روايت تاسيس سپاه پاسداران و پشتيباني جنگ
در مصاحبه با سردار يوسف فروتن
فروتن از قديمي هاي مبارزه و جهاد است. قبل و بعد از انقلاب از خانواده ي جهاد و شهادت؛ مادر و برادر و 10 نفر ديگر از خاندانش شهداي مبعث سال 67 هستند. در مصاحبه اي با وي از دوران انقلاب و پيروزي و جنگ گفت. قسمت اول مصاحبه با او بخش دوم مصاحبه است. به ياري خدا بخش اول را كه مرتبط به دوران مبارزه است بماند براي دهه فجر انشاءا... .
لطفاً خودتان را معرفي كنيد.
بنده يوسف فروتن متولد 1323 هستم. پدر بنده آقاي محمدعلي قزويني از اهالي اوره بودند. شهرت خانوادگي ما قزويني بوده؛ من بعد از ديپلم با پسرعموي خودم قرار گذاشتيم و شهرت خودمان را عوض كرديم در حقيقت ما همان قزويني هاي اوره هستيم. كلاس هشتم دبيرستان بودم كه پدرم به رحمت خدا رفته و والده من در سال 65 در اثر اصابت يكي از موشك هاي اهدايي امريكا به صدام در تهران به همراه برادر بزرگم حاج ماشاءالله قزويني و 10 نفر از اعضاي خانواده ام يك جا شهيد شدند. اكنون همه آنها در جوار امامزاده قاسم (ع) اوره آرام گرفته اند.
علت تشكيل سپاه را بيان نماييد.
در اينكه چرا سپاه درست شد و علت اصلي شكل گيري آن چه بود، حرف ها و سخنان فراواني زده شد. شايد چرايي و علت اصلي تشكيل اين نيرو را بايد از كسي مثل رهبر عزيز و بزرگوارمان امام خامنه اي سوال كرد ولي چگونگي تشكيل اين نيرو را در حد بضاعتم و اطلاعات خودم عرض مي كنم.
ملاحظه بفرماييد فضاي آن روزها را كمي ترسيم مي كنم. با رفتن شاه و تشريف فرمايي امام، سازمان چند صد ساله و به عبارت محمدرضا پهلوي شاهنشاهي 2500 ساله فروپاشيد. مردم هيچ تصوري از نظام جمهوري آن هم از نوع اسلامي اش نداشت، تمام اركان كشور از هم گسيخته شد. همه ادارات، وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي همه و همه از هم پاشيده شده بود. بسياري از عناصر وابسته به نظام شاهنشاهي وحشت زده اند. بعضي كه خيانت هاي خود را خوب مي دانستند فرار كرده اند. هيچ تشكيلاتي سر جاي خودش نيست، حتي سفارت هاي خارجي در يك ابهام و گيجي بسر مي بردند. ارتش و نظامي ها اعم از هوايي و زميني و دريايي و نيروهاي انتظامي و ژاندارمري همه و همه در يك بلاتكليفي چه كنم، چه مي شود، چه شده و .... بسر مي بردند. اغلب ادارات و مديران نمي دانند امروز مدير هستند يا نه. خلاصه اينكه واقعاً نظام حكومت از هم پاشيده شد. عناصر غرب گرا در فكر آينده خود هستند. عناصر شرق گرا در تلاش براي بازسازي مباني حكومتي خود. هر روز اتفاق تازه يي در گوشه و كنار كشور رخ مي دهد. شايعه انحلال ارتش هر روز بيشتر مي شود. دشمن هاي خارجي در تلاش اند كه از اين بازار آشفته بر اسب مراد خود سوار شوند. نيروهاي انقلابي تنها و تنها به كميته ها مراجعه كرده و در حال اداره امورند؛ آن هم كميته موقت. خلاصه اينكه فضا و جو كشور در يك خوف و رجاي عجيب و در عين حال پر انرژي بود ولي هيچ برنامه تدوين شده اي ندارند. همه اينها يك طرف، اراده آهنين امام كه رحمت خداوند بر او و اجداد طاهرينش باد به يك طرف. ماشاءاله مثل كوه دماوند ايستاده، خم به ابرو نمي آورد و با يك عزم الهي كه اندازه و قدرتش را خودش مي داند و بس، ايستاد و فرمان هاي ويژه اي مي دهد و با سخنانش اين جو متلاطم را آرام مي كند.
البته بزرگان و ياران آن امام همام در تنظيم و طرح ساختار نظام در حال طراحي بوده و با امام در همه امور همسو و همگام بودند ولي جو عمومي و مردم فقط و فقط گوش به فرمان امام هستند. هر چه از طرف اين رهبر فرزانه صادر شود مورد تاييد است و بس.
در چنين جوي از طرف بزرگان و اعضاي شوراي انقلاب پيشنهاد تشكيل نيرويي امين و مورد تاييد گرديد. با توجه به اينكه هنوز صددرصد به نيروهاي مسلح نمي شد اطمينان كرد. البته نه به بدنه و 95 درصد نيروهاي مسلح، بلكه به سران و صاحب منصبان وابسته به رژيم شاه. لذا اين يك ضرورت غيرقابل انكار بود كه عناصر اصلي انقلاب با توجه به اخبار و اطلاعاتي كه داشتند و احتمال بروز كودتايي هم مي دادند، نگران انحراف و خدايي ناكرده شكست انقلاب باشند. كما اينكه بعدها معلوم شد با طرح ژنرال امريكايي (هايزر) و عناصر اصلي ساواك و چند نفر از سران اصلي نظامي مثل (تيمسار طوفانيان و بدره اي و ... ) با نقشه و دستور كاخ سفيد قرار بود در همان بدو امر كودتايي شبيه كودتاي 28 مرداد زمان دكتر مصدق رخ دهد. اين شد كه حضرت امام (ره) دستور تشكيل نيرويي تحت عنوان «سپاه پاسداران انقلاب» را صادر فرمودند.
با اين دستور چندين گروه با سرعت تعدادي از نيروهاي مورد اعتماد خود را جمع آوري كرده در سه محل سپاه درست كردند و به نوعي اعلام موجوديت نمودند. هر كدام از اين سه تيم خود را محق دانسته و بر اين باور بودند كه بهتر از ديگران مي توانند فرمان امام را اجرا نمايند.
گروهي در نگارستان هشتم (محل ساواك سابق)، گروهي در پادگان جمشيديه و عشرت آباد سابق و گروهي در پادگان حر (باغ شاه سابق). ولي چون اختلاف نظر و ديدگاه بين اين سه تيم زياد بود، نهايتاً با ميانجي شدن شهيد بهشتي به عنوان نماينده حضرت امام (ره) مقرر گرديد اعضايي از 7 گروه موسس سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي معرفي شده، يك سپاه واحدي تشكيل دهند.
قابل ذكر است كه در بين 3 تيم ذكر شده افرادي از سازمان مجاهدين انقلاب بودند. با اين تصميم 7 نفر از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب مي بايست انتخاب شوند و اولين شوراي فرماندهي كل سپاه را تشكيل دهند. ضمنا اين نكته قابل ذكر است كه از تاريخ 22 بهمن 57 تا تاريخ 2 ارديبهشت 58 در اين دو ماه و اندي روز اتفاقات بسيار فراواني رخ داد كه بيانش از حوصله اين جلسه خارج است و بايد به تاريخ كامل سپاه و انقلاب مراجعه گردد.
لذا مقرر گرديد جلسه اي با حضور نمايندگان و مسئولين اصلي سازمان مجاهدين اسلامي و نمايندگان اين سه تيم در حضور نماينده حضرت امام برگزار گردد و شوراي فرماندهي كل سپاه معرفي گردند.
يك جلسه اي در جمشيديه برگزار شد. قرار شد آنجا آن هفت نفر انتخاب بشوند كه من و آقاي الويري جزء گروه فلاح بوديم. آقاي محسن رضايي، آقاي دوزدوزاني، آقاي كلاه دوز و آقاي رفيق دوست و ... . اينها آمدند و تشكيل شد. در آن جلسه قرار شد كه اين هفت نفر انتخاب بشوند. آقاي رفيق دوست به عنوان لجستيك و پشتيباني، آقاي دكتر جواد منصوري به عنوان فرمانده، آقاي ابوشريف به عنوان فرمانده عمليات، آقاي داودي به عنوان مسئول اداري مالي، آقاي بشارتي مسئوليت اطلاعات، آقاي كلاه دوز و دوزدوزاني به عنوان مسئولين آموزش، آقاي الويري هم به عنوان انتشارات و فرهنگي (تبليغات). در شوراي انقلاب آن موقع افراد مختلفي چون شهيد مطهري، آيت اله بهشتي، شهيد باهنر، ديگران و اگر اشتباه نكنم بني صدر و بازرگان هم در آن جلسه بودند؛ آنجا قرار شد كه اين هفت نفر تاييد بشوند. در آنجا بحث من و آقاي الويري مطرح شد كه آقاي الويري اشاره كردند كه من به دليل اينكه مي خواهم كار سياسي بكنم و نمي خواهم وارد كار نظامي بشوم، فروتن را معرفي مي كنم. آن زمان با توجه به آشنايي كه من با دكتر بهشتي داشتم، آقاي دكتر بهشتي من را تاييد كردند و فرمودند من ايشان را مي شناسم، خارج از كشور درس خوانده، اطلاعات فرهنگي اش هم خوب است .... بهر حال مورد تاييد قرار گرفت.
نهايتاً من به جاي آقاي الويري مسئول فرهنگي سپاه شدم. بعد از آن رفتيم در نگارستان هشتم كه بچه هاي آقاي صباغيان، آقاي مهندس غرضي و ... سپاه وابسته به نهضت آزادي دفترشان آنجا بود.
خلاصه ستاد مركزي سپاه را تشكيل داديم. در حقيقت در تاريخ 2/2/58 رسماً آقاي لاهوتي از طريق حضرت امام (ره) حكم شوراي فرماندهي كل سپاه را آنجا ابلاغ فرمودند.
خاطرم هست كه اولين اطلاعيه هايي كه بنده به عنوان رئيس روابط عمومي و سخنگوي سپاه و مسئول انتشارات سپاه اعلام كردم اين بود كه از اين به بعد كليه كساني كه به اسم سپاه اطلاعيه مي دهند غيرقانوني است كه بعد همان زمان اولين اطلاعيه سپاه را صادر كرديم.
يك اساسنامه 3 برگي تهيه كرديم كه بعد از مدتي كمي بيشتر شد و يك دفترچه كوچك شد. بعد از مدتي باز وسيعتر شد.
در همان مقطع بود كه مامور شدم آرم سپاه را درست كنم كه همين آرم كنوني سپاه است كه تصويب شد.
در طول اين مدت اتفاقات زيادي افتاد كه اگر بخواهم به آنها بپردازم بسيار طولاني خواهد شد ولي واقعاً دردسرهايي كشيديم و بسيار تحت فشار بوديم. ضمن اينكه همين هفت نفر شوراي فرماندهي كل سپاه هم يك تفكر يك جور نداشتند ولي تلاش هاي منصوري باعث شد همه يك صدا شوند و سپاه شكل بگيرد. ايشان هم فرد معتقد، هم مطلع، هم با تجربه از حيث اطلاعات نظامي و هم فرد فرهنگي خيلي قوي بودند كه شايد با مديريت غير ايشان كار پيش نمي رفت.
خيلي سختي كشيديم. روزها ساعت 6 صبح مي رفتيم تا 11 شب. گاهي چند دقيقه هم نمي توانستيم بنشينيم. حالا شما در نظر بگيريد سپاه تشكيل شده، همه چيز كشور هم به هم ريخته است. به كرات اتفاق مي افتاد كه اختلافات گوناگون تا سطح يك خانواده را هم مي بايست حل بكنيم. از سويي هم در اين چند ماه اول منافقان و گروهك ها تا دلتان بخواهد مساله سازي كردند. خلق كرد، خلق ترك، خلق تركمن، بلوچ، عرب و ... ضد انقلاب داخلي هم به جاي خود، عناصر وابسته به سپاه هم كه بودند. همه ي
آنها را شما در نظر بگيريد، خواهيد ديد چه جو بسيار بسيار درهم و پيچيده اي بود. من خودم گاهي فكر مي كنم كه خداوند چه قدرتي به بچه ها
داده بود كه در طول 24 ساعت برخي فقط 1 ساعت روي صندلي مي خوابيدند.
من خودم تقريباً نفهميدم كه پسر اول و دومم كي بزرگ شدند! همسرم كه خدا خيرشان بدهد خيلي زحمت كشيدند. همكاري و همسويي در همه امور توسط ايشان، كمك بسيار بزرگي به من بود. اگر او همكاري نمي كرد من موفق نبودم، قدردان زحماتش هستم. در چنين شرايطي بچه هاي سپاه همه كار مي كردند. من در عين حال كه مسئول روابط عمومي بودم، مسئول انتشارات هم بودم و هم زمان رئيس ستاد سپاه هم بودم. در عين حال بسياري از جاها را مي بايست سركشي كنم. برقراري ارتباط با ساير استان ها را هم اضافه بفرماييد و ... . قرار بر اين بود كه ما تا پايان سال 58 حدود 6 الي 7 هزار نفر نيرو جذب كنيم اما شرايط كشور طوري بود كه روز به روز با ما تماس مي گرفتند كه نيرو كم داريم بيشتر جذب كنيد. ما مجبور بوديم با سرعت زياد افراد واجد شرايط را بكار بگيريم و سپاه استان ها را تشكيل بدهيم، چون هر آن احتمال نوعي اتفاق در جاهاي مختلف كشور وجود داشت و همان پرچم هايي كه در تهران جلويش را گرفتند اين زمان در استان هاي مرزي بلند شدند و كشورهاي خارجي و بيگانه هم كه ساكت نبودند. سيلي خورده بودند، مثل مار زخمي خورده گيج بودند. روز به روز مسائل كشور شدت پيدا مي كرد. به همين دليل ما مجبور بوديم با سرعت زياد سپاه استان ها را تاسيس كنيم. يك واحدي به نام واحد استان و شهرستان ها بوجود آمد كه آقاي محمدزاده و آقاي حسين شريعتمداري مسئوليت اين واحد را داشتند. معياري را گذاشته بوديم كه هر جايي كه 6 نفر يا هفت نفر آدم هاي واجد الشرايط را پيدا كرديد سپاه را تشكيل دهيد. البته در ستاد بچه هايي مانند آقاي بشارتي فيلتر خيلي سنگيني درست كرده بودند كه ورود به سپاه مخصوصاً در مراكز خيلي سخت بود. يك عده اي آمدند خودشان را جا زدند اما خيلي زود تسويه شدند.
شما از خارج از كشور با بني صدر اختلاف داشتيد كه به داخل هم كشيده شد، علت آن را بيان فرماييد.
ما در آلمان هم كه بوديم بر سر مسائل اعتقادي و رفتاري با بني صدر اختلاف داشتيم. اختلاف من با بني صدر ريشه چندين ساله دارد. از زماني كه من دانشجو بودم و عضو اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا، اين اختلاف اصلاً شخصي نبود بلكه يك اختلاف ديدگاه عقيدتي و سياسي بود. بني صدر يك نگاه غربي و به اصطلاح ليبرالي داشت و به اصطلاح حضرت امام اسلام آمريكايي؛ همين اسلامي كه اغلب سران كشورهاي اسلامي كنوني دارند. يك اسلام به اصطلاح اتوكشيده، ظاهراً قشنگ و سازش با همه تفكرات الحادي و غربي ولي ديدگاه من و بسياري ازد انشجويان اسلام ولائي و خط امام و به قول خود حضرت امام اگر خداوند قبول فرمايد اسلام ناب محمدي.
اين دو ديدگاه وجود دارد. اكنون هم من به عقيده خودم استوارم. هر چندكه بسياري از افراد قبول ندارند. براي من خط امام و امامت و ولايت مهم است. هر كس هر چه مي خواهد بگويد. اين اختلاف كشيده شد تا تشكيل سپاه و رياست جمهور شدن بني صدر.
دولت موقت و متعاقب آنها بني صدر و دولت مردان زمان او دوست داشتند سپاه به عنوان يك تيپ گاردملي مثل نيروي مخصوص زمان شاه درست شود و در همان حد بماند و كاملاً در اختيار رئيس جمهور و دولت باشد. عزل و نصب فرمانده كل و فرماندهان اصلي با دولت و در اختيار رئيس جمهور باشد.
بديهي است در آن صورت هر چه دولت وقت دستور مي داد مي بايست اين نيرو اجرا كند. در حالي كه هدف از تشكيل سپاه حسب نظر حضرت امام حفظ دستاوردهاي انقلاب بود و اين نيرو مي بايست تحت امر ولي فقيه باشد. چه اينكه ممكن است دولت و رئيس جمهور در طول تاريخ تغيير روش بدهند و آرام آرام مسير انقلاب عوض گردد. در چنين شرايطي ولي امر مسلمين به عنوان رهبر كاملاً بدون پشتوانه مي شد و فعاليت سپاه هم از نظر عِدّه و هم عُدّه محدود مي گرديد. از طرفي ما بچه هاي خارج از كشور كه بني صدر را خوب مي شناختيم، كاملاً براي ما روشن بود كه او اصلاً ولي فقيه و امامت را به اين صورت كه حضرت امام مطرح فرمودند قبول ندارد.
اين اصل اختلاف ما بود. حال كه او به دستور امام مسئوليت فرماندهي كل نيروهاي مسلح را هم گرفته بود، تصور مي كرد اگر چند نفر از سران اصلي مخالفين در سپاه را تصفيه كند، رشته كار به دست خودش خواهد افتاد. مخصوصاً كه حالا رئيس جمهور است فرمانده سپاه را بدلخواه خودش انتخاب مي كند و چند نفري را هم از سپاه اخراج مي كند و كار تمام مي شود. در حالي كه اين تفكر و عقيده در من و چند نفر نبود. بيش از 90 درصد از فرماندهان سپاه اين عقيده را داشتند. او اول به من پيشنهاد معاونت فرهنگي خودش را در نهاد رياست جمهوري داد و حتي حكم مرا هم زده بود (قبل از آقاي گرمارودي) من قبول نكردم. سپس با تشكيل جلسه اي با فرماندهان كل سپاه در پادگان شهيد بهشتي (خليج سابق يا پادگان سلطنت آباد) خواست ابوشريف را به عنوان فرمانده كل معرفي كند، در آن جلسه موفق نشد. نهايتاً آقاي مرتضي رضايي را با قيد و شرط اينكه آقاي محسن رضايي، آقاي محمودزاده، آقاي محمدزاده و فروتن را از سپاه اخراج كند، حكم فرماندهي كل راداد.
آقاي مرتضي رضايي (سردار) خودش به من گفت به او گفتم قول اينكه از سپاه اخراج كنم نمي دهم ولي قول مي دهم از ستاد مركزي بيرون كرده، مسئوليت ديگري به آنها بدهم. اين قول و قرار را در مورد سه نفر صددرصد نتوانست عملي كند ولي در مورد من موفق شد. چون همان زمان سپاه لرستان مشكل فرماندهي داشت و بچه هاي لرستان آمده بودند يك فرمانده غيربومي به استان ببرند، مصادف شد با اين جريان و حاصل كار اين شد كه من در آخرين ماههاي سال 1359 عازم لرستان شدم.
در طول هشت سال دفاع مقدس چه مسئوليت هايي داشتيد؟
بايد خاطر نشان كنم بسياري از افراد وقتي صحبت از جنگ مي شود، تصور درستي از درگيري و جنگ و دفاع ندارند. اغلب افراد فكر مي كنند جنگيدن يعني فرد يك اسلحه اي مثلا كلاش يا ژ3 و ... بايد به دست بگيرند و روبروي او هم دشمن سنگر گرفته. ايستاده تير شليك كنند و فقط به او يعني چنين فردي مي گويند در جنگ شركت كرده. در حالي كه اصلاً اينطور نيست. اگر اين طور بود ما به فردي مثل آقاي سردار دكتر محسن رضايي كه در طول جنگ و بعد از آن فرمانده كل سپاه بود و حتي يك تير هم مستقيم به طرف دشمن بعثي شليك نكرد، چطور مي توان گفت در جنگ بود و جنگيد؟!
واقعيت اين است كه وقتي يك رزمنده تيرانداز مي تواند موفق شود كه حداقل 15 تا 20 نفر در پشت جبهه و پشت خاكريز به او كمك كنند. در غير اين صورت رزمنده يا نمي تواند درست بجنگد و يا در اولين مرحله كارش تمام مي شود و تداوم نمي يابد.
به عبارت ديگر يك رزمنده بايد با حدوداً 15 – 20 نفر هماهنگي و همكاري كند تا بتواند در پشت سنگر خودي قرار گرفته به طرف دشمن تير شليك نمايد. يعني بايد 15-20 نفر يك نفر را تجهيز كنند البته بستگي به ساختار يگان رزمي دارد.
براي روشن شدن موضوع مثالي مي زنم. يك خلبان هواپيماي شكاري در ماموريت رزمي وظيفه دارد با هواپيماي شكاري خود اهداف مورد نظر را بمباران كند. او هواپيما را بلند مي كند و به پرواز در مي آورد و راكت هاي نصب شده را به نقاط مورد نظر شليك مي كند. اما قبل ازاينكه او پرواز كند دهها نفر بايد او را پشتيباني كنند.
از آن گروهي كه هواپيماي شكاري تهيه مي كنند. سلاح مورد نظر تهيه مي كنند مهمات متناسب لازم دارد. واحدهاي مهندسي، واحدهاي اطلاعات، نقشه برداري، رادارها، انواع ابزار مخابراتي، مهندسين پرواز، يگانهاي آموزشي، يگانهاي بهداري، لوج هاي گوناگون، واحدهاي ستادي، طرح هاي جنگي، واحدهاي شناسايي منطقه، يگان هاي هواشناسي و ... همه اينها بايد دست به دست هم بدهند و همسو و هم جهت باشند تا يك موشك از هواپيماي جنگي فلان خلبان شليك گردد.
درست مثل همين است در نيروي زميني و دريايي. كار بسياري از ما كه به عنوان فرماندهان پشت جبهه بوديم اينها بود. يعني آماده كردن محيط پذيرش نيرو، آموزش نيرو، تهيه نيازهاي اوليه نيرو، اسكان نيرو ها، تبليغات مناسب، تهيه غذا، تهيه لباس، تامين وسايل موتور، تامين نيازهاي بهداشتي و .... دهها مورد ديگر كه يك رزمنده نيازدارد.
علاوه بر اين به عنوان فرمانده پشت جبهه بعد از اينكه نيرو اعزام شد، بايد پيگيري شود كه چه كرد، كجا رفت، ماموريتش را درست انجام داد يا نه، بايد بازرسي شود. دائم از خطوط جبهه هاي مورد نظر بازديد كند و خلاصه تحرك و رفت و آمد نيروهاي پشت جبهه چند برابر نيروي رزمنده در خط است. مثال عرض كنم گاهي پيش آمد كه من براي 3 لشگر تحت پوشش منطقه 2 (اصفهان، يزد، چهارمحال و بختياري) از اصفهان تا مناطق جنگي در هفته 5 بار مي بايست بروم تا جنوب و برگردم. هر بار گزارش كتبي يا شفاهي به فرماندهي قرارگاه يا فرماندهي كل بدهم كه اوضاع واحدهاي ما چگونه است. بديهي است قصور در ماموريت قطعاً باعث بروز اشكالات مي شد و يا اگر كمبودي در هر مورد پيش مي آمد مي بايست سريعاً جبران گردد. علاوه بر اين، كارهاي بعد از عمليات خود بحث مفصل دارد. مثلاً رزمنده از جبهه برگشت يا شهيد شد يا مجروح يا بايد واحدها بازسازي شود. تمام كارهاي پشت خط بوسيله فرماندهان پشت جبهه و حمايت كنندگان بايد انجام مي گرفت.
با تعدادي از برادران فرمانده پشت جبهه بوديم كه بنابر امر امام و درخواست فرماندهي كل سپاه حق وارد شدن به خط اول جنگ را نداشتيم و رسماً آقاي سردار محسن رضايي ابلاغ كردند اگر شما برويد و كشته شويد جزو شهدا محسوب نمي شويد؛ چون اجازه نداريد. ما مجبور بوديم تا قرارگاه هاي خط برويم و گزارش ها را گرفته و يا گزارش بياوريم و اوضاع نيروها را بررسي كنيم. من به 2 مثال اكتفا مي كنم.
قرار بود عمليات فتح المبين و بيت المقدس انجام شود. ما براي 3-4 لشگر مي بايست تدارك غذا و وسيله نقليه ويژه اي كه بتواند از ارتفاعات (تيشه كن و كمر سرخ) كوير كوه حد فاصل استان لرستان و خوزستان كه به دشت عباس و صحراي يمين خوش مشرف است در نظر گرفته، تهيه كنيم و به داد لشگرها برسيم.
آشپزخانه اي كه بتواند حدوداً بين 50 تا 60 هزار غذا تهيه كند، وسايلي كه بتواند اين همه نيرو را از اردوگاه پشت جبهه به خط اول در ارتفاعات برساند.
فرمانده خط كه نمي تواند اين كارها را بكند. او بايد هم و غمش بررسي طرح اجرايي عمليات باشد. اين وظيفه بنده و امثال بنده بود كه به لطف الهي انجام مي شد. حال چطور و چگونه تهيه شده بحث جداگانه اي است. يا در عمليات والفجر 8 من مامور زدن يك قرارگاه شدم كه مكاني مناسب براي استقرار چند هزار نيروي رزمنده تهيه كنم. بيش از 2 ماه تلاش و به كار گيري دهها نيرو قرارگاه زديم. بعد معلوم شد اين يك طرح فريب بود و علاوه بر اينها يكي از ماموريت هاي من به عنوان نيروي ستاد ويژه فرماندهي اين بودكه آخرين گزارش را خدمت تني چند از آيات عظام برسانم. مثل شهيد صدوقي، مرحوم آيت اله طاهري، آيت اله مشكيني و .... از آقايان درخواست كمك هاي گوناگون براي جبهه ها كنم.
علاوه بر اين ماموريت ها وظيفه فرماندهان پشت جبهه مثل حقير تامين امنيت داخل استاني هم بود. اعم از امنيت و حفاظت شخصيت ها و يا حفاظت اماكن حساس و استراتژيك مثلاً حفاظت اماكن صنعتي، اماكن نظامي، اماكن مهم اجتماعي مثل فرودگاه ها، ايستگاه هاي راه آهن، ايستگاه هاي پمپاژ نفت و گاز و نيروگاه ها.
همه اين ها هم طرح عملياتي و حفاظتي لازم دارد و هم پشتيباني مكانيكي و مجهز كردن نيروها. ضمن اين به عنوان فرمانده پشتيباني مي بايست در تمام جلسات تامين استان ها حضور داشته باشيم براي پيشگيري از خطرات احتمالي عناصر ضد انقلاب.
در طول 8 سال دفاع مقدس تقريباً به اغلب جبهه هاي غرب و جنوب رفت و آمد داشتم و اين نوع ماموريت ها را انجام دادم. انشاءاله خداوند از من قبول كند.
اما مسئوليت هاي من در اين دوران عبارتند از:
- عضو ستاد استقبال و راهپيمايي هاي بزرگ تهران
- معاون آموزش و دستيار آيت اله مهدوي كني در كميته هاي موقت
- عضو شوراي فرماندهي كل سپاه
- رييس ستاد مركزي
- سخنگوي سپاه
- مسئول روابط عمومي و انتشارات كل سپاه
- فرمانده سپاه در استان لرستان
- فرمانده سپاه در منطقه 2 سپاه (اصفهان، يزد، چهارمحال و بختياري)
- فرمانده امنيت و حفاظت امام خامنه اي (مد ظله العالي) در زمان رياست جمهوري
- رئيس زندان هاي استان تهران (بنابر دستور)
- مديريت داخلي ستاد كل سپاه
- عضو هيئت مديره سازمان اتكا
- معاون هماهنگ كننده (قائم مقام مديرعامل)
- رئيس هيئت مديره كارخانجات قند اتكا
- مدير كارخانجات فخر ايران (نساجي)
- اولين مديرعامل بنياد تعاون سپاه
- رئيس زندان هاي استان تهران براي بار دوم
- معاون نظارت و ارزيابي در وزارت دفاع
- هم زمان مشاورت وزير در 4 دوره وزارت دفاع
- آخرين جايگاه مشاور مديرعامل بنياد تعاون سپاه