نظريهاي درباره بقعه امامزاده محمد شلمبه دماوند
توسط احمد خامهيار
در منطقه «شَلَمبه» دماوند بقعهاي به نام امامزاده محمد وجود دارد كه با توجه به تصريح برخي منابع تاريخي مبني بر حضور محمد بن اسماعيل بن امام جعفر صادق (ع) در اين منطقه، شايد بتوان اين بقعه را زيارتگاهي منسوب به وي به شمار آورد.
پيش از اين در همين پايگاه يادداشتي از نگارنده اين سطور درباره زيارتگاه منسوب به محمد بن اسماعيل بن امام جعفر صادق (ع) نزديك شهر تدمر در سوريه منتشر شد. پس از انتشار اين يادداشت، دوست عزيز و پژوهشگرم آقاي علي مشهدي رفيع، بنده را از وجود بقعهاي به نام امامزاده محمد در منطقه «شَلَمبه» دماوند مطلع ساخت كه با توجه به تصريح برخي منابع تاريخي مبني بر حضور محمد بن اسماعيل در اين منطقه، اين بقعه ميتواند زيارتگاهي منسوب به وي باشد.
گفتني است تا پيش از اين، در هيچ يك از تأليفاتي كه به معرفي و توصيف اين زيارتگاه پرداخته شده، از جمله كتاب «آثار تاريخي دماوند» تأليف آقاي ناصر پازوكي طردي، و نيز «دائرة المعارف بقاع متبركه» تأليف آقاي محمد مهدي فقيه بحرالعلوم (كه البته هنوز منتشر نشده است) درباره ماهيت اين بقعه و شخص مدفون در آن سخني به ميان نيامده است. همچنين در كتاب «شماري از بقعهها، مرقدها و مزارهاي استانهاي تهران و البرز» كه زير نظر مرحوم حسن حبيبي و به سرپرستي آقاي امير هوشنگ انوري تأليف شده است، اين زيارتگاه از قلم افتاده و ناديده گرفته شده است.
با توجه به مقدمه فوق، تصميم به شناسايي ماهيت اين زيارتگاه و بررسي امكانِ ارتباط آن با محمد بن اسماعيل بن جعفر (ع) گرفتم. بنابراين با هدف بازديد ميداني از زيارتگاه و عكسبرداري از آن، در صبح روز جمعه ۲۱ شهريور ۱۳۹۳، به اتفاق دوستم آقاي رفيع از تهران عازم دماوند شديم.
* * *
شَلَمبه در قرون اوليه اسلامي، شهر كوچكي در ناحيه دماوند بوده است و بسياري از جغرافيدانان مسلمان از آن ياد كردهاند. از جمله ابن حوقل، شلمبه را در رديف «ويمه» (فيروزكوه كنوني)، شهر كوچكي از نواحي دماوند دانسته است.[۱] ياقوت حموي نيز درباره آن نوشته است: «شهركي است در ناحيه دماوند نزديك «ويمه»، كه داراي مزارع و باغها و درختان انگور و بادام فراوان است.»[۲]
امامزاده محمد شلمبه در كنار جاده آسفالته تهران ـ فيروزكوه (از سمت شمال)، بعد از شهر گيلاوند و پل شلمبه، و در ارتفاع ۱۸۷۰ متر از سطح دريا واقع شده است. پيرامون بنا، قبرستان عمومي وسيعي وجود دارد كه بسياري از خانوادههاي شهر گيلاوند و روستاهاي نزديك، اموات خود را در آن به خاك ميسپارند.
ساختمان امامزاده از دو بخش تشكيل شده است: بخش اول شامل بناي اصلي و قديمي امامزاده است كه هسته اوليه و مركزي آن، يك برج ـ مقبره هشت ضلعي از سنگ لاشه و ملات ساروج است. قبر امامزاده در وسط اين برج ـ مقبره قرار دارد و روي آن ضريح مشبّك فلزي جديدي نصب شده است. در شش ضلع مقبره، طاقنماهايي با قوس جناغي ايجاد شده است و در ضلع جنوبي، يك در به فضاي الحاقي مقبره وجود دارد. دو ضلع غربي و شرقي نيز به دو اتاق مستطيل شكل كوچك متصل است كه به نظر ميرسد مسجد يا چلّهخانه امامزاده بوده است. گنبد مقبره دوپوشه و از بيرون به صورت رُك ساخته شده است. به تازگي سطح گنبد از داخل آينهكاري، و از بيرون ايزوگام شده؛ و سقف چلهخانهها نيز آينهكاري شده است.
بخش دوم ساختمان امامزاده، شامل بناي الحاقي به شكل L است كه تمامي ضلع جنوبي و غربي بناي اصلي را در بر گرفته و در سالهاي اخير با مصالح جديد نظير سيمان و آجر ساخته شده و نماي بيروني آن سنگكاري و نماي داخلي آن با گچ اندود شده است. ورودي امامزاده در ضلع غربي آن قرار دارد و اخيراً يك سايبان كوچك در بيرون ورودي نصب شده است.
با توجه به تركيب و سبك معماري و نوع قوسهاي بناي اصلي امامزاده، كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي قدمت آن را از قرون ۶ يا ۷ تعيين كردهاند. همچنين اين بقعه در تاريخ 1381/12/20به شماره ۸۵۱۴ به عنوان يك اثر تاريخي در فهرست سازمان ميراث فرهنگي ايران به ثبت رسيده است.[۳]
* * *
در رابطه با ماهيت زيارتگاه و نسب امامزاده مدفون در آن، بايد اشاره كرد كه در حال حاضر از طرف سازمان اوقاف، تابلويي بر سردر ورودي بقعه نصب شده كه مدفون در آن را فرزند امام موسي كاظم (ع) معرفي كرده است. اما برخي از اهالي منطقه براي نگارنده تأكيد كردند كه نصب اين تابلو و معرفي امامزاده به عنوان فرزند امام هفتم (ع)، اقدامي است كه در حدود يك يا دو دهه اخير از سوي اداره اوقاف صورت گرفته است و تا پيش از آن، اهالي منطقه هيچ شناخت و اطلاعي از نسب اين امامزاده نداشتهاند. سكوت ناصر پازوكي و فقيه بحرالعلوم درباره نسب و شخصيت مدفون در امامزاده نيز ميتواند تأييدي بر مجهول بودن نسب امامزاده نزد اهالي باشد. همچنين وجود زيارتگاههاي مشهور و كهن ديگري براي محمد بن امام كاظم (ع) در برخي مناطق ديگر (از جمله شيراز)، انتساب اين بقعه را به وي با سستي مواجه ميسازد.
اما آنچه نظريه انتساب اين زيارتگاه به محمد بن اسماعيل (ع) را تقويت ميكند، اشاره برخي منابع تاريخي و متون اسماعيليه به حضور وي در دماوند و شلمبه است. شايد عطاملك جويني (متوفاي ۶۵۸ق) از نخستين مورخاني باشد كه به حضور محمد بن اسماعيل در دماوند اشاره كرده است. او در تاريخ خود «جهانگشاي جويني» ميگويد: «چون اسماعيل وفات كرد پسر او محمّد بن اسماعيل كه در روزگار جعفر بزرگ بود و از موسى به سنّ بزرگتر بود، بر جانب جبال برفت و به رىّ آمد و از آنجا به دماوند به ديه «سمله». و «محمّدآباد» در رىّ منسوب به اوست.»[۴]
پس از وي، خواجه رشيدالدين فضلالله همداني (متوفاي ۷۱۷ق) در تاريخ خود آورده است: «و چون اسماعيل وفات يافت، پسرش محمد بن اسماعيل، كه به زمان جعفر بزرگ بود و از موسى به سال مهتر، بر صوب جبال برفت و به رى فرو آمد و از آنجا به دماوند شد به ديه «سلمبه»، و «محمدآباد» در رى، منسوب به اوست. و او را فرزندان بود متوارى به خراسان و حدود قندهار، از ناحيت سند، متوطن شده. داعيان ايشان در ولايتها افتادند و مردم را به مذهب خود دعوت مىكردند بر سبيل مظلومى، تا خلايق بسيار اجابت دعوت ايشان كردند. و از جانب مغرب، محمد بن اسماعيل [را]بخواند[ند]؛ و متوجه جانب شام شد. و چون او طالب امامت نبود و كسى نيز متابعت او نمىكرد، آنجا بماند. و هنوز از انساب او آنجا فرزندان هستند.»[۵]
گفتني است علامه قزويني در پاورقي تصحيح خود از تاريخ جهانگشاي جويني اشاره كرده است كه نام «سمله» در نسخه ديگري از اين اثر، به صورت «سلمه»، و در نسخهاي از جامع التواريخ به صورت «شمله» ضبط شده، و سپس احتمال داده است كه اين كلمه تحريف شلمبه باشد.[۶] در حاشيه تصحيح دانشپژوه و مدرسي از جامع التواريخ نيز اشاره شده است كه نام «سلمبه» در نسخه ديگري از جامع التواريخ و نسخهاي از مجمع التواريخ به صورت «سلمه»، و در نسخه ديگري از مجمع التواريخ به صورت «سلمبه» ضبط شده است.[۷] اما محمد روشن در تصحيح خود از اين جامع التواريخ، نام اين مكان را به صورت «سلميه» (شهري در سوريه كنوني كه بعدها امامان مستور اسماعيليه در آن اقامت نمودند) خوانده است.[۸]
در دوره اخير نيز برخي پژوهشگران اسماعيلي سوريه، به حضور محمد بن اسماعيل در ايران و دماوند اشاره كردهاند. به گفته مصطفي غالب، محمد بن اسماعيل پس از خروج از مدينه منوره، به نهاوند رفت و مدتي در آنجا اقامت كرد؛ تا اينكه هارون الرشيد لشكري را براي دستگيري وي اعزام كرد. لذا او به دماوند مهاجرت كرد و در آنجا شهر «محمود آباد» را ساخت. اين نويسنده در ادامه با استناد به كتاب خطي «الهدي والبيان في معرفة امام الزمان» افزوده است كه محمد بن اسماعيل در سال ۱۹۱ق از دماوند به صورت پنهاني به شهر «تَدمُر» در سوريه مهاجرت كرد و در اين شهر از دنيا رفت.[۹]
عارف تامر نيز نوشته است كه محمد بن اسماعيل در زمان حضور خود در ايران، روستايي به نام «سملا» تأسيس كرد و مدتي در آن اقامت نمود؛ و اين روستا در دوره اخير به نام «محمد آباد» شناخته ميشود.[۱۰] شباهت نام «سملا» با نامهاي «سمله» و «سلمبه» در تاريخ جهانگشا و جامع التواريخ قابل ملاحظه است. با اين وصف، همانگونه كه پيش از اين نيز علامه قزويني احتمال داده است، ميتوان گفت كه نامهاي سلمبه، سلمه، سمله و سملا، صورتهاي تحريف يافته نام شلمبه است.
ضمناً قابل ملاحظه است كه در هيچ يك از منابع فوق، سخني از وفات و به خاك سپردن محمد بن اسماعيل در شلمبه در ميان نيست. بلكه مورخان، نويسندگان و پژوهشگران، اقوال ديگري را درباره محل دفن محمد بن اسماعيل ذكر كردهاند. در منابع انساب سادات تأكيد شده است كه محمد بن اسماعيل همراه هارون الرشيد به عراق رفت و در بغداد درگذشت[۱۱] و در اين شهر مدفون شد.[۱۲] فرهاد دفتري پژوهشگر تاريخ اسماعيليان معتقد است كه محمد بن اسماعيل، بخش آخر زندگي خود را در خوزستان (جنوب غربي ايران) گذرانيده است.[۱۳] پژوهشگران اسماعيلي سوريه نيز تأكيد ميكنند كه او در پايان عمر خود، در سال ۱۹۱ق به صورت مخفيانه به تدمر رفت و همانجا در سال ۱۹۳ق از دنيا رفت و در بالاي كوهي در شمال شرقي اين شهر به خاك سپرده شد.[۱۴]
حال، با توجه به آنچه گذشت، آيا ميتوان گفت كه امامزاده محمد شلمبه، به عنوان يك مقبره و زيارتگاه كهن با قدمتي لا اقل از سده ششم و هفتم هجري، زيارتگاهي منسوب به محمد بن اسماعيل بوده است؟ آيا ميتوان چنين تصور كرد كه اين زيارتگاه، جايگاهي است كه اسماعيليان شمال ايران در قرون مياني به يادبود محمد بن اسماعيل و به نشانه محل حضور وي در شلمبه ساختهاند، و بعدها با ايجاد يك قبر در داخل آن، به صورت يك امامزاده درآمده است؟
پاورقيها
[۱] صورة الارض، ابن حوقل، ص ۳۷۹٫
[۲] معجم البلدان، ياقوت الحموي، ج ۳، ص ۳۶۰٫
[۳] در توصيف معماري بقعه، علاوه بر مشاهده و تحقيق ميداني، از گزارش درج شده در پرونده ثبتي امامزاده كه آقاي ناصر پازوكي طرودي عيناً در كتاب خود منتشر كرده است، بهره بردهام. ر.ك: آثار تاريخي دماوند، ص ۱۵۲-۱۵۳٫
[۴] تاريخ جهانگشاي جويني، عطاملك جويني، تصحيح محمد قزويني، چاپ ليدن، ج ۳، ص ۱۴۸٫
[۵] جامع التواريخ ـ قسمت اسماعيليان و فاطميان نزاريان و داعيان و رفيقان، تصحيح محمدتقي دانشپژوه و محمد مدرسي، ج ۲، ص ۶٫
[۶] تاريخ جهانگشاي جويني، همانجا.
[۷] جامع التواريخ، همانجا.
[۸] جامع التواريخ ـ تاريخ اسماعيليان، تصحيح محمد روشن، ص ۱۱٫
[۹] تاريخ الدعوة الاسماعيلية، مصطفي غالب، ص ۱۳۱-۱۳۲٫
[۱۰] تاريخ الاسماعيلية، عارف تامر، ج ۱، ص ۱۱۹٫
[۱۱] سر السلسلة العلوية، ابونصر البخاري، ص ۶۸٫
[۱۲] المجدي في انساب الطالبيين، ابوالحسن العلوي العمري، ص ۲۹۱؛ عمدة الطالب في انساب آل ابيطالب، ابن عنبة، ص ۲۸۸٫
[۱۳] تاريخ و عقايد اسماعيليه، فرهاد دفتري، ص ۱۲۲٫
[۱۴] ر.ك:تاريخ الدعوة الاسماعيلية، مصطفي غالب، ص ۱۳۱-۱۳۲؛الامامة في الاسلام، عارف تامر، ص ۱۷۳٫