كل يوم عاشورا

 

يك سوال دارم. آيا كنار دريا رفته ايد؟ آيا از كنار يك رود پرآب گذر كرده ايد تا صداي شرشر آن گوشهايتان را نوازش كند؟ آيا در كنار يك چشمه جوشان آب ايستاده ايد تانظاره گر جوشش مداوم جرعه هاي آب باشيد؟ اصلا غير از اينها آيا تا به حال تشنه شده ايد و نياز به آب داشته ايد، آنگاه صداي قطرات آب به  گوشتان برسد؟ در آن زمان من و تو چه كاري مي كنيم؟ حتما از آن آب مي نوشيم و اگر دسترسي به آن نداريم از ديگران مي خواهيم تا به ما جرعه آبي برسانند.

اما روزي روزگاري عده اي انسان در يك صحراي گرم و سوزان به اميد ياري رساندن به مظلومان گرفتار خصم دد منشي شدند، دشمني كه هم با حربه شمشير وارد شد، هم گفتگو ولي آنگاه كه مشاهده كرد اين افراد نه زير بار ظلم مي روند و نه راضي اند كه خوني از كسي ريخته شود دست به تحريم زدند و آن هم از سخت ترين انواع آن؛ تحريم آب.چ

آب را بر روي اين گروه بستند. چند ده نفر بزرگ، كوچك، كودك و حتي نوزاد در صحراي تفتيده اي روز را به شب مي رسانيدند و شب را به روز اما دريغ از آب كه لبان خشكيده مادران و طفلان را خيس كند.آنها صداي آب خروشان را در چند قدمي خود مي شنيدند اما دسترسي به آن نداشتند.

راستي چند قطره آب كافي بود تا طفل شش ماهه اين خيمه لختي آرام شود و دست از شيون بردارد. چند جرعه اي آب كافي بود مادر اين طفل بنوشد و شير را بر طفلش ارزاني كند.اما دريغ و صد دريغ كه جماعت خصم گروه چند نفره را از آب محروم كردند تا براي هميشه درتاريخ به عنوان ظالم و مظلوم شناخته شوند.

راستي مگر اين گروه مظلوم چه كساني هستند؟ در ميان اين جمع كسي است كه به او حسين (ع) مي گويند. جمع ظالم ، حسين را خوب مي شناسند، آن روزي كه در شهرشان قطحي باران بود با دعاي حسين باران بر اين شهر باريد.اينها زينب را خوب مي شناسند. شايد علي اصغر را نشناسند ولي حسين و زينب را به خوبي به ياد دارند.پس چرا اينگونه در برابر ايشان صف آرايي كرده اند.

به ميان اين محاصره كنندگان برويم و بشنويم كه درميان اينها چه مي گذرد. در يك گوشه مردي كه شمايل فرماندهان به خود دارد ايستاده و به شمشير خود نگاه مي كندو آن را امتحان مي كند. مي گويند پدر او از فرماندهان جنگي پيامبر بوده است.نام پدرش سعد است و نام خودش ...! ازميان جمع سخن از ملك ري و حكومت مي آيد،  از اين جمع سخن از درهم ودينار مي آيد، در اين جمع حرف از پول، ثروت و مقام مي آيد. گويي اينجا جان مي ستانند تا درهمي به جيب بزنند.

اينجا حنجره شش ماهه را نشانه مي گيرند تا حكومتي را به دست گيرند.اينجا عمود بر سر يك انسان بي دست مي زنند تا درهم پارو كنند، اينجا روسري از سر زنان و گوشوار از گوش دختران مي كشند تا عافيت طلبي را ودنيا خواهي را به دلهايشان راهنمايي كنند.

راستي اينجا كجاست؟ اين اتفاقات در كجا و در چه زماني به وقوع پيوسته است؟ اينجا كربلاست و محرم است و عاشورا.  كربلا فقط يك شهر يا يك سرزمين نيست ومحرم و عاشورا فقط يك برهه زماني نيست.

كربلا و عاشورا ميدان صف آرايي حق طلبان در برابر عافيت طلبان دنيا پرست بودو  دراين عرصه سرحق طلبان بر نيزه رفت تا بازماندگان اين جمع به نام اسارت ، پيام رسان مظلومان حق طلب شوند.

كربلا و عاشورا دو واژه با دريايي از معرفت هستند و تا تاريخ تاريخ است از اين سرچشمه جوشان و منبع پرفيض لايزال الهي سيراب مي شود.

تاريخ هماره محل صف آرايي حق طلبان و عافيت طلبان بوده و خواهد بود و عاشورا نماد و نشانگر مرز حق در برابر باطل است.

عاشورا ثابت كرد كه حق طلبان همان جمعيت اكثريت نيستند.عاشورا ثابت كرد آنهايي كه هميشه در ظاهر پيروز مي شوند؛ پيروز واقعي نيستند.

عاشورا ثابت كرد حق ماندگار است و كاخ سست دنيا طلبان ويران شدني است حتي اگر سرها بر نيزه بروند و جمعي به اسارت.

و آنها كه در خيمه حق طلبان ماندند، جاودانه ماندند چون وفاداري را به زيبايي تعريف و ترسيم كردند و اين پيام را رساندند كه تا دنيا دنياست حق طلبي و عافيت طلبي هست تا آن هنگام كه حق طلبان به خواست صاحب حق پيروز شوند و آن روز دست يافتني است.

راستي چرا مي گويند " كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا".

نشريه ره آورد - شماره 195