اعتبارات مالي بوده است كه در اختيار برنامه هاي ديني، علمي، انقلابي قرار مي داده است.

اين مصاحبه حاصل يادآوري بعضي از خاطرات انقلاب اسلامي در دماوند است.

مقدمه

آنچه براي من مهم است و مي خواهم مردم بويژه جوانان ونوجوانان بدانند تا شكرگزار انقلاب باشند اين است كه منطقه دماوند و آبعلي بدليل زيبايي و خوش آب وهوايي محله اي براي خوشگذراني بود. مثلا وجود كازينو آبعلي از قمارخانه هاي مهم دنيا بود وچشمه اعلاء هم به همين منظور در نظر گرفته شد كه دو كازينو و تعدادي عشرت كده احداث كردند و خوشبختانه در اثر انقلاب به ثمر نرسيد. بهتر است جوانترها آنچه در چشمه اعلاء مي گذشت را از بزرگتر ها سوال كنند، چون نوشتن آن باعث شرم است و جالب است كه بدانيد اولين باشگاه همجنس بازي قرار بود در چشمه اعلاء باشد و حتي يك ازدواج بين دو پسر از مسئولين بالاي كشور در همين چشمه اعلاء اتفاق افتاد و در مجله توفيق هم بصورت طنزچاپ شد.

و اما آغاز فعاليت بنده در دو قسمت است. بخش اول دوره دبيرستان كه در اين دوره بنده و حاج محمود صفري و آقاي شريعتمداري همكلاس بوديم. در آن زمان بحث هاي ماركسيستي بسيار داغ بود و پناه بچه هاي مذهبي مسجد جامع وحضرت آيت ا... مجد (ره) بود. مباحثي كه  در روز مطرح مي شد به ايشان عرض مي كرديم و ايشان هم ما را هدايت مي كرد. خدمات ايشان واقعا چشمگير و بياد ماندني است.

 در دبيرستان آقاي آذر دبير طبيعي در درس تكامل انشايي داد كه مربوط به بحث داروينسيم بود. يكي از همكلاسي ها انشايي نوشت و در جهت حركت ماركسيستي بود و انسان را از نسل ميمون معرفي مي كرد ودر انشاء خود اين شعر را آورد:

قصه آدم و حوا همه محو است و دروغ                           نسل ميمونم و افسانه بود از خاكم

آقاي آذر بسيار متاثر شد و به آقاي حسين شريعتمدار گفت شما انشايي در پاسخ بنويسيد. ايشان هم در چند صفحه به استناد به قرآن و احاديث و علوم روز مطلب بسيار جالبي را نوشتند كه آقاي آذر فوق العاده خوش حال شدو به دانش آموز اول گفت: تو خودت شبيه ميموني و آقاي شريعتمداري را بسيار زياد تشويق كرد و بچه ها هم با كف زدن زياد ايشان را تشويق كردند.سپس گفتند:

من ملك بودم و فردوس برين جايم بود                                      آدم آورد مرا در اين دير خراب آبادم

و حضرت آيت ا... مجد هم كه اين موضوع را شنيد آقاي شريعتمداري را بسيار تحسين كرد.

پايه تشكيل انجمن كاوش هاي ديني وعلمي هم از همان زمان گذاشته شد كه شرح مفصل اين انجمن را دوستان من در مصاحبه هاي قبلي گفته اند.

و اما فعاليت هاي سياسي مذهبي ما در دو بخش بود:

1- انجمن كه با هدايت حضرات آيات امامي كاشاني، هاشمي رفسنجاني ، شهيد مفتح و شهيد باهنر و  آقايان شرافت ، عظيمي و ديگران بود.

2- فعاليت مسجد فاطميه كه با همكاري بسيار عالي مرحوم سيد حبيب ا... ميرحسيني (ره) و آقاي سيد محمد ميرحسيني، بنده و حاج محمود صفري بود و هدايت ما را حضرات شهيد محلاتي، شهيد شاه آبادي و آقاي ميرباقري ، آقاي شاكري  و آقايان  عزت مطهري ( شاهي) ، جواد منصوري و شهيد شرافت بود.

شهيد بزرگوار شرافت بيشترين حق را به گردن ما دارد. ايشان با وجود سن زياد در همه حال همراه ما بود و هدايت ديني و اخلاقي ما را بعهده داشت. در اردوي زيارتي، كوهنوردي ، درياچه و ... . به اين ترتيب ملاحظه مي فرماييد كه كليه فعاليت هاي جمع ما دردماوند با هدايت روحانيت و پيروي از ولايت و رهبري بود. در كنار فعاليت فوق، به اتفاق آقاي صفري براي تمام روستاها كتابخانه و كتاب تهيه مي كرديم. حتي بعضي از روستاهاي پرجمعيت فيروزكوه و البته حضرت آيت ا... مجيد ما را هدايت مي فرمودند.

3- محل تحرير اطلاعيه ها در دارايي دماوندو با همكاري برادران خوبم آقاي حسين عباسي و آقاي عباس كياماري انجام مي شد و چاپ و تكثير آن در باغ آقاي توسلي كه ابتدا با استنسيل هاي دستي و بعد برقي صورت مي گرفت و در اين رابطه آقاي حسين ملائي هم كمك فراوان داشت. طريق توزيع اطلاعيه ها اين بود كه به عنوان اخطار مالياتي در پاكت اداري و با دفتر ارسال و مراسلات توسط پليس اداره ، مرحوم ثمرين انجام مي شد و جالب است كه ايشان پاكت را مي برد و رسيد هم مي گرفت و بايگاني ا وراق هم در بايگاني را كه اداره و پشت پرونده ها بود. و نحوه تكثير نوار ها از 15 دستگاه ضبط صورت  استفاده مي كرديم و خلاصه در يك شب بيش از 60 نوار تكثير مي شد كه به افراد مي رسانديم.البته نوارهاي مادر را از رابطيني در بهشت زهرا تحويل مي گرفتيم.

شايان ذكر است بدانيد چون آن زمان دماوند جزء استان سمنان شده بود ما با استفاده از اين فرصت اطلاعيه ها، نوارها و جزوات را باتفاق آقاي كياماري، آقاي دكتر صفري به سمنان، دامغان و شاهرود مي برديم. يكبار كه جزوات زيادي داشتيم، دو ماشين برديم. در يكي كه رانندگي آن به آقاي ثمرين ، پليس دارايي داشت اطلاعيه ها را گذاشتيم و در يك ماشين ديگر نوارها و اتفاقا در بين راه مورد بازرسي قرار گرفتيم و چون اطلاعيه ها د ر ماشيني كه راننده اش پليس بود به سلامت رد شد و ما هم كه چيزي نداشتيم بسلامت رفتيم.

بيشتر هزينه هاي تهيه مكان براي سكونت عزيزان روحاني كه از تهران مي آمدند و يا براي دوستان ديگر محل را كرايه مي كرديم و هزينه ي چاپ و تكثير و هزينه ي جلسات انجمن از طريق حاج حبيب ا... توسلي تامين مي شد.

از جمله به اتفاق آقاي صفري جوانان خوش فكر و بااستعداد روستايي را براي ادامه تحصيل به دماوند مي آورديم و تا پايان دانشگاه تحت پوشش داشتيم. اين گونه هزينه ها را هم بيشتر از طريق آقاي توسلي تامين مي كرديم.

جالب است بدانيد محل انجمن كاوشهاي ديني روبروي ساواك بود و فاصله بلندگوي ما تا اداره مذكور به پنجاه متر هم نمي رسيد. بنابراين كل كارهاي ما و سخنراني را كنترل مي كردند ولي دوستان ما طوري عمل مي كردند كه كمتر مورد بازخواست قرار بگيرند و مطلب مهم ديگر اينكه بيشترين شهداي روح افزاء و محله درويش از دانش آموزاني بودند كه در جلسات مسجد مرحوم ميرحسيني شركت مي كردند.

از افرادي كه خيلي در جريان كارهاي ما موثر و فعال بود ، مرحوم عظيمي ( انتشارات آذر، روبروي دانشگاه) است.ما براي ايشان باغي در فرامه ، روبروي چشمه لهوار گرفته بوديم. در آن باغ انبار رساله و خيلي كتابهاي ممنوعه ديگر بود و آموزش اسلحه  هم در همين باغ صورت مي گرفت و بيشترين كساني كه مي بايست با سلاح و بكارگيري آن آشنا شوند در اين باغ مي آمدند كه رابط آنجا بنده و آقاي صفري بوديم.

بهتر است يادي از شهيدان بزرگوار محلاتي وشاه آبادي داشته باشيم.بنده به اتفاق آقاي دكتر صفري به منزل ايشان واقع در ميدان شهدا، پشت اداره برق رفت و آمد داشتيم و خيلي از جزوات و كتابهايي كه در مورد دكتر شريعتي بود به ما مي دادند تا با نوار ها تطبيق كنيم.

در پايان بايد بگويم كه واقعا متاسفم كه آن همدلي و هم آهنگي قبل از انقلاب بخصوص بين نيروهاي فعال از بين رفت. آن زمان يك روح بوديم در چند بدن ولي حالا چه؟ خدا ما را از نفس اماره و حب دنيا نجات دهد و همه عقب افتادگي دماوند هم به همين دليل است. انشاء ا... با درس گرفتن حوادث كشورهاي همسايه و بيش از پيش روشن شدن خيانت استكبار و اسراييل خائن مجددا با تمسك به سبحان الهي و در سايه هدايت و اطاعت از ولي امير مسلمين آن همدلي را بدست آوريم.