جغرافياي رودبار قصران
پيشگفتار
محدوده جغرافيايي بين شميران و ييلاقات مازندران كه در دامنه جنوبي البرز مركزي واقع شدهاست، به رودبارقصران شهرت دارد كه در دوره ناصري همچون روزگار كنوني يكي از مناطق خوش آب و هواي حوالي دارالخلافه تهران محسوب ميشد.
ناصرالدين شاه ماههاي گرم سال را در ييلاقات سپري ميكرد و آباديهاي رودبار قصران، خصوصاً امامه كه همسرش انيسالدوله اهل آنجا بود، يكي از اصليترين مناطقي به شمار ميرفت كه اردوي همايوني به آنجا عزيمت ميكرد. راجع به اين سفرها از لابه لاي كتب خاطرات و سفرنامههاي اين عصر مانند «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه» و نيز گزارشهاي اقامت اردوي شاهي در امامه، فشم و آهار در روزنامه «ايران» عصر ناصري ميتوان آگاهيهاي زيادي بدست آورد اما اطلاع از اوضاع جغرافيايي و اجتماعي رودبارقصران در اين دوران اندك است. كتابچه «جغرافياي رودبارقصران» كه به قلم محمدميرزا مهندس نوشته شده است علاوه بر توضيح اوضاع جغرافيايي، شرح كوهها، رودها و آباديهاي اين نواحي به اوضاع اجتماعي آن نيز پرداختهاست.
محمدميرزا مهندس فرزند محمودخان قاجار از تحصيل كردگان دارالفنون، جغرافيدان و مهندس عصر ناصري بود. همانگونه كه در اين كتابچه مينگارد: او «... مدت چهارده سال... در سرحدات ممالك محروسه دولت عليه ايران از طرف عثماني و روس و اغلب از خاك روسيه و عثمانيه و قسطنطنيه و مصر و بيتالله الحرام و بيتالرسول الانام و حجاز و بناور مسقط و فارس و علاوه بر اين در آذربايجان و گيلان و گرگان و عراقين عرب و عجم مشغول جان نثاري بوده و به تعيين حدود و نقشهكشي و قلعهسازي و حركات عسكريه ميپرداخت.» پس ازآن مأمور آذربايجان و در اواسط صفر سال ۱۲۹۹ قمري مأمور ساختن قلعههاي ميانكاله شد و مدت دو سال به اين كار مشغول بود. وي در آغاز روزنامه سفر ميانكاله خود مينويسد: «... بنده هفت سال در سرحدات آذربايجان عموماً و در سرحد لاهيجان مكري خصوصاً براي ساختن قلاع سرحدي مأموريت داشته... و نيز دو سال مأمور ميانكاله گرديده.»[۱]
در آغاز كتابچه حاضر نويسنده به وجه تسميه قصران ميپردازد و از دو ناحيه قصران داخل و خارج نام ميبرد. نكته قابل توجه اين است كه محمد ميرزا مهندس بر خلاف كساني كه در دوران معاصر به شرح اين نواحي پرداختند شميران را قصران داخل و طرف رودبار را قصران خارج ميداند و مينويسد: «...چون كوه البرز فصل مشترك ميانه شميران و رودبار است لهذا قديماً شميران را قصران داخل و طرف رودبار را قصران خارج ميگفتند.»
اعتضادالسلطنه كه با محمد ميرزا مهندس معاصر است نيز با او هم عقيدهاست و مينويسد: «... قصران خارج كه در كتب لغت به لار ضبط است همين لواسان بزرگ و كوچك است. چنانچه در فرامين و احكامي كه از قديم در دست دارند به لفظ قصران خارج نوشته شده و قصران داخل شميران است.»[۲]
اما نويسندگان معاصر شميران را قصران خارج و رودبار را قصران داخل ميدانند. براي نمونه ميتوان به آراء دكتر حسين كريمان و دكتر منوچهر ستوده مراجعه كرد.[۳]
اشاره محمد ميرزا به بستن بند بر رودخانه جاجرود در محل «زردآب» به وسيله حاجي ميرزا آقاسي كه به مناسبت اين بند امروزه «زرد بند» ناميده ميشود، وجه تسميه اين آبادي را آشكار مينمايد. در بخش گزارش از آباديها علاوه بر تاكيد به موقعيت جغرافياي، به اوضاع زراعت و باغها، راههاي ارتباطي، تعداد خانوار، نام تيولدار و مسائلي از اين دست پرداختهاست. توضيح نويسنده راجع به قريه «آخرين» كه امروزه خالي از سكنهاست و نيز شرح امامزادهها و بازسازي امامزاده شكرآب در سال ۱۲۸۶ قمري به دستور ناصرالدين شاه از ديگر نكات حائز اهميت اين كتابچه به شمار ميرود.
محمد ميرزا مهندس در بخش «بيان احوالات متفرقه رودبار» اطلاعات ذيقيمتي از اين نواحي چون چشمه آب معدني ميگون، معادن، ميوهها، مساجد، حمام و معماري ارائه ميدهد و نيز از گويش مردم، شغل و خصوصيات زنان رودبار قصران.
نسخه اين كتابچه از كتابخانه ملي ايران به شماره ۸۰۸/ف تهيه شدهاست و نسخه ديگر از آن در كتابخانه ملي ملك نگهداري ميشود.
متن
سپاس بيقياس صانعي را سزد كه از امتزاج جواهر ارضي و سماوي به تركيب آدمي پرداخت و در يك نقطه عدسي چندين اشكال هندسي تعبيه ساخت و از نقشهاي گوناگون كه پيآلات مهندسي در تخته خاك ظاهر فرمود و عقول حكما را نقش پرده نموده به تعليم امرش مكي ضعيف پي پرگار طرح بيوت مسدّس ريخت و كرمي نحيف كارخانه نسج پرنيان انگيخت.
اينهمه نقش عجب بر در و ديوار وجود / هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
به عرض اراضي حكمتش مساح وهم نرسد و بهطول اقاليم صنايعش مُسرع خيال ره نبرد. در قصران داخل و خارج عقل و حسن شاهدان قدرتش جلوه كرد. جريان عيون و انهار ز فيوضش موجودات را مرسوم مستمر لهالحمد والثنا و منه المنع و العطاء. و به الوجود و البقاء و درودنا محدود نثار سرور لولاك و سبب آفريش زمين و افلاك كو نشان نبوتش چون آيات انفس و آفاق ظاهر است و آثار جلالش در لاهوت و ناسوت باهر و بر اولاد اطهار او كه در حدود سنور مملكت شريعت آن بزرگوار سرحد دارانند و صحاري هدايت و ارشاد را نقشه نگاران.
اما بعد چون مدت چهارده سال بر حسب امر قدر قدر[ت] شاهنشاه جم جاه انجم سپاه غوث زمان و كهف امان، قطب دايره امكان، مركز داد و احسان، فخر سلاطين كيان، صاحب اورنگ و سرير خسرو بينظير، [۴] حافظ ملت احمدي، ناصر دين محمدي، حامي بلاد اسلام، المؤيد من الملك العلام ظل الله تعالي في الارض ابوالنصر والفتح و الظفر ناصرالدين شاه قاجار خلدالله ايام سلطنت اين بنده درگاه آسمان جاه حاجي محمد ميرزاي مهندس در سرحدات ممالك محروسه دولت عليه ايران از طرف عثماني و روس و اغلب از خاك روسيه و عثمانيه و قسطنطنيه و مصر و بيتالله الحرام و بيتالرسول الانام و حجاز و بناور مسقط و فارس و علاوه بر اين در آذربايجان و گيلان و گرگان و عراقين عرب و عجم مشغول جان نثاري بوده و به تعيين حدود و نقشهكشي و قلعهسازي و حركات عسكريه ميپرداخت. دو سال قبل احضار دربار معدلتدار گرديده در صفحات لار و دماوند كه ييلاق و شكارگاه اعليحضرت اقدس همايون[۵] روحنا فداه است تقبيل ركاب مبارك را دريافت نموده و در آن اوقات به ميل خواطر خود بدون مأموريتي صفحات لار و رودبار و تا لواسان و دماوند را نقشه برداشت و اينك محض اطلاع خاص و عام شرح يك دره ييلاق مزبور را كه عبارت از «رودبار قصران» است مفصلاً در اين كتابچه مينگارد و نقشهاي را نيز مزيداً للتبصره الحاق مينمايد.[۶] اميد كه در حضرت جناب جلالتمآب اشرف افخم ولنعم اكرم سپهسالار اعظم[۷] دام مجده العالي موقع قبول يابد. فلشرع في المقصود و من الله التوفيق.
وجه تسيمه:
چون كوه البرز فصل مشترك ميانه شميران و رودبار است لهذا قديماً شميران را قصران داخل و طرف رودبار را قصران خارج ميگفتند.
حدود رودبار:
قصران خارج: اين رودبار از طرف شمال مايل به مشرق محدود به كوه يونضا است كه حدود رودبار و لار است و از سمت شمال مايل به مغرب محدود به كوه گاجره كه فاصله ميانه اين رودبار و لورا است و از طرف مغرب مايل به شمال به كوه توچال و از سمت مغرب مايل به جنوب به كوه طلهرز منتهي ميشود كه اين دو كوه يك سلسله و فصل[۸] مشترك ميانه اين رودبار كه قصران خارج و شميران كه قصران داخل است ميباشد و از سمت جنوب مايل به دو كوه، به مغرب طلهرز و از طرف جنوب مايل به مشرق محدود به دامنه كوه ورجين كه اين دو دامنه احداث دره كردهاند كه ميان آن دره رود جاجرود مزروعات لشكرك است كه اين مزروعات به طرف غربي گلندوك كه لواسان است اتصال ميپذيرد و از مضافات آن است و از سمت مشرق مايل به جنوب محدود به كوه ورجين است كه حدود اين رودبار و اراضي كوشكدشت لواسان كوچك است و از جهت مشرق مايل به شمال محدود به كوه ورجين است.
تنبيه: در حدود مذكوره از قله توچال كه همان قله البرز است قله بلندتر نيست مگر قله دماوند كه ذكر ارتفاعش با تفصيل هر يك از اين جبال در آخر كتاب خواهد آمد.
بيان دهات رودبار قصران خارج و جهات و فاصله آنها از يكديگر علي سبيل الاجمال:
اين رودبار عبارت از مجموعه چهارده قريه داير و آباد است كه همه اين قراء از رودهايي مشروب ميشوند كه پس از اختلاط به يكديگر رود جاجرود ناميده ميگردد كه ذكرش خواهد آمد و اسامي قراء مزبور از اين قرار است: رودك، كلوگان، آخرين حاجيآباد[۹]، اوشان، باغ گل ايگل، آهار، فشم، ميگان[۱۰]، دربندسر، روته، ذايگان[۱۱]، لالان[۱۲]، آب نيك، گرمابدر.
۱. رودك در سمت غربي مايل به شمال انتهاي گدوك قوچك كه در كنار رود جاجرود است به فاصله ثلث فرسخ واقع است.
۲. كلوگان در سمت شمال رودك به بُعد ربع فرسخ واقع است.
۳. آخرين در شمال مغرب كلوگان به فاصله خمس فرسخ واقع است.
۴. اوشان در سمت شمال آخرين به مسافت خمس فرسخ است.
۵. باغ گل ايگل در شمال اوشان به فاصله خمس فرسخ است.
۶. آهار در شمال ايگل به بُعد خمس فرسخ است.
۷. فشم در مشرق آهار به مسافت خمس فرسخ است.
۸ و ۹. ميگان و دربندسر سمت شمال پانزده درجه مايل به مغرب فشم به فاصله كمتر از ثلث فرسخ و ثلث فرسخ واقعند.
۱۰. روته در مشرق ميگان به بُعد ثلث فرسخ است.
۱۱. ذايگان در شمال روته به مسافت ربع فرسخ واقع شده.
۱۲. لالان در شمال ذايگان به فاصله ثمن فرسخ واقع است.
۱۳. آب نيك در مشرق ذايگان به بُعد هشت ثمن فرسخ است.
۱۴. گرمابدر در ميانه شمال مشرق آب نيك به مسافت ثمن فرسخ است.
بيان رود جاجرود و ساير رودهايي كه اين رودبار را مشروب ميسازند:
رود جاجرود از ميان رودبار قصران جاري و چند رود ديگر نيز از اطراف به آن اختلاط مييابد و پس از مشروب نمودن اراضي رودبار فاضلش به سمت كوشكدشت لواسان كوچك و از آنجا به طرف ورامين ميرود. اين رودخانه سر چشمههاي متعدده دارد كه تفصيل آنها از اين قرار است: يك سرچشمه جاجرود از سمت مشرق شمال و از دامنه كوه يونضا از پهلوي قريه گرمابدر و ده آبنيك جاري شده تا در جنوب قريه ذايگان به فاصله يك ميدان رودخانه ديگري كه از قريه لالان به ذايگان جاري است مخلوط به آن ميگردد و به قريه روته ميرود و از آنجا به فشم ميرسد. بعد از رسيدن به اين قريه رودخانه ديگر نيز از ميان شمال مايل به مغرب از دامنه كوه گاجره جاري شده به قريه دربندسر ميرسد و از اين قريه نيز گذشته به ده ميگان و از آنجا به فشم آمده با رودخانه اول مخلوط و در اين وقت به رود جاجرود موسوم ميشود.
پس رود جاجرود در اين نقطه مركب از سه شعبه مزبورهاست كه مختلطاً از فشم به اوشان و از آنجا به قريه آخرين جاري ميشوند و در ميانه اوشان و آخرين رودخانه ديگري از ميانه شمال و مغرب از دامنه كوه توچال از دو منبع سرازير و در قريه آهار متحد گرديده و از آنجا به قريه ايگل ميرسد و از اينجا از تنگه پارو كه در دامنه كوه طلهرز واقع است رود ديگري نيز داخل آن شده و اين سه شعبه معاً مخلوط آن سه رودخانه فوق ميگردند و اين شش شعبه مختلطاً از قريه آخرين گذشته به حاجيآباد كه از مضافات آخرين است رسيده به قدر يك ميدان كه از آنجا گذشت از محال موسوم به كمرخاني عبور مينمايد و در اين نقطه رودخانه ديگري كه از مشرق بيست[و] پنج درجه مايل به شمال از امامه به كلوگان جاري است بعد از عبور از كلوگان در همين كمرخاني داخل رود جاجرود ميگردد و جاجرود در اين وقت از هفت شعبه تركيب مييابد و به قريه رودك آمده و از آنجا مزروعات لشكرك را كه آخر رودبار قصران است سيراب نموده و به طرف لواسان كوچك جاري شده. از اينجا از يك فرسخي ده سرخهحصار به سمت ورامين ميرود و در آنجا به چندين نهر مقاسمه گرديده فاضلش در...[۱۳] به مقازه كه عبارت از كوير نمك و در طرف شرقي كناركرد است ميريزد.
نكته:
بعد از خروج رود جاجرود و از خاك رودبار تا رسيدن به ورامين ديگر رودخانه مشهوري داخل آن نميگردد مگر رودهاي افجه و لواسان كه منظور در اين كتابچه بيان آنها نيست و بعضي چشمههاي كوچك هم در خاك رودبار دارد كه قابل ذكر نيستند. از دارالخلافه ناصريه طهران يك فرسخ و نيم تقريباً كه به طرف شمال و مشرق ميروند به ده نارمك ميرسند و از آنجا در همين جهت تخميناً نيم فرسخ كه ميگذرد از گدوك قوچك عبور و نيم فرسخ كه بگذرند به كنار جاجرود خواهند رسيد و عبور از گدوك مزبور كه دامنه كوه طلهرز است سابقاً خالي از صعوبت نبوده زيرا كه فراز و نشيبش صعبالمسلك است ولي چون از اين گدوك الي شميران و شهرستانك و لار و ساير اطراف بر حسب امر قدر قدر[ت] همايوني محض تسهيل عبور، راه دولتي ساخته شدهاست لهذا به جهت عابرين سبيل عبور از طرق اين كوهستان در اين زمان آسان است.
بعضي از كنار رود جاجرود راهش هموار و سهلالعبور است و اعتدال هوا و صفاي اين دره خيلي خوب و در بهار و تابستان و ايام خريف بسيار با خضرت و نضارت و محل تفرجست، اگرچه مجموع درههاي اين كوهستان الي لار و مازندران همين حالت را دارند.
بعد از عبور از گدوك قوچك و ورود به دره كنار جاجرود هرگاه مقصود حركت به طرف لواسان كوچك است به سمت مشرق مايل به شمال از ميان دره حركت ميكند كه پس از گذشتن ربع فرسخ بايد از پل چوبي لشكرك كه بر روي رود جاجرود بسته شده عبور نمايند و بعد از گذشتن از پل به همان جهت مزبوره ربع فرسخ كه رفتند به قريه گلهندوك ميرسند كه اول لواسان كوچك است و از گلهندوك يك فرسخ كه به سمت شمال مشرق رفتند به افجه خواهند رسيد كه آن نيز جزء لواسان كوچك است و از طرف شمال افجه يك فرسخ [و ] ربع كه بگذرند به امّامه ميرسند كه ساير دهات لواسان در اطراف كوه ورجين پراكندهاست و چون مقصود تفصيل لواسان نيست لهذا به ذكر قراء مزبوره نيز نپرداختيم.
پل چوبي كه ذكر شد خيلي لازم است كه با آجر و محكم ساخته شود زيرا كه اكثر قواقلي كه به مازندران ميروند بايد از آن پل عبور نمايند و به واسطه عدم استحكام آن در عرض سال بسياري از عابرين و حيوانات به ميان رودخانه افتاده تلف ميشوند و هرگاه بعد از ورود به كنار جاجرود بخواهند به طرف رودبار قصران روند از كنار رودخانه ربع فرسخ كه به سمت مغرب و شمال رفتند به نقطه[اي] از جاجرد خواهند رسيد كه مرحوم حاجي ميرزا آقاسي بندي[۱۴] بر روي رودخانه بسته ولي ناتمام است و مقصود آن مرحوم اين بود كه از رود جاجرود آب به طرف دارالخلافه[۱۵] بياورد. بعد از گذشتن ثلث فرسخ در همان جهت از اين بند به قريه رودك ميرسند كه اولين قريه رودبار قصران است.
تفصيل بندي كه مرحوم حاجي ميرزا آقاسي بر روي رود جاجرود بسته:
در دره كه از دامنه كوه ورجين و كوه طلهرز احداث شده در محلي كه مشهور به زردآب است مرحوم حاجي بندي بسته و در السنه و افواه عوام چنان شهرت دارد كه آن مرحوم ميخواسته بعد از اتمام بند مزبور كوه طلهرز را شكافته به طرف شميران و طهران آب ببرد ولي اين خيال بيمعني و غلط است بلكه مقصود مرحوم مزبور اين بود كه آب جاجرود را به محل موسوم به پيكرد زانو كه در طرف جنوبي گدوك قوچك به فاصله نيم فرسخ واقع است بياورد و از آنجا به سمت مجيدآباد نيم فرسخي پيگرد زانو جاري بسازد و به اراضي سياه لوار كه قريب بهقريه نارمك و نيم فرسخي مجيدآباد است برده از آنجا به دارالخلافه كه دو فرسخ است برساند. اگرچه بنده درگاه اين اراضي را نويلمان[؟] نكرده و به دقت ملاحظه ننموده كه آب رود جاجرود به چه قسم به اراضي طهران محققاً بايد جاري نمود ولي آنچه در حين عبور و نقشهكشي فهميده همين است كه عرض شده.
ملاحظه: آنچه اجمالاً جان نثار فهميده در همه اين امتداد مجراي جاجرود و فقط از دو نقطه ممكن است آب به دارالخلافه آورد؛ يكي از بند مزبور چنانچه ذكر شد، ديگري از مكاني كه در ميان قرتين اوشان و آخرين واقع است و از ساير نقاط اين دره عليالظاهر ممكن نيست آب را بهطرف دارالخلافه برگردانند.
در بيان دهات رودبار قصران و ساير اطلاعات متعلقه به آن علي التفصيل:
رودك: اين قريهايست در دامنه كوه طلهرز در شمال مايل به مغرب بند مرحوم حاجي به فاصله سدس فرسخ در كنار غربي رود جاجرود متصلاً واقع است و تقريباً پنجاه خانهوار جمعيت در كمر كوه دارد و تيول جناب حاجيمحمد ناصر خان ظهيرالدوله بوده و آبش از چشمهاي است كه كمتر از يك سنگ آب دارد و از دامنه كوه مزبور از دره[اي] كه به طرف امامزاده محمدباقر است جاري ميگردد و غالباً مشروب و مزروع[۱۶] قريه مزبوره از اين آب است ولي بعضي از زراعات[۱۷] و باغات كه در شرقي و پائين قريه مزبورهاست از رود جاجرود سقي ميشود و در بيست سال قبل اسدالله نام بناي رودكي از يك ميدان سمت مغرب اين قريه از محل موسوم به كمرخاني بندي بسته آبي آورده و باغي در رودك آباد كرده كه شامل ميوهجات ييلاقي خوب است و در قديم قريه مزبور چهارصد نفر مرد داشته ولي اكنون جمعيت آنجا كمتر است و اراضي اين قريه با قوت و محصولش زياد است و در اين قريه امامزاده محمدباقر مدفون است كه ذكرش خواهد آمد و به فرمان خاقان خلد آشيان مرقد و آثار او را بنا نمودهاند و كليتاً چون اين قريه و امامزاده در كمر كوه واقع و مشرف به درهاست خيلي باصفا و اعتدال هوا و خوش منظر است.
و از اين قريه از سمت كوه طلهرز راهي است مشهور به روكور. از اين راه يك فرسخ و نيم تقريباً كه به طرف جنوب مايل به مغرب ميروند به قريه سوهانك شميران ميرسند. اين راه به طهران نزديكتر از راه نارمك مذكور است و از قريه رودك راه دو شعبه ميشود؛ يكي راه دولتي است كه ساختهاند به طرف اوشان و آهار و شكراب و توچال ميرود كه سهلالعبور است و ديگري راهي است كه از طرف شمالي رودك از باغات آنجا كه ميگذرد [به]پلچوبي ميرسند كه بر روي جاجرود در خاك رودك بسته شده. بعد از عبور از اين پل به قدر ربع فرسخ به سمت شمال تخميناً كه ميروند وارد قريه كلوگان ميشوند و از آنجا به امامه [كه] يك فرسخ كمتر فاصله دارد ميروند و در ميان اين پل و كلوگان امامزادهاي است معروف به امامزاده محمدعلي كه ذكرش خواهد آمد و راه از پل الي كلوگان و امامه چون ساخته نشده صعبالمسلك است كه بيانش بيايد.
ذكر احوال امامزاده محمدباقر و امامزاده محمدعلي:
اگرچه اين فقره خارج از مقصود ماست ولي اطلاعاً قلمي ميشود. از قراري كه در بحرالانساب مذكور است پنج برادر از اولاد حضرت موسي الكاظم عليهالسلام از قرار تفصيل با هم بودند: امامزاده محمدباقر، امامزاده محمدنقي، امامزاده اسماعيل، امامزاده محمدعلي، امامزاده عبدالله و اينها از دست خارجيان دهات آهار و ايگل و فشم و اوشان فرار نمودند به قريه رودك آمدند. چون امامزاده محمدباقر مجروح بود و توانايي نداشت ساير برادران او را وداع نموده در اين قريه گذاشتند. آن حضرت در زير درخت گردوئي پنهان شده چون خارجيان به بدينجا رسيدند از جولاهي اسفنديار نام سؤال امامزادگان[۱۸] را نمودند. جولاه مزبور با چشم اشاره به درخت گردكان مذكور نمود. خارجيان به آنجا شتافتند ضربت زيادي به امامزاده زدند. آن حضرت از آنها آب طلب فرمودند مضايقه كردند پس عصاي خود را بر زمين زده چشمه آبي جاري شد ولي نياشاميدند و باز از آنها شربت عسل خواسته ندادند پس اشاره به درختي كرده فواراً شيرخشت از آن به عمل آمده تناول فرمود. از آن زمان تا حال از كرامت از اين امامزاده در آنجا شيرخشت بهم رسيد. بعد آن حضرت از زير درخت گردكان حركت كرده روانه شدند. خارجيان بهتعاقب شتافته قريب به چشمه[اي] كه معروف به چشمه مراد است به او رسيدند. چون ضربتي در دهن آن حضرت زده بودند و خون جاري بود از آن خون قدري به سنگي كه در ميان چشمه مذكور بود ريخته الان هم به آن سنگ كه نگاه ميكنند چنان محسوس ميشود كه خون تازه بر بالاي آن ريختهاست و اين يكي از كرامات آن حضرت است.
تنبيه: معروف در ميان اهل رودبار آنست كه قاتل اين بزرگوار از اهالي آهار و از طايفهاي است كه الان به پشم گوش معروفند و از آن زمان الي حال از نسل جولاي كه ذكر او گذشت هرچه اولاد ذكور يا اناث متولد ميشود از كرامت آن امامزاده احول[۱۹] هستند.
و اما امامزاده محمدعلي در امتداد رودك و كلوگان كه اقرب بهكلوگان بالاي كوه در يسار راه متصلاً امامزاده بيدر و ديواري است كه به اين اسم معروف است. در حالتي كه خارجيان به تعاقب اين امامزاده شتافتهاند در اين محل غايب شده و هميشه اهل اين قريه در اين مكان نذورات و قربانيها بهعمل ميآورند و مكرر تجربه شده كه مردم در اين مكان اگر تيري به طرف كبك يا ساير طيور انداختهاند از كرامت اين امامزاده خطا كرده بدين جهت مردم از صيد در اين محل اجتناب مينمايند. و راهي كه از اين امامزاده الي قريه دارد نيم ميدان و آنقدر صعب المسلك است كه اهالي قريه احمال و اثقال خود را بهدوش بدينجا ميكشند و از اينجا بر حيوانات خود حمل مينمايند.
كلوگان: اين قريه در شمالي رودك به بُعد ربع فرسخ ميان كوه ورجين و كوه اسپول در دره بسيار تنگي واقع است كه آن دره تا به امامه ممتد است و رود امامه از ميان دره جاريست و رعيت اين قريه قريب به سي خانهوار است و چون در دامنه كوهاست زمينش با شيب و فراز، و تيول شاهزاده محمدامين ميرزاست. در طرف غربجنوبي كلوگان به فاصله يك دره كه ربع فرسخ است كوه طلهرز واقع و رود جاجرود از دامنه آن جاريست و قريه مزبوره شامل باغات و اشجار به وفور و ميوهجات ييلاقي از هر قبيل است و توت آنجا بسيار خوب است و تا سنبله[۲۰] بر درخت دوام ميآورد و سواي رود امامه آبي ديگر ندارد مگر چند چشمه كوچك كه در ميان قريه مزبورهاست.
و در سنه ۱۲۸۵ هجري ميرزا زينالعابدين نامي به شراكت جمعي ديگر از اهل قريه از نيم فرسخي سمت شرقي كلوگان نهري از رود امامه برداشته و همه جا دامنه كوه را شكافته و آب را با زمين موسوم به تخته كه دويست قدم عرض و پانصد قدم طول دارد و در طرف مغرب كلوگان متصل به آن واقع است جاري ساختهاند كه اين تخته زمين مزبور را آباد نمايند و از اين كار فايده كلي به صاحبان اين زمين خواهد رسيد. علاوه بر اين تخته زمين در همه امتداد اين نيم فرسخ از ابتداء تا انتها اغلب جاها در دامنه كوه ميتوان غرس اشجار نمود و زراعت كرد.
و تخته زمين مزبور در مقابل حاجيآباد و كوه طلهرز واقع و به رود جاجرود و آخرين و حاجيآباد و ساير اطراف خود مشرف است و به سبب خوبي مكان شاهزاده محمدامين ميرزا خيال دارند پس از استيذان از صاحب زمين در آنجا بناي عمارتي نمايند كه هر وقت موكب همايون به تفرج آنصفحات تشريف فرما شوند در آن عمارت نزول اجلال فرمايند و خيلي جاي خوب و عمارت مرغوبي خواهد شد و در طرف مغرب مايل به جنوب كلوگان سمت شرقي جاجرود به بُعد سيصد و چهارصد قدم در دامنه كوه طلهرز و توچال مكان مشهور به كمرخاني است كه در اين سنوات اهل كلوگان باغات خوب در آنجا احداث كردهاند كه شامل ميوهجات زياد و آبش از رود جاجرود است.
راهي كه اهل رودبار و غيره بخواهند از سمت كوه شميران روند بايد به قريه آخرين آمده از كوه طلهرز صعود نموده از شاهراه روكور مذكور به ازگل و دهات ديگر شميران و از غير شاهراه به دارآباد ميروند و حسبالامر همايوني در سنه ۱۲۸۸ اين راه را ساختهاند. قريه ازگل در سمت جنوب مايل به مغرب كلوگان به بُعد كمتر از دو فرسخ واقع است. از رودبار از طرف كوه طلهرز از هر نقطه آن پياده ميتواند به صعوبت به طرف شميران عبور نمايد ولي راه معروف همان راه روكور است كه ذكر شد.
آخرين: اين قريه در مغرب مايل به شمال كلوگان به فاصله خمس فرسخ در دامنه كوه طلهرز كنار رودخانه جاجرود واقع است و حاجيآباد از متعلقات آن است و معاً چهل خانهوار رعيت دارند و تيول هاشمخان جارچي باشي است و حاجيآباد در طرف شمال مايل به مغرب رودك به فاصله نيم فرسخ موضوع است و چون قديماً در همين دامنه چندين قريه آباد بوده و همه خراب شد و اين قريه كه آخرين آنها است آباد مانده و لهذا به اين اسم موسوم گرديده و اين قريه علاوه بر آب جاجرود آب ديگري هم دارد كه در حالت طغيان به قدر يك سنگ از دره كوه طلهرز جاري ميشود و اگر فاضلي از شرب و زراعات داشته باشد داخل رود جاجرود ميگردد. اشجار شيرخشت در دامنه كوه طلهرز كه در جنب آخرين است وفور دارد و ثمرش خوب و چوبش بسيار سخت ميشود و آخرين باغات ندارد وليكن حاجي آباد قدري باغ و اشجار دارد. و اهل قريه آخرين دو طايفهاند كه سابقاً با هم نزاع و جدال داشتند و اين سالها موقوف نمودهاند.
در بيان راهي كه به حسبالامر از گدوك قوچك تا لورا و شهرستانك ساختهاند:
چنانچه سابقاً اشاره شد كه از گدوك قوچك از طرف توچال تا شميران و شهرستانك راه دولتي ساختهاند و قبل از ساختن اين راه همه ساله حيوانات و عابرين بسيار در ميان اين درهها افتاده تلف ميشدند و راه مزبور از گدوك مذكور تا قريه رودك ممتد و از آنجا به حاجيآباد و آخرين آمده به اوشان و ايگل و آهار ميروند و از آهار هم از كوه توچال تا شميران راه را ساخته و پرداختهاند و از آهار به طرف لورا و شهرستانك نيز ساخته شده و بر عابرين سبيل به سبب سهولت عبور و مرور از اين راهها همه اوقات دعاگوي وجود مسعود مباركند. خدايش ببخشا عمري گران كه نيك اعتقاد است و روشن روان. روز سهشنبه ۱۴ جماديالاولي ۱۲۸۸ هجري مطابق سال قويئيل[۲۱] اعليحضرت شاهنشاهي در مراجعت از ييلاق دماوند از قريه آخرين از كوه طلهرز از همين راه ساخته شده صعود و به سلطنتآباد نزول اجلال فرمودند.
اوشان: اين قريه در سمت شمال آخرين به مسافت خمس فرسخ در دامنه كوه طلهرز كنار رود جاجرود ميان دره واقع است و قريب يكصد خانهوار جمعيت دارد. تيول پسر مرحوم آقا رجب رختدار بودهاست[۲۲] و شامل باغات خوب است و آبش از جاجرود و رود ديگري است كه از طرف آهار و ايگل جاري است كما ذكر. و بالاي اوشان در دامنه كوه طلهرز اشجار شيرخشت بسيار است و وسط اين قريه در ميان تكيه[اي] كه دارد و درخت كردگان قديمي است كه بسيار بزرگ است و قطرش هشت ذرع [و] نيم است و اهل اين زمان به خاطر ندارند كه در چه عهد غرس شده. سابقاً مثمر صد هزار كردكان بوده ولي حال كمتر ثمر ميدهد و گويند هر گاه كسي عمداً از شاخهاي آن ببرد سالي نميگذرد كه رشته عمرش بريده ميشود. و در طرف غربي اوشان در دامنه كوه طلهرز چند درخت انار مغروس است و ميگويند بعضي از شبهاي جمعه آثار روشنائي به مشابه چراغ در ميان آن اشجار هويدا است و سببش معلوم نيست شايد اين زمين مدفن يا معبر بعضي از اشخاص كامل بودهاست. و از اوشان دو راه است يكي به طرف باغ گل و آهار و شكراب و يكي به سمت فشم ميرود.
باغ گل و ايگل: خمس فرسخ است كه از طرف شمال اوشان دور ميشوند به قريه باغ گل و ايگل ميرسند كه هر دو يك قريه محسوب ميشوند و در فصل مشترك ميانه دو كوه طلهرز و توچال وسط دره و در جنب رودخانه آهار واقع است و جمعيتش به قدر اوشان و تيول جناب حاجي محمد ناصرخان ظهيرالدوله بوده است[۲۳] و علاوه بر رود آهار آب ديگر هم دارد كه در حالت طغيان زياده از يك سنگ و از تنگه مشهور به پارو كه در دامنه كوه طلهرز و كوه توچال و به قريه ايگل اتصال دارد جاري است و زراعات و باغات قريه از همين دو رود مشروب ميشوند و فاضلش از ميان اوشان و آخرين داخل رود جاجرود ميگردد و كوهش شير خشت دارد.
تنبيه: تنگه پارو بالاي كوه تختي از سنگ است كه معروف به تخت كيقباد ميباشد.
آهار: از ايگل به قدر خمس فرسخ كه به طرف شمال ميروند به قريه آهار ميرسند كه در دامنه كوه توچال پهلوي رود آهار در ميان دره واقع است و جمعيتش به قدر صد خانهوار، به تيول جناب معتمدالملك وزير مخصوص است و رودي كه به آن قريه جاريست دو سرچشمه دارد؛ يكي از طرف شكراب كه در دامنه كوه توچال واقع است ميآيد و ديگري از طرف كوه دربندسر كه معروف به پيشكنك [؟] است سرازير ميشود و فاضل اين دو سرچشمه در زير قريه آهار مخلوط يكديگر شده معاً به قريه ايگل ميآيد و در ايگل از تنگه پارو يك رود كوچك ديگر داخل آن ميگردد پس رود آهار به ايگل كه ميرسد مركب از سه منبع است و چنانچه سابقاً ذكر شد داخل جاجرود ميگردند و چشمه آب بيمزه هم در اين قريه دارد.
بيان امامزاده شكراب
در سمت غربي آهار به فاصله كمتر از ثلث فرسخ در دامنه كوه توچال مضج امامزاده شكراب است كه دو برادرند يكي امامزاده زاهد و ديگري سيد مير. پسري هم در نزد ايشان مدفون است گويا پسر مير زاهد باشد. يكي از كرامات اين بزرگوار آنكه خرسي هميشه به املاك متعلقه به امامزاده خسارت ميرسانيده لهذا از باطن آن حضرت آن حيوان جسور سنگ شده و الان در سمت جنوب و مشرق مرقد به بُعد دو هزار ذرع تخميناً در بالاي سنگي موجود است و يكي ديگر از كرامات اين بزرگوار آنكه از هر جا كه مرقد امام زاده نمودار است شكار كبك و كبوتر و غيره به هدف نميآيد.
و حسبالامر همايوني در سنه ۱۲۸۶ هجري مخارج زيادي براي گنبد و رواق و صحن آنجا شده و زياد با صفا گرديده. همينت بس از كردگار مجيد كه توفيق خيرت بود بر مزيد. و اين امامزاده خانه و آبادي ندارد و قليل زراعتي در آنجا ميشود و از قراري كه ميگويند اين زمين و مزروعات آن كلاً متعلق به امامزادهاست كه حال اهالي آهار غصب كردهاند و از نسل اين بزرگوار در اوشان و آهار بعضي ساداتند كه املاك مزبور را ادعا مينمايند و اهالي آهار منكرند و قدري اشجار گردكان و غيره نيز در آنجا موجود است و راه دولتي كه سابقاً ذكر شد از گدوك قوچك ساختهاند منتهي به كوه توچال كه در جنب همين امامزادهاست ميشود و از اين نقطه هرگاه به طرف شميران بخواهند بروند به قريه كردوي ميرسند كه تا شكراب دو فرسخ و اولين قريه شميران است و هرگاه خواسته باشد به سمت شهرستانك بروند به قريه شهرستانك ميرسند كه تا شكراب يك فرسخ و نيم است و راهش چون ساخته شده هموار است.
فشم: اين قريه در مشرق مايل به شمال اوشان به فاصله نيم فرسخ در ميان دره واقع شده كه معبر دو منبع رود جاجرود است و طرف شرقيش دامنه كوه اسپول و طرف مغربش دامنه كوه توچال ميباشد و جمعيتش به قدر اوشان و تيول آقا محمدحسن صندوقدار بوده است[۲۴] و در كوهستان سمت شمالش اشجار سقز بسيار است و در اين قريه دو رودخانه كه از طرف ميگان و روته جاري ميشوند با هم متحد شده كه معاً آنها را رود جاجرود نامند و از فشم راه دو شعبه ميشود يكي سمت ميگان و دربندسر و ديگري به طرف روته و ذايگان و لالان ميرود.
ميگان و دربندسر: از فشم به طرف شمال مايل به مغرب به قدر ثلث فرسخ كه ميروند به قريه ميگان ميرسند كه در دامنه جنوبي كوه گاجره ميان دره واقع است و آبش همان آب رود دربندسر و شامل صد[و] پنجاه خانهوار رعيت است. در كوه سمت شرقي ميگان حاجي علياكبر ارباب در اين سنوات معدن سنگ مرمر پيدا كرده و اين قريه باغات و اشجار هم دارد و آب گرم معدني موثر[۲۵] هست نيز در آنجا كه براي بعضي امراض نافع است. و از قريه ميگان به قدر يك ميدان به سمت شمال كه دور ميشوند به قريه دربند سر ميرسند كه در دامنه كوه گاجره كنار رودخانه دربندسر واقع است كه از اين طرف آخر ده رودبار قصران محسوب ميشود و اين دو قريه يكي محسوب و تيول پسر آقا رجب رختدار بوده است[۲۶] و آبي كه اين قريه دارد از رودي است كه سرچشمهاش از كوه گاجره[۲۷] از دامنه آن كوه به اين قريه جاري ميگردد كه انفاً بيانش شد.
دقيقه: فشم و ميگان و دربندسر هر سه تقريباً در امتداد يك خط مستقيم واقعند.
روته: از فشم به طرف شمال مايل به مشرق به قدر ثلث فرسخ كه دور ميشوند به قريه روته ميرسند كه در ميان دره بسيار عميقي واقع شده كه از شدت عمق اهالي آنجا در فصل زمستان تقريباً زياده از سه ساعت آفتاب ندارند و اين قريه در كنار رودي[۲۸] كه از آب نيك و ذايگان جاري است واقع شده و جمعيتش چهل خانوار و چون چندان زراعت ندارد و اهلش از سادات ذويالاحترامند منال ديواني نميدهند كه به آسودگي[۲۹] مشغول دعاي دوام دولت قاهره باشد.
از آن بهرهورتر در آفاق كيستكه در ملكراني به انصاف زيست
و در سمت شمال و مغرب روته متصل به آن كوهي است مشهور به لجني كه در اين كوه معدن ذغالسنگ خوبي است و هميشه از آن معدن ذغال بيرون ميآورند و اين قريه باغات و اشجار كم دارد. علاوه بر رودي كه از دهات آب نيك و ذايگان به اين قريه جاري است جزئي آب ديگر هم دارد كه از طرف كوه لجني سرازير ميشود كه هم از آن ميخورند و هم قليل زراعت مينمايند.
ذايگان: از روته ثلث فرسخ كمتر به سمت شمال كه ميروند به قريه ذايگان ميرسند كه در ميان دره در دامنه طرف جنوبي كوه ورزا و يونضا و شرقي كوه گاجره[۳۰] واقع شده و از اين قريه راه دو شعبه ميشود يكي به سمت لالان و ديگري به طرف آبنيك و گرمابدر ميرود و چون ذايگان در سر زاويهاست هم در امتداد دره لالان و هم در امتداد دره آب نيك اتفاق افتاده پس هر يك از قراء ثلثه و ذايگان و لالان و آبنيك در رأس يكي از زواياي مثلث واقع است و دو سرچشمه جاجرود كه از گرمابدر و آبنيك و لالان ميگذرد از همين قريه ذايگان عبور مينمايد و اين قريه ييلاق خوش آب و هواي رودبار است و فقط چهل خانهوار جمعيت دارد. تيول محمودخان پسر ميرزا فضلالله وزير نظام بودهاست.[۳۱] باغات ميوه و اشجار كم دارد.
لالان: اين قريه در سمت شمال ذايگان به فاصله ثمن فرسخ در ميان دره واقع است كه متصل به دره ذايگان است و در دامنه جنوبي كوه ورزا كنار رودي كه به اسم خود قريه موسوم است واقع شده و رود مزبور از دامنه كوه وزرا كه به همين قريه اتصال دارد جاري است و فقط اين ده شامل هشتاد خانوار رعيت و تيول عباسقلي سلطان سرباز رودبار از فوج دماوند است و امامزاده[اي] در اينجا مدفون است معروف به امامزاده عبدالله و در كوه وزرا امامزاده ديگري هست مشهور به امامزاده جعفر و اين هر دو برادر از اولاد حضرت موسيالكاظم عليهالسلام هستند و اين قريه آخرين ده رودبار قصران خارج است. از طرف شمال كه بعد از گذشتن از اينقريه به داخل خاك نور ميشوند.
تنبيه: بالاي كوه سمت غربي لالان مغارهاي است تقريباً به قدر چار سوق كوچك طهران آبي از سقف آن ميچكد و سنگ سفيد ميگردد و راهي دارد كه تا آخر مغاره ميرود ولي تا به حال كسي به منتهاي آنجا نرسيده و در ايام سلف اگر احياناً كسي خواسته تا به آخر رود رفته مراجعت نكردهاست.
آبنيك: از قريه ذايگان به قدر ثمن فرسخ كه به طرف مشرق مايل به شمال روند به قريه آب نيك ميرسند و اين قريه در ميان دره واقع است و چهل خانهوار رعيت دارد و تيول آقا كشي تفنگدار بوده است[۳۲] و ميوه زيادي ندارد و يكي از سرچشمههاي جاجرود كه از كوه يونضا سرازير ميشود به اين قريه جاري است و آب ديگر ندارد و كوه معروف اينجا كوه جانستان[۳۳] است كه به كوه يونضا اتصال مييابد. و قريهاي است اشجار دارد ولي ميوه زياد ندارد.
گرمابدر: از آب نيك به قدر ثمن فرسخ كه به طرف شمال و مشرق رفتند به قريه گرمابدر كه از اين جهت آخرين ده رودبار قصران خارج است ميرسند و اين قريه در دامنه كوه يونضا واقع و سي خانوار رعيت دارد و تيول قهرمانخان تفنگدار است و شامل ميوهجات زياد نيست و آبش از آن شعبه جاجرود است كه داخل رود قريه آبنيك ميشود.
تتمه: در سال ۱۲۸۷ از محل سفيدآب لار الي گرمابدر كه تقريباً يك فرسخ و از گرمابدر از راه فشم الي كوه طلهرز كه سه فرسخ است حسبالامر همايوني راه دولتي ساخته شده و جميع عابرين و مترددين از اين رهگذر دعاگويي دوام دولت قاهره هستند.
دل كشورت جمع و معمور بادزملكت پـراكنـدگـي دور بـاد
در بيان بعضي اطلاعات متعلقه به رودبار قصران كه اجمالاً ذكر ميشود:
تاكنون مفصلاً بيان دهات و رودخانههايي و بعضي متعلقات رودبار قصران خارج را مينموديم حال ساير اطلاعات لازمه را كه سابقاً ذكري از آنها شده و يا مجمل مانده تفصيل ميدهيم.
طرقي كه از رودبار قصران به لار است:
از اين رودبار به لار سه راه معروف است يكي راهي است كه از گدوك قوچك به گلهندوك و افجه از آنجا به لار و ديگري از رودبار به امامه و از آنجا به افجه و لار و راه سيم از گرمابدر به لار ميرود كه ذكر آن گذشت.
بعض فوائد جغرافيايي و نجومي:
چون رودبار خيلي نزديك به دارالخلافه طهران است لهذا عرض و طول و ساير متعلقات نجومي آن تقريباً مثل دارالخلافه ميباشد پس عرض شمالي آنجا در خط استوا سي و پنج درجه و چهل دقيقه و طول شرقش از پاريس [؟] چهل هشت درجه و سي و دو دقيقه و اطول نهارش چهارده ساعت و بيست و دو دقيقه و انحراف قبلهاش از جنوب به طرف مغرب سي و هفت درجه و پانزده دقيقه خواهد بود.
بيان احوالات متفرقه رودبار
رودبار قصران همه كوهستان و جزو حكومت طهران است و اراضي مسطح و هموار به جز همان دامنههاي كوه كه محل زراعت و فلاحت و باغاتست ندارد. زمستانش مديد و برف زياد ميبارد و محل زراعت شلتوك ندارد و قراء معروف و مشهورش آهار و ميگان و اوشان و در جميع قراء حمام و مسجد مختصري دارند ولي بهترين حمامهايش در اوشان و نيكوترين مساجدش در روتهاست. امراض مزمنه در آنجا كم، دهاتش قلعه ندارد بلكه خانه و باغات آنجا نيز بدون حصار است. عمق چاههاي آنجا كمتر از ده ذرع است و زيادتر از بيست سي ذرع حفر نميشود كه به آب ميرسد و غالباً چاههائي كه حفرميشود به سنگ ميرسند و حفر آنها مشكل ميشود.
چشمه آب معروف رودبار چشمهاي است كه از كوه جانستان ميآيد و در قريه آب نيك داخل رودخانه جاجرود ميشود و آب اين چشمه و آب لالان بهترين مياه رودبار است. معتدلترين قراء رودبار از حيثيت آب و هوا قراء لالان و آب نيك است ولي به حسب مكان و فضا و صفا و قابليت نزول اردو اوشان بهتر از ساير جاهاي آنست ولي محل زراعت و فلاحت آهار بيشتر از همه جاي رودبار است و ميگان آب گرم معدني دارد و در آهار آب بيمزه موجود است ملح معدني ندارد و از طرف ايوان كيف ورامين به آنجا نمك حمل ميشود. معدن آهك در همهجا و معدن گچ خوب به خصوص در آهار پيدا ميشود. معدن ذغالسنگ در روته و دربندسر موجود است ولي معدن ذغال روته بهتر است. در جميع قراء رودبار عسل بسيار خوب به عسل ميآيد درخت چنار بزرگ در آنجاها است و باغاتش مغرس[۳۴] اشجار مثمره مثل زرشك و آلوچه و گردوكان و سيب و امرود[۳۵] و توت و غيرهاست كه بسيار بلند و قطور ميشوند. امرود رودبار از همه جاي شميران و غيره امتياز دارد. در هنگام بهار بلبل بيشمار دارد. درخت ازگل و زالزالك در آنجا موجود است. زالزالك رودك از ساير جاهاي رودبار بهتر است. درخت صنوبر در رودبار زود ترقي ميكند گويا به واسطه سنگلاخ و ريگستان بودن آنجا و مجاورت كوهستان است و آنچه معلوم كردهاند صنوبر يك ساله رودبار به قدر صنوبر پنجساله صحرا بزرگ ميشود. در باغاتش ميوه تمشك بسيار است كه خودرو از ميان علف باغي بيرون ميآيد و ميخورند.
عمارت و مساجدي كه با گچ و آجر بنا شده باشد در آنجا نيست همه بنايش فقط با سنگ و گل است. زميني كه قابل جاري ساختن آب و برداشتن بند است همان در اوشان و فشم است كه بعضي اراضي بائر دارند كه پس از اجراي آب دائر خواهند شد. راهي كه قابل عبور عراده و كالسكه باشد ندارند بلكه شتر هم در كمال صعوبت از آنجاها ميتواند عبور كند. در جبال آنجا شكار بيشمار است ولي به سبب برودت و كثرت برف در فصل زمستان شكار اين كوهستان به سمت جاجرود و دوشان تپه و مسيله كه هوايشان گرمتر است ميروند. كبك و قمري و مرغ كوهي كه كبك دري است در همين سمت اين كوهستان بسيارند. كبك دري شباهت به ماكيان دارد ولي بزرگتر از آن است. از قراري كه تجربه شدهاست گوشت كبك دري به آتش كاه بهتر از هر آتشي پخته ميشود.
هواي رودبار خالي از رطوبت نيست. جانورهاي موزي از قبيل مار و عقرب و رتيل كمتر در آنجا به هم ميرسد. كرم شبتاب در رودبار فراوان است و اهل آنجا آن را سوسوزنك نامند؛ يعني كرمي كه شب سو دارد و روشن است و شغل اغلب مردمش حمل ذغال و برنج از مازندران به طهران و مال باركش آنها فقط استر است. تر و هيزم و فواكه خشك خود را نيز از براي فروش يا معاوضه به غله حمل به اطراف مينمايند. از آلوچه و سيب هر كدام رب خوبي ميسازند. تكلم اهالي دهاتي كه به مازندران اقربند نزديك به تكلم اهالي مازندران است و آناني كه در قرب لواسان واقع شدهاند قريب به اهالي آنجا تكلم مينمايند. به سبب خوبي و برودت هوا ساكنين آنجا صحيحالمزاج و معمر ميشوند. قوت غالب اهالي آنجا برنج و گندم است. محصول املاكشان كفايت معاش تمام سالشان را نميدهد و در هر حال محتاج به آوردن آذوقه از خارجند. همه مذهب تشيع دارند و در اين زمان ملاي معروفشان جناب آقا سيد محمدرضا در لالان و جناب آقا سيد ابوطالب در فشم و جناب آقا سيدين در اوشان است. مردمان متمول آنها در اين عصر نوادههاي حاجي صالح فشمي در فشم و حاجي عباسقلي سلطان و ساير برادرانش كه پسران حاجي علي سلطان هستند در لالان ميباشند. اهالي آنجا چنان در صعود و نزول از جبال ماهرند كه با بارهاي چهل و پنجاه من در كمال سرعت از كوههاي سخت صعود و نزول مينمايند. اهالي رودبار گوسفند و مواشي زياد دارند كه هنگام بهار و تابستان به مراتع لار ميفرستند. از شكار كوهي زدن بيربط هستند و با دبوجامه[؟] خوب صيد كبك مينمايند. صد نفر سرباز جزو فوج دماوند دارند. بيست[و] پنج نفر هم موزكندچي دارند و نوكر ديگر در ديوان ندارند. اهالي رودبار شرور و قطاعالطريق نيستند و از اطراف به اين مكان جمع شدهاند نه آنست كه از يك سلسله معلوم و منتسب به كسي باشند. اهالي آنجا طبيب و دوا ندارند و مرضي را فقط به معالجات زنانه علاج ميكنند يا به خودي خود وا ميگذارند. از قديمالايام الي[۳۶] شخصي كه در علوم يا كرامات معروف باشد از آنجا برنخواسته و اغلب مردمش خط و سواد فارسي هم ندارند و در خيال تحصيل نيستند. اطفال خود را نيز مواظبت نمينمايند كه صاحب سواد و خط شوند. زنان رودبار بيپرده و حجابند ولي با عصمت و عفت و زحمتكش ميباشند به قسمي كه اغلب زحمات و خدمات را زنها متحملند و نسج كرباس را خوب مينمايند. اهالي رودبار خالي از فقر و پريشاني نيستند.
فايده: بعد از فصل بهار كه طغيان آبها كم ميشود زمين زيادي كه قابل صيفيكاري هست از سطح رودخانه جاجرود منكشف ميشود و ظاهر ميگردد. عقيده جان نثار آن است كه هرگاه در آن اراضي هندوانه بكارند خوب به عمل آيد زيرا كه آن زمينها مرطوبي و شنزار است و در جميع طول رودخانه مزبوره از اين قليل اراضي منكشفه زياد است كه خيلي قبيل صيفي كاري است.
بيان تفصيل جبال رودبار قصران است:
دماوند و دنباوند چون خالي از اشجار است كوه اقرع نيز گويند. جبال اين رودبار كليه از سلسههاي[۳۷] كوه دماوند است كه در طرف شمالشرقي طهران به فاصله چهل ميل تقريباً واقع است و بلندترين اين سلسلهها همان قله دماوند است كه هميشه از برف مسطور است و ما فقط ارتفاع آن قله را بيان مينماييم و ميگوئيم ارتفاع اين قله پانزده هزار فوت انگيريزي[۳۸] است كه هر سه فوت چهارده كره از ذرع شاه است پس ارتفاع آن كوه چهار هزار و سيصد و هفتاد [و] پنج ذرع ايراني خواهد بود. و اين كوه وقتي آتشفشان بوده چنانچه از آثار و علامات موجود و هويدا است. و دور نيست كه وقتي ديگر نيز آتشفشان گردد و در آنوقت اطراف طهران را از آن خطر عظيم است و بعضي گويند در قله اين كوه معدن كبريت است كه محض تابش آفتاب مشتعل گردد و لهذا از هنگام طليعه نير اعظم الي قريب غروب شعله آتش از آن ملحوظ ميگردد و يكي از جبال مرتفعه اقليم آسيا است كه از پنجاه فرسخ پيداست و كوه مزبور به اسم قصبهاي است كه در ذيلش واقع است و آب گرم معدني مشهوري در خاك لاريجان دارد. اين بنده درگاه نيز در ۱۲۹۱ هجري حسبالامر به توسط جناب حسنعليخان وزير فوائد يك فرسخ و نيم راه در دامنه اين كوه بريده و عمله اين كار فوج دماوندي بوده كه بدين واسطه ربط كلي از راهسازي و كوهبري به هم رسانيده كه ميتوان آن را فوج مهندس خواند.
كوه يونضا
اين كوه حد و سد ميانه لار و رودبار و بلندتر از كوه ورجين است و گرمابدر و آب نيك و لالان و ذايگان و روته در دامنه غربي آن واقع و در سال ۱۲۸۹ براي عبور موكب همايون از سفيدآب لار تا به اين كوه راه وسيع خوبي ساختهاند و از اين كوه الي كوه طلهرز نيز به قدري كه عبور از آنجا محل خطر نباشد راه ساخته شدهاست و اين كوه مثل ساير كوههاي رودبار شكار و مياه فراوان دارد و منبع دو سرچشمه رود جاجرود است كه از گرمابدر و آبنيك و لالان و ذايگان ميگذرند و قرق[۳۹] همايوني نيست.
كوه گاجره
اين كوه حدود سد ميانه رودبار و لورا متصل به توچال و ارتفاعش تقريباً مثل كوه يونضا ميباشد. ذايگان و لالان و دربندسر در طرف شرقي اين كوه و سرچشمه رود دربندسر و ميگان است. مياه و گياهش مثل ساير جبال رودبار و شكارش قرق[۴۰] نيست و راه ولاتر و لورا از دامنه همين كوه ميباشد كه غالباً اهل رودبار از اين راه ذغال از نور ميآورند. راه ديگر هم دارند مشهور به سوتك كه از سمت گرمابدر به نور رفته حمل ذغال مينمايند.
كوه توچال
بلندترين قلههاي كوهستان رودبار همان قله توچال است كه قلعه مرتفعه كوه شمالي طهران باشد كه در نزد عوام به كوه البرز شهرت دارد. اين قله برف و يخ فراوان دارد كه از طهران و حوالي آن برفش نمايان است و به اصطلاح اهالي رودبار، آن محل از اين كوه را كه هميشه يخ دارد توچال نامند و اين كوه به اسم آن محل مسمي گرديده و اين كوه فاصله ميانه رودبار و شميران است. امامزاده قاسم، امامزاده داود و پسقلعه و غيره در دامنه غربي آن به طرف شميران واقع و امامزاده شكراب و ايگل و فشم و آهار، دربندسر و ميگان در دامنه طرف رودبار افتاده و منبع رودخانه شكراب و چشمههاي زياد ديگر نيز ميباشد. شكار و گياه هم بسيار دارد ولي قرق همايوني نيست و راه دولتي كه بر حسب امر قدر قدر[ت] از گدوك قوچك ساخته شده تا جنب امامزاده اين كوه ممتد است و از اينجا از يك طرف الي شميران و از سمت ديگر الي شهرستانك نيز ساختهاند.
نكته: اين كوه را كه عوام البرز مينامند غلط است بلكه البرز قله كوه قفقاز است كه ميانه بحر خزر و درياي سياه امتداد دارد و ارتفاع آن قله تقريباً هفده هزار و هشتصد فوت است و اكنون در السنه و افواه عوام كوه توچال به اسم البرز شهرت دارد و ممكن است كه اين هر دو كوه را به اين اسم ناميده باشند.
كوه اسپول
اين كوه در شمال كلوگان متصل به آن واقع و دو كوه كچولك و فراخلا نيز جزء همين كوهاست و قله اين جبل را تيره گويند و ارتفاعش تقريباً مساوي كوه ورجين و راهي كه سواره بتوان به قله آن رفت ندارد بلكه پياده هم به صعوبت به قله آن صعود مينمايد و از دامنه آن الي قلهاش زياده از نيم فرسخ نيست ولي به سبب كثرت انحطاط و سراشيبي پيمودن اين مسافت در حالت صعود به كمتر از دو ساعت امكان ندارد. چنانچه جان نثار تجربه اين فقره را نمود و به كمتر از دو ساعت در كمال تعجيل صعود آن ممكن نگرديد. و چون بالاي قله اين كوه ميايستند طرف شرقي جنوبي آن به واسطه كوه ورجين و طرف غربي به سبب حيلوله[۴۱] كوههاي توچال و طلهرز غير مرئياند ولي جهات شمال و جنوب اين كوه را از قله آن به خوبي ميتوان ملاحظه نمود به خصوص از طرف جنوب كه لواسان و سرخحصار و ايوان كيف ورامين را با دوربين خيلي خوب ميشود ديد. و در بالاي اين كوه آب ندارد مگر در طرف امامه آب جزئي دارد ولي رودخانههاي امامه و جاجرود از دامنههاي آن جريان دارد و قراء كلوگان و آخرين و اوشان و ايگل و فشم و روته و امامه در اطراف اين كوه واقعند و گياه بسيار در اين كوه به هم ميرسد و والك اين كوه بهتر و زيادتر از كوه ورجين است و شكارگاه خوب و قرق همايوني است و از دامنه تا قلهاش همه از سنگ است و خاك ندارد و در كوهستان رودبار مطلقاً مار كمتر پيدا ميشود.
تتمه: در كوه اسپول سه خانه از سنگ است كه مشهور به خانه ديو هستند و رفتن به ميان آن خانهها بسيار مشكل بلكه محال است و در زمستان مسكن شكارهاي كوهي و بهايمند.
كوه طلهرز
اين كوه مرتفعتر از ورجين است و به كوه توچال اتصال دارد كه قله البرز است و فصل مشترك است ميانه رودبار و شميران و اين كوه از طرف مشرق الي خراسان از طرف مغرب الي آذربايجان در خاك ايران ممتد و خود جان نثار سياحت و نقشه كشيده. از جبال معظم كره زمين است. زراعت لشكرك، رودك، آخرين، اوشان، ايگل كه از دهات رودبار قصران است در دامنه شرقي همين كوه واقعند و از طرف شميران قراء سوهانك، دارآباد، كاشانك و غيره در دامنه همين كوهند. شكار و گياهش مثل ساير كوههاي رودبار است و در دامنه طرف شميرانش علف حلوي كه شبيه به جاوشير است موجود ميباشد كه به حيوانات ميدهند و درخت شيرخشت در رودبار مخصوص به همين كوهاست كه در دامنه روئيده ميشود و منبع رودخانه ايگل است به علاوه اين مياه و گياه زياد ديگر نيز دارد و رود جاجرود نيز در رودبار از دامنه همين كوه ميگذرد.
كوه ورجين
اين كوه قرق و شكارگاه همايوني است و در آنجا شكار كوهي زياد است و سباع نيز از قبيل گرگ و پلنگ و خرس نيز دارد. آويشم و قارچ زياد در آنجا ميرويد و راهي صعبالمسلك دارد كه از طرف شرقي كلوگان سواره به صعوبت تا به قله آن ميتواند صعود كند. گياه داروئي در اين كوه بسيار است و علوفه كه به جهت حيوانات از اين كوه ميبرند كما و گزنك است و اين جبل را نيز بعضي كوه زرجين مينامند به جهت كثرت منافع و گران بهائي گياههاي دوائي آنجا كه به مثابه زر است و از اين كوه هنگام زمستان اوقاتي كه برف زياد باشد بهمن يعني پارچههاي برف بزرگ به ميان قريه ميافتد و باعث خرابي ميشود. سرو كوهي در كوهستان آنجا بسيار ميرويد. در بالاي كوه آب جزئي نيز دارد. دهات مفصله رودك، كلوگان، امامه، راحتآباد[۴۲] و كند، گلهندوك و غيره در اطراف و جوانب دامنههاي همين كوه واقعند كه از قراء مسطوره سواي رودك و كلوگان ساير از لواسان كوچك محسوبند كه منظور بيان لواسان در اين كتابچه نيست بلكه فقط همان رودبار قصران است. تقريباً دور[۴۳] اين كوه سه فرسخ، [و] به واسطه مانع بودن همين كوهاست كه اهل كلوگان از طرف امامه تا گلهندوك دور زده به افجه ميروند و هرگاه اين كوه در ميانه حايل نبود از طرف شرقي كلوگان يك فرسخ مسافت كه طي مينمودند به افجه ميرسيدند و كنون دوري راه متجاوز از ضعف خط مستقيم است. و از قله اين كوه طهران و اطراف آن مشاهد و هويدا است و به خصوصه با دوربينهاي بزرگ نقاط آن حدود را جزء به جزء به خوبي ميتوان ديد.
نكته: راهي لازم است به جهت تسهيل عبور و دعاگوئي دوام دولت قاهره ساخته شود، راهي است كه از پل چوبي رودك كه روي رود جاجرود بسته شده الي امامه و از آنجا به راحتآباد و كند تا افجه و از كلوگان الي ذايگان و از فشم تا دربندسر است و ما به همينقدر اكتفا كنيم و نقشه اين بلوك را مزيد التوضيح الحاق مينمائيم.
۱۲۹۳هجري - محمدعلي تفرشي[۴۴]
پانويسها:
[۱]. كتابخانه ملي ملك، نسخه خطي به شماره ۶۹۸
[۲]. سفرنامه اعتضادالسلطنه به لاريجان، به كوشش مصطفي نوري، اشرف سرايلو، فصل نامه پيام بهارستان، دوره دوم، ش ۶، زمستان ۱۳۸۸، ص ۳۲۳
[۳]. براي اطلاع بنگريد به: دكتر حسين كريمان، قصران، ج۱، تهران: انجمن آثار ملي، ۲۵۳۶ شاهنشاهي، صص ۵۹-۲ و نيز: دكتر منوچهر ستوده، البرز كوه، تهران: بنياد موقوفات افشار، ۱۳۸۹، صص ۴۵- ۳۵
[۴]. اصل: پينظير
[۵]. اصل: هميون
[۶]. اين نقشه در كتابخانه ملي ايران و نيز در كتابخانه ملك ملاحظه نشد.
[۷]. ميرزا حسين خان سپهسالاراعظم، صدر اعظم ناصرالدين شاه. براي اطلاع بيشتر بنگريد به: دكتر كريم سليماني، القاب رجال دوره قاجاريه، تهران: نشر ني، ۱۳۷۹، ص ۱۴۹
[۸]. اصل: فضل
[۹]. اصل: حاچي آباد
[۱۰]. امروزه«ميگون» ميگويند.
[۱۱]. امروزه به صورت «زايگان» نوشته ميشود.
[۱۲]. امروزه «لالون» هم گفته ميشود.
[۱۳]. يك كلمه ناخوانا
[۱۴]. امروزه اين ناحيه به «زردبند» معروف است.
[۱۵]. اصل: داروالخلافه. در موارد بعدي نيز تصحيح شد.
[۱۶]. اصل: مرزوغ
[۱۷]. اصل: زراغات
[۱۸]. اصل: امامزادهگان
[۱۹]. لوچ، دو بين، كسي كه همه چيز را دوتايي ميبيند. احول:.
[۲۰]. سنبله: شهريور ماه.
[۲۱]. قويئيل: سال گوسفند بر اساس تقويم ايغوري
[۲۲]. حاشيه: كه حال به مهدي قليخان پيشخدمت واگذار شده.
[۲۳]. حاشيه: كه حال به ميرزا هدايت لشكرنويس مرحمت شده.
[۲۴]. حاشيه: كه حال به مهدي قليخان پيشخدمت واگذار شده.
[۲۵]. اصل: موصر.
[۲۶]. حاشيه: كه حال به شاهزاده مريم خانم مرحمت شده.
[۲۷]. اصل: كاجرو
[۲۸]. اصل: روته
[۲۹]. اصل: آسودهگي.
[۳۰]. اصل: كاه جره
[۳۱]. حاشيه: كه حال به مهديقليخان مذكور مرحمت شده.
[۳۲]. حاشيه: حال به شاهزاده مريمخانم مرحمت شده.
[۳۳]. امروزه كوه «جانستون» گفته ميشود.
[۳۴]. مغرس: زميني كه در آن نهال درخت عمل ميآورند.(لغت نامه دهخدا)
[۳۵]. اَمرود: گلابي وحشي
[۳۶]. اصل: الا.
[۳۷]. اصل: سلسلها
[۳۸]. مقصود فوت انگليسي است.
[۳۹]. اصل: قوروق
[۴۰]. اصل: قورق. در مواردي بعدي نيز تصحيح شد.
[۴۱]. حيلوله: حايل شدن.
[۴۲]. اصل: راهط آباد
[۴۳]. اصل: دوره
[۴۴]. محمدعلي تفرشي كاتب اين نسخه بودهاست.
نوشته: محمد ميرزا مهندس (به كوشش: مصطفي نوري)