نقش مسجد فاطميه در تربيت نيروهاي انقلاب

 با تجليل از زحمات سيد محمد ميرحسيني ؛ معلم دلسوز قرآن


همه جوانان محلات بالا بلوك، روح افزاء و درويش در سالهاي 48 به بعد به ياد مي آورند كه جواني پرجوش و خروش ، فعال و علاقمند، دائم در پي تدارك اردو بود. قم، جمكران و كوه خضر، مشهد مقدس، اصفهان، كاشان، انديمشك و آبادان نيز درياچه تار و دره تيزآب و تمام كوه و دشت مناطق شمالي دماوند زير پاي او بود به همراه جوانان و نوجوانان آن روزگار.

چه روزهاي خوشي بود كه سيد محمد سرود مي خواندو ياد مي داد،  حديث مي گفت و جوانان را با عطر معاني آن آشنا مي نمود.قرآن مي خواندو تدريس مي كرد.يادش بخير آن روزگار با عكس  هاي يادگاري ، يادش بخير سرود امام زمان (عج) و شعرهاي اصول دين و فروع دين.

حقا سيد محمد بر گردن ما نوجوانان آن روز حقي فراموش نشدني دارد.شهيد شاه آبادي مي گفت سيد محمد 150 نفر است.فقط يك نمونه به ليست و عكس هاي شهدا مناطق شمالي نگاه كنيد، شهيدان حميد رستمي، فائزي، علي بابائي، رمضانعلي، صديفي، اكبري،غلامي، خليلي، كاظمي ، حدادي، علي عسگري و همه شهدا آن مناطق كه همگي از شاگردان مكتب مسجد فاطميه اند.

سيد محمدميرحسيني در سال 1328 در تهران بدنيا امد. دو سال بعد از تولد پدرش مغازه ميدان سيد اسمعيل را رها مي كند و در مغازه جلوي مسجد نوده مستقر مي شود.

مرحوم سيد حبيب الله ميرحسيني كه پدرش متولي مسجد بود، توليت مسجد را به عهده مي گيرد و در دو دوره مسجد را بازسازي و  تعمير كامل مي كند.

پدر و مادر در او تاثير زيادي داشتند ولي تاثير اصلي را شهيد شاه آبادي  بر او گذاشت. سال 45 شهيد شاه آبادي به دماوند مي آيد، منزل حاج جلال پهلواني را اجاره مي كند و چون منزلش نزديك مسجد بود چند نفر از نوجوانان را جمع كرد و برايشان كلاس گذاشت.مي گفت اگر يك بسم الله ياد بگيرند بس است.

شاه آبادي خيلي خوشرو  و جذاب بود. مرا جذب كردواولين بار به اتفاق آقا سعيد پسرش به تيزآب رفتيم.سال چهارم بودم، تجديدي داشتم.مي گفت بيا كوه آنجا درس بخوان.

آن سال (شهريور 45) بچه ها يازده نفر شدند.زمستان شكلات و تابستان خيار و هلو مي داد كه بچه ها تشويق شوند. تابستان سال 46 خودش جلسه را ادامه دادو زمستان به عهده مرحوم شيخ محمدابراهيم ميرزايي گذاشت.سال 47 و 48 نيز تابستان ها خودش حضور پيدا كرد و در زمستان از مرحوم حاج عبدالرسول لطيفي و مرحوم پدرم كمك مي گرفت ولي از سال 49 به بعد من عهده گرفتم تا پيروزي انقلاب كه به تهران رفتم.

سال 48 – 49  ديپلم گرفتم و رفتم آموزش و پرورش.از همان سال مدرسه سپهسالار قديم به حجره حاج شيخ نصرالله شاه آبادي مي رفتم و درس طلبگي مي خواندم تا سيوطي و چون روحاني نشدم آمدم بيرون.

شهيد شاه آبادي  مرتب زندان مي رفت و من براي درس به قبول ايشان مي رفتم.سه روز درس، سه روز معلمي و تدريس دركلاس هاي قرآن در دماوند.با آقاي نوروزي به مدرسه معرفت رفتم كه آنها را گرفتندو بعد به مدرسه فلسفي رفتم و به تدريس پرداختم.

از سيد محمد ميرحسيني خاطرات زيادي وجود دارد.عكس هاي خاطره انگيز آن دوران كه اميدواريم در زمان مناسب جمع آوري و منتشرگردد.