اي كاش كسي پاسخ دهد؟
اين روزها صدا و سيما و مطبوعات كشور عرصه بحث و تبادل نظر پيرامون اولويت توسعه سياسي يا اقتصادي شده است. يك گروه چنان ازتوسعه سياسي سخن مي گويد كه گويا در طول اين نوزده سال مردم ايران در فضاي اختناق و خفقان به سر مي برده اند و گروه ديگر آنسان داد توسعه اقتصادي مي دهد كه گويا مردم كشورمان از شدت گرسنگي در معرض خطر قرار دارند. حق اين است كه طرح اين بحث و جدال و گفتگو درباره اولويت توسعه اقتصادي يا سياسي، اولا يك بحث شگفتي برانگيز است و ثانيا تا حدي انحرافي و خارج از موضوع.
به عقيده ما اولويت اصلي جامعه ما نه اين است و نه آن، بلكه بهترين نياز امروز جامعه ما « توسعه فرهنگي» است كه سوگمندانه بايد گفت در مسلخ جناح بنديها و گروه بازيها و دعواهاي انتخاباتي و امثال آن قرباني شده است.
حكايت عقيده ما اولويت « توسعه فرهنگي» با دو نظر ديگر، حكايت آن شخصي است كه از كسي سوال كرد ، هيچكَدام درست است يا هيچكِدام؟ و آن شخص در جواب گفت: هيچكُدام.
در اين موضوع سوالات و ابهامات فراواني به نظر مي رسد.
- در حاليكه مقام معظم رهبري بعنوان سياستگذاري اصلي برنامه هاي كشور، گام چهارم را نوسازي معنوي مي دانند؛ طرح اين مباحث آيا باعث انحراف توجه مردم از خواسته هاي بر حق مقام معظم رهبري نيست؟
- « توسعه فرهنگي» كه به اعتقاد ما مبنا و زيرساخت همه توسعه هاست در كجاي اين دو توسعه جاي مي گيرد؟
- آيا ما در توسعه فرهنگي كاملا موفق بوده ايم كه اكنون نوبت توسعه اقتصادي و سياسي رسيده است؟
- آيا توصيه و عمل به توسعه سياسي واقتصادي با قطع نظر از توسعه فرهنگي در كشورهاي ديگر موفق بوده است؟
- آيا جز اين است كه توسعه اقتصادي در كشور ما تا حد زيادي موجب فاصله طبقاتي شده و توسعه سياسي در ماههاي اخير نتيجه اي جز درگيري و تظاهرات خياباني و هتك حرمتها نداشته است؟ آيا سر اين عدم توفيق كامل در فقدان يك نظام جامع براي توسعه فرهگي نهفته نيست؟
- به فرض رسيدن به توسعه اقتصادي و سياسي – بدون توجه به توسعه فرهنگي – آيا ما بهتر و بيشتر و سريعتر از غرب مي توانيم به اهداف سياسي و اقتصادي خود برسيم واگر هدف توسعه سياسي و اقتصادي است پس جاي آرمانها و انديشه هاي شهيدان وامام كجاست؟
- اگر فرهنگ جامعه ما اصلاح شود، آنگاه است كه در عرصه اقتصادي، تعاون و همكاري و نوع دوستي و تلاش، صبر در برابر فقر وتنگدستي و زندگي اقتصادي سالم معنا مي كندو در عرصه سياسي، حوصله و تحمل و سعه صدر و رعايت حريم ها و اخوت و مهرباني حاكم مي شود؟ آيا تبعيض ها و تفاوت ها و اختلافات فاحش طبقاتي و احتكار و گرانفروشي و دزديهاي پنهان و آشكار از يك سو و تهمت و افتراء و بي حوصلگي و حرمت شكني از ديگر سو كه در عرصه اقتصادي و سياسي مشاهده مي شود ، نتيجه عدم توسعه فرهنگ اسلامي در بين ما نيست؟
- يك سوال مهم ديگر ، كشور غربي بويژه امريكا را نگاه كنيد، مردم براحتي از شخص اول مملكت خود به هر شكل انتقاد مي كنند و مطبوعات درباره ا هر چه مي خواهند مي گويند و در عرصه اقتصادي نيز در وسعت و رفاه بالا به سر مي برند، راستي مشكل امروز مردم غرب و امريكا چيست؟ جز اينكه انسان سرگشته امروز در جستجوي يك الگوي عيني و عملي است تا دراين وانفساي ارائه فرهنگي هاي مخرب، صحيح را از سقيم تشخيص دهد؟
آيا انقلاب اسلامي بعنوان نظامي كه مبتني بر باورهاي ديني است و ماهيت اوليه او فرهنگي – ديني است مهمترين رسالت او ارائه فرهنگ ناب اسلام نيست؟ بنظر مي آيد مطرح كنندگان اين دو نظريه از هر دو جناح عمده موجود در كشور، به علت اشتغالات فراوان اجرايي و دلمشغولي هاي بي حد حصر خطي و جناحي بتدريج از مسئله اصلي غافل شده اند و توسعه فرهنگي در منظر آنان جايگاه ويژه اي ندارد؟ اي كاش كسي پاسخ دهد.
نشريه ره آورد - شماره 31