سائل آهي دماوندي
حميد مشهدي آقائي
مولانا سائل آهي كه در كتب تذكره از او به «سائل دماوندي» ياد مي شود از شاعران نيمه اول قرن دهم هجري است.مردي فاضل و سخندان بود. برخي از صاحبان تذكره اصلش را از دماوند مي دانند؛ لذا در جواني به همدان رفت و در آن شهر ساكن شد و به همداني مشهور گرديد.
سائل مدتي در شهرهاي عراق و آذربايجان به سياحت پرداخت و با ادبا و فضلا مباحثه مي كرد. رقيبان او را برنتافتند و به آزارش پرداخته و به ديوانگي متهمش ساختند. غالب همگنان و معاصرانش در وصف او اشعاري سرودند از جمله:
سائل آن كهنه فاسق همدان / كه سرشتش ز بخل و كين باشد
سائل پس از چندي بيمار شد. برخي گفته اند به جنون دچار شد [يا به جنون متهمش ساختند] تا سرانجام در سال 940 از شدت آزاري كه بدو رسانيدند، وفات يافت.
- نمونه اي از سروده هاي سائل آهي
هرگز لب اهل درد خندان نبود / جز گريه نصيب دردمندان نبود
دور افكنم آن ديده كه گريان نبود / بيزارم از آن دل كه پريشان نبود
سائل چه نشسته اي كه ياران رفتند / ماندي تو پياده و سواران رفتند
در باغ نماند غير زاغ و زَغَني / سيمين ذقنان، لاله عذاران رفتند
منم از هجر بتي خونين دل / دور ازو ساخته در خون منزل
در غمش دست فروشسته به خون / در رهش پاي فرو رفته به گِل
نه شكيبي كه نشينم خاموش / نه انيسي كه بگويم غم دل
يار بي مهر و رقيبان بدخو / عمر كوتاه و اَجَل مستعجل
از من افغان و تكلم دشوار / از تو اظهار ترحم مشكل