گفت وگو با حاج حبيب اله توسلي،داماد مرحوم حاج ميرزا عبداله توسلي

در راه حق

در مقدمه تشكر مي كنم از مسئولين محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي دماوند و كليه دست اندر كاراني كه قصد دارند اين يادواره را تدارك ببينند. اميدوارم كه در اين راه موفق باشند. شايد اين خاطرات باعث تشويق جوانان و همچنين نزديكتر شدن اشخاصي كه با كارهاي خير فاصله دارند،بشود و به آن هدف عالي و كمال انساني انشاءا...برسند.

من اجبارا بر مي گردم به سال قبل از 42،مرحوم حاج ميرزا عبداله توسلي عموي پدرم هستند و من در سال 1350 افتخار دامادي ايشان راپيدا كردم. ولي قبل از آن به صورت خانوادگي در كنار هم بوديم. شايد در يك نگاه اوليه ديده ها بر مي گردد به تاسوعا و عاشوراي حسيني  كه همه ساله طبق يك سنت در دماوند، ده روز اين سنت از اول محرم تا دهه برگزارمي شد.

مرحوم حاج عبداله توسلي، اطعامي در شب عاشورا داشتند وهماهنگ كننده وپيگيري كننده آن اطعام،مرحوم پدرم بود. ما هم به عنوان يك كودك پنح شش ساله با آنان بوديم و به ذهن خودمان تمام تلاشمان را به كار مي برديم كه اين  كارها بهتر انجام شود به همين صورت كه جلو مي آمديم شكل گيري اصلي كار ما در ارتباط با آشنا شدن ريشه اي با نيات مرحوم حاج عبداله توسلي از سال 1342 شروع شد. آن وقت من سن و سالي نداشتم، در كارگاهي در تهران مشغول كار بودم. تازه داشتم مستقل مي شدم كه يك كانون فرهنگي كوچكي را در شهرستان دماوند با جوانان آن روز به وجود آورديم. درآن وقت تنها كسي كه ميتوانست مختصر كمكي به اين كانون بكند من بودم،آن هم به مقدار بسيار كم، اين كانون كه اولين جلسه اش در منزل قديمي ما در محله قاضي برگزار شد و اولين سخنراني آن روز اين جلسه مرحوم بزرگوار شهيد باهنر بود- كه من از تهران ايشان را به دماوند آوردم – با ده دوازده مستمع شكل گرفت. يك خانه قديمي كاهگلي ويك نسل پرشور جوان كه حركت كرده بودند،نشان مي داد در اين جاها، جايگاه مناسبي ندارند ولي ما اين جلسه را ادامه داديم. البته نا گفته نماند در تمام جلسات ما، از نظر اين كه خدا ي نخواسته با آن سن وسال كمي كه داشتيم منحرف نشويم ، با حضرت آيت اله ...امامي كاشاني مشورت مي كرديم كه جا دارد از اين طريق از ايشان تقدير و تشكر داشته باشيم . به تدريج علاوه بر ايشان در كنار شهيد مفتح و ساير روحانيوني كه دائما به دماوند مي آمدند، بوديم. تا اين كه احساس كرديم احتياج به بودجه داريم،بودجه اي كه در توانمان نبود تا در اين راه حركت كنيم. نشستيم و با هم مشورت كرديم ، گفتم من نزد عمويم مي روم واز ايشان كمك مي خواهم. مراجعه كردم و در حالي اصلا از نظر سني و از نظر موقعيت اجتماعي هيچ تقارني با هم نداشتيم ولي ايشان با گرمي از من استقبال كردند، من هم اين كارها را نكرده بودم كه از كسي براي كار فرهنگي و... پولي بگيرم،براي اولين بار بود ، با زبان ساده و خودماني گفتم حاج عمو،ما  در دماوند يك جلسه اي تشكيل داديم كه به صندلي احتياج داريم ، مي خواهيم 50 عدد صندلي بخريم. مي خواهيم در جلساتمان سنت شكني شده باشد،مثل گذشته نباشد. با يك سبك جديد مي خواهيم شروع كنيم . گفت صندلي دانه اي چند است؟گفتم هر عدد سه تومن وسه زار. صندلي ارج تقريبا سه تومان بود و تازه هم رواج پيدا كرده بود. ايشان گفتند برويد 50 عدد بخريد. گفتم ممكن است ما در كنارش چيزهاي ديگري هم بخواهيم. گفتند:شما برويد تا پنجاه هزار تومان خريد كنيد.با پنجاه هزار تومان آن سالها، 5باب منزل قابل خريداري بود خلاصه ما ديگر سر از پا نمي شناختيم،آمديم و دوستان را جمع كرديم. خودم حركت كردم و جا دارد اينجا از آقاي هادي رهنما حتما اسم ببرم(چون ايشان با آن بذله گويي ها و با آن حالتي كه داشت هميشه نمك كارهاي ما بود) من به اتفاق ايشان و چند دوست ديگر به تهران رفته بلافاصله صندلي ها را خريده و به دماوند فرستاديم. دستگاه ضبط و آمپلي فاير نيز خريديم براي اينكه شما مطلع باشيد ، آمپلي فايربسيار خوب خريديم نهصد تومان؛چندي بعد گفتيمم  حالا جلساتمان شكل گرفته است، جمعيت مي آيند و استقبال مي كنند،ما جا نداريم هر روز به يك منزل مي رويم،مجددا خدمت مرحوم حاج توسلي رسيديم و گفتيم اجازه مي دهيد ما از باغ شما استفاده كنيم. گفتند آري استفاده كنيد.

آن روزها آقاي مشهدي ناصر قزويني سرايدارآنجا بودندكه زحمت همه كارها را مي كشيدند. خلاصه ما رفتيم واتاق را آماده كرديم. يك اتاق خيلي بزرگ داشتند كه صندلي ها را در آن چيديم. بارديگر پس از مدتي به حاج عمو گفتيم اتاق كوچك است اجازه مي دهيد تيغه ها را بر داريم. ايشان موافقت كردند. خلاصه طولي نكشيد و ما در عرض كمتر از يك سال ونيم،آنجا را محل فعاليت ها قرار داديم. ديگر آثاري از اتاق ها نبود كه اگر بخواهند بيايند دماوند و استراحت كنند جايي برايشان وجود داشته باشد. آن محل كانون فرهنگي جوانان شد. در كل بايد بگويم ايشان از لحاظ مالي و اقتصادي محرك اصلي و تشويق كننده ما بودند. ضمنا شايد در آن روزها ييكه اين بودجه رادر اختيار ما مي گذاشت، تمكن مالي بالايي نداشت، ولي هميشه سعي مي كرد كه «نه» توي كارهايش نباشد و خداوند هم واقعا زمينه ساز حركتهاي اصلي ايشان مي بود.

در يك گوشه اي ايشان ديده بود كه خيلي ها مشكل مسكن دارند،خيلي ها نگراني دارند.آمد وعده اي را دور هم جمع كرد. اين ماجرا در سالهاي 45 -44 اتفاق افتاده است. يك زمين بسيار وسيعي را در جنوب تهران بين حرم عبدالعظيم (ع)و ميدان افسريه (شهرك دولت آباد امروز) تهيه كرده و شروع كردند به خانه سازي و هر منزلي را هشت هزار تومان واگذار مي كردند،آن هم به افرادي كه خود مي رفتند تحقيق مي كردند كه نيازمند بودند، آنگاه يك باب منزل 90 تا 100 متري با سه اتاق خواب را به قيمت هشت هزار تومان به آنان واگذار مي كردند. ايشان به شركاهم گفته بودند كه حق ندارند خانه ها را بفروشند. شركا مي توانستند هر كدام اين خانه ها را تقسيم كنند مثلا 30 باب خانه كه آماده مي شد بين 5شريك هر كدام پنج تا شش باب منزل مي رسيد. ايشان مي گفتند من مي خواهم خانه ها را با دست خودم واگذار كنم. اولويت هم با آنهايي بود كه فرزندان بيشتري دارند و بي سر پناه هستند. روند كار ايشان در واگذاري خانه ها خيلي عجيب بود. وقتي مي گشتند و نيازمندي را مي يافتند،با هر توافقي بالاخره آن هشت هزار تومان را نقد يا نسيه فراهم مي كردند و وقتي مي خواستند كليد خانه را به اين خانواده ها بدهند بسيار با احترام، بسيار با منش بالا، همراه يك جلد كلام ا...مجيد كليد منزل را به آنان تحويل مي دادند. در اينجا جا دارد گفته شود بعضي مواقع حتي پول كرايه آن موتور سه چرخه كوچكي كه مي خواست مختصر اثاث آنان را ببرد و شايد خريدار خانه آن را هم نداشت،ايشان پرداخت مي كرد واين يادگاري در شهرك دولت آباد هنوز پا بر جاست. شايد بالغ بر بيست هزارنفر در آنجا ساكن شده اند.ايشان ظاهرا در يكي از سفرهايي كه ازخارج به ايران باز مي گشتند، در هواپيما روزنامه اي را مطالعه كردند كه در آن نوشته بود در آفريقا مردم از گرسنگي تحت فشارند و حتي از بين مي روند.همين  مطلب باعث شد تا آمدند و دوستان را جمع كرده وگفتند بايد كشاورزي را هم رونق دهيم و به اندازه توان خودمان آنچه را كه مي توانيم جامه عمل بپوشانيم. سپس در زميني در اطراف كرج كه همه اش بيابان بود شروع كرد به تاسيس يك شركت  كه به كارهاي كشاورزي مي پرداخت كه نتيجه يادگاري آن روز،امروز يك شركتي است كه در بخش كوچكي محصولات كشاورزي و بخش كوچكي هم گوشت كشور را تامين مي كند ، منتها در اندازه بسيار كم ولي توانشان اين بود.

هنوز نشناخته ايم

بعد از اشاره به كارهاي اقتصادي كه ايشان انجام داد، در مورد كارهاي فرهنگي من به سهم خود اقرار و اعتراف مي كنم كه ما ايشان را نشناختيم و شناخت ريشه اي ما از مرحوم حاج عبداله توسلي بعد از فوت ايشان آغاز شد. ما تا قبل از فوت ايشان با اينكه در كنارشان بوديم و با ايشان بوديم اما خوب نشناختيمشان. چون ايشان صبح هاي پنج شنبه مي رفت به قم، آخر شب بر مي گشت، فردا مي رفت شمال و بعد از ظهرش هم بين راه ده تا كارانجام مي داد.اصلا ما نمي دانستيم كي خداوند اين فرصت را به ايشان مي داد تا اين كارها را بكند.سال 55 كه ايشان به رحمت خدا رفتند تا حدود چهلم ايشان هر روز ختم بود. ما كاملا خسته شده بوديم. فرصت نبود كه از نظر احترام به آنهايي كه ختم مي گذاشتند برويم و درختم هايشان شركت كنيم. تا بالاخره بعد از چهلم از همه شان تشكر كرديم و ديگر ما ختمي نگذاشتيم.ولي شنيده ها و يادداشت هايي كه هست، بعد ازچهلم هم باز براي ايشان مراسم ختم مي گذاشتند، علتش هم بيشتر به خاطر پاسداشت مساجدي بود كه ساخته بودند. همين چند شب پيش يكي از دوستان تعريف مي كرد كه من در يكي از مسافرتها به مشهد مقدس،مجبور شدم بين راه به يكي ازروستاها مراجعه كنم، آنجا ديدم كه مسجدي به سبك وسياق مسجدهاي اطراف دماوند وجود دارد،بعد ازتحقيق ديدم كه مرحوم حاج توسلي آن مسجد را ساخته اند. شايد خود ما هم از اين جريانها بي اطلاع بوديم و ده ها و صدهايي ديگر.البته يكي از الطافي كه خداوند به ايشان كرده بود،ارتباط شان با مراجع وقت بود. ايشان با پنج مجتهد روز در ارتباط بود كه دائما جمعه ها يا هر موقع كه مي رفت قم به ديدارشان مي رفت و آنان بودند كه راهكارها را براي ايشان ترسيم مي كردند. ايشان هم هيچ ابايي از انجام درخواستها و راهكارهايي كه آنان مي دادند نداشتند.«مكتب توحيد» موسسه ايست كه ايشان درقم براي خواهران ساختند و سي سال آن راحبس كردند كه هيچ كسي حق هيچ كاري به جز حوزه علميه خواهران در آن ندارد. سرپرستي آن هم با شهيد بزرگورقدوسي، آقاي شرعي و سايرروحانيوني بود كه ايشان با آنان در ارتباط بودند. تعميرات حوزه هاي علميه قم،كمكهايي به حوزه علميه واحيانا امور طلاب و...هر كدام توضيحات و بخشهاي ديگري است.

درراه حق

يك مؤسسه اي الان در قم هست به نام «مؤسسه درراه حق» خيلي ها شنيده اند. اصلا موسس اصلي و حركت اصلي شورا را مرحوم حاج توسلي انجام داده اند كه اينك يكي از موسسات بزرگ فرهنگي كشور محسوب مي شود.

خاطره ديگري كه حالا از ايشان هست شايد شما شنيده باشيد، زماني همه معاودين را از عراق بيرون كردند و آنان بدون هيچ جا وپناهي به ايران آمدند. يكي از كساني كه پر تلاش ترين حركت را براي اسكان معاودين عراق در ايران انجام داد مرحوم حاج عبداله توسلي بود كه به حق يادگارهاي زيادي هم در آن رابطه وجود دارد.

در رابطه با اشاره اي كه به نا شناخته بودنشان تا قبل از فوتشان كردم،بايد خودم را سرزنش كنم.ولي بعد از فوتشان با خود تعهد كرديم در راه ايشان و اهدافي كه داشتند تمام تلاشمان را بكنيم و سعي مان بر كوتاهي نكردن و حركت در راستاي اهداف آن بزرگوار بوده است. و مطلب ديگر خود شهرستان  دماوند است كه بيشترين يادها وخاطرات را شايد از اين مردبزرگوار داشته باشد. در مورد كارهاي مسجد جامع دماوند بايد بگويم ايشان يك دوست صميمي داشت كه معمار هم بودند به نام معمار شرفي (جا دارد واقعا اينجا هم يادي از ايشان بشود،خدا ايشان را رحمت كند) درعمده مسجد سازي هايي كه به وسيله مرحوم توسلي انجام مي شد پيگيري كارها همه با مرحوم معمار شرفي بود كه خود او هم باز با جناب استاد لرزاده نزديك بود و از كمك هاي او از نظر طراحي و ساختمان از جمله همين مسجد دماوند سود مي جست. يعني نظارتش با معمار شرفي بود ولي طرح و نقشه از مرحوم استاد لرزاده بود كه اين هم خود جزء افتخارات شهرستان دماوند است. با توجه به فرهنگ خاص دماوند و مشكلاتي كه وجود داشت بعد از اينكه مسجد در حال ساخت بود و به اندازه يك متر فونداسيون هم بالا آمده بود تازه متوجه شدند كه قبله اينجا كج است؛ البته استاد لرزاده به سبكي مسجد را طراحي نمودند كه هيچ كس متوجه نشد و مشكل را حل نمودند.

راجع به توزيع زغال در زمستان بين مستمندان هم بايد گفت كه تنها مختص دماوند نبود. مركز اصلي آن در تهران بود و خيلي از شهرستان را پوشش مي داد.زغال فروش بسيار با سابقه اي به نام مرحوم خير سرايي بود كه در بيشتر شهرستان ها امكانات توزيع را داشت.مرحوم حاج توسلي با ايشان هماهنگ مي كردند و قبضهايي را در اختيارشان مي گذاشتند كه به واسطه آن به مستمندان زغال مي دادند و عمده شهرستان ها را هم تحت پوشش قرار مي داد يكي ديگر از خدماتي كه ايشان همين طور فرهنگ كرده بودند تهيه دندان مصنوعي براي سالمندان بود كه نيازمند بودند. اين مورد را هم با دندان ساز معروفي به نام آقاي طباطبايي(چند سال است مرحوم شده اند)هماهنگ كرده و قرار داشتند كه با  صدورحواله، آنهايي كه احتياج به ترميم يا ساخت دندان داشتند به ايشان مراجعه مي كردند.

اولين مدرسه

مطلب ديگر اينكه اولين مدرسه اي كه در تهران تاسيس شد به نام مدرسه جامع تعليمات اسلامي بود. هيچ كس نمي دانست كه موسس اين مدرسه مرحوم حاج توسلي وشيخ عباسعلي اسلامي بودند. آنها چند نفر بودند كه دور هم نشستند و اين مدرسه جامع تعليمات اسلامي را تاسيس كردند.ايشان از بانيان تاسيس صندوقهاي قرض الحسنه نيز بودند كه اولين صندوق را به نام صندوق لرزاده تاسيس نمودند. در شروع افتتاح بيمارستان سوم شعبان تهران، يكي از بانيان اصلي ايشان بودند كه جناب آقاي موسوي آل طعمه، هميشه اين را به نيكي مي گويند. شايد هيچ كس نداند يكي از موسسان و بانيان اصلي براي خريد بناي حسينيه بني فاطمه تهران نيز ايشان بوده اند همانطور كه عرض كردم واقعا آمار مساجد ي كه ايشان دست اندر كار آن بودند به روشني مشخص نيست، چرا كه هنوزبعد از گذشت سي سال مراجعاتي داريم كه اشخاصي مي آيند و خاطراتي مي گويند كه مثلا در فلان جا مسجدي ساخته مي شد و مرحوم توسلي هم كمك كرده اند ، در حالي كه ما اصلا نشنيده بوديم. يعني آنچه كه مسلم است ايشان هر مراجعه اي را كه به هر شكلي براي مساجد مي شد، رد نمي كردند. سعي هم داشته اند كه نامشان را هيچ جا مطرح نكنند و كمك هايشان  علني نباشد.

در مجلسي با حضور جناب استاد بزرگوار حجت الاسلام قرائتي شركت داشتيم كه خدمت ايشان معرفي شدم.وي فرمودند:«يكي از خصوصياتم اين است كه نام هيچ كس را در سخنراني هايم نمي برم، تحت هيچ شرايطي. اما نام تنها فردي را كه با صميميت در سخنراني هايم مي برم نام مرحوم حاج ميرزا عبداله توسلي است. من مي دانم او چه كار كرده». با اينكه ايشان هم سني نداشته اما به علت مسئوليتي كه اينك دارند و آن تحقيقاتي كه كرده اند شايد آمار و اطلاعات خوبي را داشته باشند. با توجه به اينكه خود ايشان شخصا به من گفتند كه من نام هيچ كسي را به جز ايشان در آنجاهايي كه بايد برده شود نمي برم، مي تواند نكته قابل تاملي باشد.

اينجا جا دارد خاطره ديگري را هم بگويم. بعد از اينكه مدرسه فيضيه دچار آن تاخت و تاز و تخريب قرار گرفت، مرحوم توسلي با هماهنگي شهيد قدوسي و چند شخصيت بر جسته مذهبي آن روز ، تصميم مي گيرند كه فيضيه را باز سازي كنند.ايشان براي اينكه مجوز كار را بگيرد اجبارپيدا كرد با شريف امامي،رئيس وقت مجلس سناي آن روز ملاقات داشته باشد.بالاخره با چند ملاقات طي سال 1355 به سختي توانست مجوز باز سازي را از شريف امامي دريافت نمايد. همان روز كه قبولي باز سازي گرفته شد ايشان به قم رفته و در منزل شهيد قدوسي جلسه اي بر گزار مي شود كه طي آن صورت جلسه بازسازي مدرسه فيضيه تنظيم مي شود وايشان همان شب پانصد هزار تومان تعهد مي كنند و مي گويند با اين پانصد هزار تومان بازسازي شروع شود و بقيه را هم خداوند كمك مي كند وانشاءا...به تدريج مي رسانيم. فوت ايشان دو ساعت بعد از اين جلسه اتفاق افتا د.يعني فوت ايشان وقتي در قم، ساعت ده و نيم – يازده شبي اتفاق افتاد كه آن شب تصميم گيري درباره بازسازي مدرسه فيضيه به جمع بندي رسيده بود.

اخيرا والده ام خاطره اي را تعريف نمود. وي گفت: در لحظه اي كه همه امكانات براي خانواده توسلي وجود داشت، ناگاه به دلايلي همه آنها ازبين رفت، همسر مرحوم حاج حبيب اله توسلي،دو فرزند خود را با دست خالي و بدون هيچ تجهيزي از دماوند به تهران برد. يكي از آنان(مرحوم حاج ميرزا عباس توسلي)در خرما فروشي و يك برادر هم(مرحوم حاج ميرزا عبداله توسلي) در يك برنج فروشي مشغول كار شدند. ايشان در دوره نظام وظيفه جزء افراد بسيار بر جسته و شاخص در بين  سربازها  بودند. آداب  معاشرت و سر زدن به بستگان و فاميل را جزء  يكي از

برنامه هاي انضباطي خودشان قرار داده بودند. يعني عليرغم همه كارهايي كه داشتند سعي مي كردند اين انضباط را داشته باشند و به فاميل سر بزنند. با همسر و فرزندان هم همينطور بودند.همسر اولشان به علت يك بيماري و پس از عمل جراحي كه داشتند فوت نمودند، ولي خانواده، كانون خودش را بحمدا...حفظ كرد و همسر بعدي هم كه اينك در قيد حيات هستند چند سالي با ايشان زندگي كردند و همچنان ارتباط با خانواده بسيار نزديك بود. من چيزي به خاطرم نيست تا بخواهم به عنوان اينكه صميميتشان كم باشد بيان كنم، يا برخورد ناپسندي از ايشان در ذهنم داشته. يعني كاملا صميمي و خوب بودند. حالا اگر ما و فرزندان نتوانستيم آن راه را برويم و بروند، شايد چون شرايط و موقعيت اجتماعي تغيير كرد.فوت ايشان دو سال قبل از انقلاب بود كه دگرگوني هايي به وجود آمد. كارها تغيير كرد و نشد آن راه عظيم را برويم. ولي اينك بحمدا...بدون نام، آن راه در حال انجام است. نمونه اش همين كه ما موفق شديم دو سال پيش گنبد مسجد جامع دماوند را باز سازي كنيم و تمام اينها هنوز اثر كارهاي خود مرحوم توسلي است و از اموال خودشان مي باشد. نيت اين است كه اگر بشود موسسه فرهنگي- اجتماعي «باقيات صالحات» را به نام خود مرحوم حاج ميرزا عبداله توسلي به وجود آوريم تا راه آن بزرگوار را ادامه داده و بتوانيم خدمتگزارباشيم؛انشاءا...

تهيه و تنظيم :دبيرخانه بزرگداشت خيّـ‍رفرهنگي و اسطوره فروتني؛

مرحوم حاج ميرزا عبداله توسلي