گفتگو با مسعود نصرتي

نويسنده ، محقق و پژوهشگر آثار دماوند

 

  • لطفا خودتان را معرفي كنيد.

در سال 1344 در مازندران، شهر تنكابن، شهري به نام خرم آباد و در روستايي بنام ميان ناحيه بدنيا آمدم. ولي حقيقتش را بخواهيد دماوندي و از اهالي دماوندم. فكر نمي كنم نيازي به توضيح باشد. دوره ابتدايي را در مدرسه اي كه پدرم مديرش بود و در نزديكي روستايمان بود، گذراندم. دوران ابتدايي دوران سختي بود، چون پدرم مدير مدرسه ام بود و بسيار سخت گير و من هم خيلي حساب مي بردم. دوران راهنمايي و دبيرستان در شهر خرم آباد به پايان رسيد. سپس در سال 63 وارد دانشگاه تهران، دانشكده ادبيات شدم.در رشته باستان شناسي و در سال 68 يك سال ديرتر از موعد مقرر، به جهت اينكه عازم جبهه شده بودم به پايان رساندم. دوران دبيرستان دوران آشنايي من با بزرگان شعر و ادبيات داستاني ايران بودم. كتابخانه شهر خرم آباد اگرچه كوچك بود ولي كافي بود كه مرا با دنياي شعر و ادبيات ايران آشنا كند. در واقع دو چيز دوران دبيرستانم را پر كرده بود؛ يك خواندن شعر و داستان و ديگري ورزش تكواندو و فوتبال محله مان. با اينكه باشگاه در شهر تنكابن بود ولي اين فاصله را تا خرم آباد با دوچرخه، سپس تا تنكابن را با ماشين طي مي كردم. آن هم با شدت علاقه ي فراوان.

ادبيات آن چنان مرا مجذوب خود كرده بود كه قريحه ام به وجود آمد. شعر و داستان را از اول دبيرستان شروع كردم. سعي كردم با داستان نويسي خودم را امتحان كنم كه مي توانم يا نه؟ به هر حال با چند جايي از جمله كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان عضو شدم. البته يك موسسه اي در قم بود بنام «موسسه ي در راه حق» جزوه هاي كوچك مذهبي رايگان مي فرستاد. جزوه هاي زيادي را در طي دوران دبيرستان دريافت كردم و مطالعه كردم؛ برايم دوران جالبي بود.حال و هواي انقلاب مطالعه را جدي  تر كرده بود و از سويي نوشتن كم كم براي من نوعي سرگرمي جذاب و قابل احترام شده بود. فكر مي كردم بايد بنويسم؛ نوشتن را زنده ماندن و نفس كشيدن مي دانستم والبته الان هم همين طور است. روزنامه اطلاعات را از قديم آبونمان بوديم و هر روز پدر آن را به منزل مي آورد و ما آن را مي خوانديم. آن سالها صفحه اي در روزنامه اطلاعات آغاز شده بود بنام جوانه هاي انديشه؛ ديدم مخاطبش جوانان هستند. بنابراين اولين داستانم را برايشان فرستادم، بنام « پرواز پرستوها». ذهنم با جبهه و جنگ بود. اولين داستان را بنام « پرواز پرستوها»  كه درباره جبهه بود برايشان ارسال كردم. چاپ هم شد و اين مقدمه اي بود براي آشنايي من با آن صفحه و آغاز چاپ داستان هاي كوتاه من.

بيش از 20 تا 25 داستان كوتاه و چند شعر چاپ كردم.  اين ارتباط تا يكسال پس از دانشگاه هم ادامه داشت. از سال دوم دانشگاه وارد دنياي تدريس شدم. در آموزش و پرورش بصورت حق التدريس شروع به تدريس كردم. معتقد بودم كه تدريس بهترين روش براي حرف زدن و سخن گفتن است چون مخاطب داريد. البته معتقد نبودم كه بايد به دانش آموز ايده و انديشه داد بلكه بايد انديشه و ايده و راهها و روش ها را توضيح داد تا بهترين را خود انتخاب كند. به هر حال دنياي تدريس برايم پر از شور و شوق بود. البته فقط ادبيات تدريس مي كردم. دوستانم هميشه با تعجب مي گفتند رشته باستان شناسي هستي و ادبيات درس مي دهي؟! علاقه ام به ادبيات به اندازه اي بود كه دروس سخت مثل عروض و قافيه و آرايه هاي ادبي را درس مي دادم. دراين سالها مخاطب نوشته هايم ادبي ام فقط بچه ها بودند. در كلاس انشا ، سركلاس بچه ها انشا مي نوشتند و من هم مي نوشتم. تكيه كلام كلاس انشايم بود:« مائيم ونواي بي نوايي، بسم الله اگر حريف مايي». در دبيرستان سوره با بچه هاي با استعدادي روبرو شده بودم. يادم است يك فيلمنامه را كوتاه نوشته بودم. بچه ها آن را دوباره نويسي كردند و يك فيلم كوتاه از آن ساختند، بگذريم؛

سال 70 آغاز مقطع فوق ليسانسم بود. در دانشگاه تهران در رشته باستان شناسي كه بصورت جدي مطالعه و نوشتن در رشته تخصصي ام آغاز شد و مي شود گفت كه ديگر داستان نوشتن و شعر بصورت تفنني در سررسيدهايم نوشته مي شد. سال 72 سال پايان نامه تحصيلي ام بود و اين سال مقدمه اي بود براي آشنايي با شهر دماوند و قله باشكوهش كه براي همه آشناست و براي من هم. نزديك محل تحصيل من بود. جايي كه به راحتي به آنجا مي شد رفت و آمد كرد ، جايي كه با يكبار ديدن دوستدارش شده بودم. چند بار شهر را گشته بودم، قدم زنان كوچه ها و پس كوچه هايش را طي كردم و حال و هوايي از آن به من دست داده بود كه نگو و نپرس.

آغاز بهار در دماوند و زيبايي اش، از سويي ديگر شهري كه به اسم قله است ولي قله اش در شهرش ناپيدا؛ هنوز به درستي معرفي نشده است.

با استادم خانم دكتر سوسن بياني درباره موضوع پايان نامه صحبت كردم و ايشان پذيرفتند. رفتم و كمي يادداشت گرفتم و برگشتم پيش خانم دكتر بياني. به ايشان گفتم نمي شود چيزي پيدا كرد، مطلبي نيست. گفت برو حرفش را نزن، مي دانم كه مي تواني. كار سخت و طاقت فرسايي پيش رو بود. به هر حال آغاز راه بود. پايان نامه به هر زحمتي بود، به پايان رسيد ولي آشنايي من با دماوند تازه آغاز راه بود. هنگام قدم زدن در شهر دماوند در بساط روزنامه فروشي با مجله ره آورد مجله اي كه دردماوند چاپ مي شد و در استان تهران  توزيع مي شد، آشنا شدم كه برايم جالب بود. گرفتم و مطالعه كردم. نوشته هاي آقاي حجت الاسلام حميد آقايي كه سردبيرش هم بود برايم جالب توجه بود. رفتم دفتر مجله با ايشان آشنا شدم و گفتم كه مشغول چه كاري هستم. ايشان با گشاده رويي مرا پذيرفتند و تشويقم كردند. با ايشان قرار گذاشتم كه مقاله اي به ايشان تحويل دهم درباره مسجد جامع و تحويلشان دادم و اين آغاز راه بود.

نمي دانم براي چه كاري پيش رئيس اداره ارشاد دماوند رفتم. ايشان هم از گردانندگان مجله بودند؛  جناب آقاي محمد آقايي. صحبت با ايشان و ذهن باز و دور انديش ايشان برايم جالب بود. بله ايشان هميشه استقبال و تشويقم مي كردند. من هم هفته اي نبود كه به دماوند نرم. جايي هم نداشتم كه اقامت كنم، صبح مي رفتم و غروب برمي گشتم. رفت و آمدهايم به دماوند بيشتر و بيشتر شد.

آقاي آقايي در مجله ره آورد صفحه اي براي دماوند شناسي باز كردند و مقاله از من مي خواستند و من هم مي پذيرفتم. كم كم مقاله هاي دماوند شناسي من بيشتر و بيشتر شد. تقريبا هر شماره اش مقاله اي داشتم. سرانجام ديديم آن هم شد كتاب.

تدريس در آموزش و پرروش از سال دوم دانشگاه آغاز شد. پس از پايان فوق ليسانس  در سال 71 علاوه بر آموزش و پرورش ، تدريس  در دانشگاه آزاد و موسسه سوره تا سال 82 ادامه داشت. در سال 82 از آموزش و پرورش به سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري منتقل شد. در آنجا مدير كل موزه هاي سازمان شدم و تا سال 87 در اين سمت بودم. در پاييز سال 87 مدير پايگاههاي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري شدم. در پاييز سال 88 دوباره به حوزه كارشناسي برگشتم و اكنون مشغول فعاليت هاي علمي و پژوهشي در سازمان هستم. در حوزه دماوند شناسي با اداره اوقاف درباره امامزاده ها تحقيقاتي انجام شد كه متاسفانه متوقف شد. مي توانست سرانجام  خوبي داشته باشد كه به جهت عدم آشنايي مديران با موضوع پژوهش كه موضوعي زيربنايي است و مي تواند مبناي كارها و تصميمات باشد متاسفانه پيگيري نشد و به انجام هم نرسيد.

علاوه بر پژوهش در حوزه دماوند شناسي، پژوهشي داشتم در خصوص باغ هاي ايراني به روايت شاهنامه فردوسي كه در همايش باغ هاي ايراني سخنراني آن انجام دادم و اكنون پژوهش آن به پايان رسيده با عنوان كتاب «باغهاي ايراني به روايت شاهنامه فردوسي» به چاپ خواهد رسيد. يك پژوهش ديگري هم در خصوص نقش نمد هاي ايران داشتم كه بخش نخست آن با عنوان
« نقوش نمد مازندران»  به پايان رسيد. اميدوارم به زودي چاپ شود.

يك كاري كه زماني كه جناب آقاي آقايي مدير ارشاد بودند سخنراني دماوندشناسي بود كه به همت اداره ارشاد برگزار مي شد.

جلسات آن هر از گاهي برگزار مي شد ولي خيلي خوب بود كه چند باري در آنجا سخنراني داشتم. اي كاش ادامه پيدا مي كرد متاسفانه پس از رفتن جناب آقايي از ارشاد متوقف شد.

  • مجموعه فعاليت هايي را كه در زمينه دماوند شناسي انجام داده ايد بيان فرماييد؟

آنچه در حوزه دماوند شناسي انجام شد تاريخ دماوند و آثار تاريخي شهر دماوند و نيز داستان ها و اسطوره هاي كوه دماوند است كه به صورت كتابي توسط اداره ارشاد منتشر شده است. واقعيت اين است كه كار بسيار سختي بود كه به پايان رسيد. مطمئن هستيم كه ديگران بايد تكميل كنند چون اين كار نياز به ادامه دارد. اميدواريم دوستان ديگري پيدا شوند كه كار ما را تكميل كنند. ابتداي نوشته هم گفتم كه اين كار نواقصي  دارد كه بايستي دوباره كار شود. مي دانيد كار بي نقص وجود ندارد.

به هر حال اميد است كه توسط محققاني ديگر كاستي ها برطرف شود. واقعيت اين است كه در پژوهش عشق و علاقه كافي نيست، بايستي پشتوانه مالي و كاري هم باشد باشد. آمد و رفت به دماوند براي من كار سختي بود ولي دوستاني بودند كه باعث و باني ادامه اين حركت شدند. آقايان محمد آقايي رئيس اداره ارشاد دماوند و جناب آقاي حجت الاسلام حميد آقايي مشوق هاي اصلي من بودند و كمك شاياني به من كردند. هنوز هم اين دوستان تشويقم مي كنند كه حركت كنم اگرچه كار سخت تر و مشكلتر شده ولي مطمئن هستم كوچكترين كمك به من كه علاقه وافري به ملاحظه ي دماوند دارم باعث مي شود كه نوشته اي دربيابم.

واقعيت اين است كه عشق و علاقه به دماوند حتي از عشق و علاقه ام به خطه مادري ام بيشتر است. اين علاقه ام قابل توصيف نيست ولي مطمئن هستم كه كوچك زندگيم از تهران به سوي نزديكي به دماوند در پرديس از همين عشق و علاقه ام نشات مي گيرد. تمام تلاشم را كردم ودوستان دماوندي هم تمامي تلاششان را بكار گرفتند كه در يكي از دانشگاه هاي دماوند جاي پايي داشته باشيم تا بتوانيم دماوند شناسي را راه اندازي كنم. متاسفانه نشد كه نشد، فقط چشم به راه هستم كه نشانه اي ظاهر شود و از سوي من هم حركتي جدي آغاز شود. نمي دانيم چرا اين همه تحصيل كرده دماوندي و اين همه مديران ارشد در كشور، دماوندي داريم ولي هنوز كه هنوز است دماوند را به درستي به كشورمان نشناسانده ايم! راستي كمي فكر كنيم چرا؟! چرا در اكثر دانشگاههاي بومي و منطقه اي كشورمان پژوهش شهرستان را دارند ولي در دماوند اين شهره ي كشور و جهاني هنوز كه هنوز است خبري نيست؟ جاي تعجب نيست؟! به راستي چه موقع بايد به فكر منطقه بيافتيم؟ زماني كه پشت سرمان را نگاه كرديم و ديديم هيچ نمانده است؟

بگذريم؛ درد دل زياد است و فرصت كم. بگذاريم در جاي ديگر درباره اين موضوع صحبت كنيم. آنچه كه درباره دماوند چاپ شد را در ره آورد و مجلات معتبر كشور به چاپ رسيده ولي مطالعات زيادي را درباره دماوند انجام دادم كه هنوز به پايان نرسيده است. جلد دوم كتاب تاريخ دماوند هنوز مشغول هستم كه شامل كيلان، آبسرد، آيينه ورزان و ... است. مشغول جمع آوري مطلب هستم. باور كنيد كه كار بسيار سختي در پيش است ولي مطمئن هستم كه سرانجامي دارد.

درباره مرعشيان دماوند مشغول جمع آوري اطلاعات هستيم.اميدوارم كه به صورت كتابي دربيايد. شروع كار را درباره امامزاده ميرگته مير نوشته ام و همان را ادامه مي دهم. درباره مفاخر دماوند، آغازش را جناب آقاي حجت الاسلام حميد آقايي شروع كرد. شروع خيلي خوبي بود. ايشان مطالب خوبي را جمع آوري كردند، بارها با جناب آقاي آقايي درباره مفاخر صحبت كرديم. شروع كردم ولي كار آساني نيست، با كمك ايشان مطمئن هستم كه جلد اول مفاخر را مي شود چاپ كرد. كار ديگر درباره كتاب شناسي دماوند است كه در ره آورد چاپ شد. اميدوارم در سال 89 نهايي شود و بتوانيم آن را چاپ كنيم.

يكي از كارهايي كه ذهنم را به خود مشغول كرده بد دماوند به روايت تصوير است. البته تمامي تصاوير را جمع كردم. تصاوير قديمي و جديدي پيدا شده كه اگر آنها به دستم برسد شرح آن تصاوير جديد هم بگذاريم ، دماوند قديم و جديد را خواهيم داشت. شايد آن را به صورت كتابي بتوانيم به چاپ برسانيم. يكي از كارهايي كه با اداره اوقاف شروع كرديم، پژوهش امامزاده هاي دماوند بود كه كار خوبي هم بود. از جمله امامزاده هاشم، امامزاده سلطان مطهر، امامزاده عبدالله و عبيدالله، امامزاده عبدالله، امامزاده گته مير، امامزاده عبدالله آيئنه ورزان و ... كه متوقف ماند وبه علت تغيير مسئولين اوقاف نسبت به تداوم كار و چاپ آن استقبالي نكرد و جلد اول كتاب امامزادگان دماوند را مي توان به چاپ رساند.

يكي از كارهايي كه جديدا آغاز كردم « معماري بومي دماوند» است. واقعا فوق العاده است. ما در تمامي اين مدت مشغول نگه داري معماري خاص بوديم و از معماري مردمي  غافل بوديم. معماري كه مردم ما به جهت اقليم به وجود آوردند. معماري زيبا و جذاب وديدني است اين معماري به جهت گسترش شهر و شهرسازي در حال نابودي است. از دل مشغولي هايي من است كه بتوانيم اين نوشته را به پايان برسانم. چند روستا را شروع كردم عكس و يادداشت گرفتم ولي واقعيت را بخواهيد تنها هستم. در پژوهش به صورت تنهايي مي دانيد كار بسيار سختي است. هزينه هاي آن تنها مالي نيست وقت هايي كه بايد براي اين كار گذاشت، كم نيست. اين وقت ها براي چيزي كه نهايت آن مي دانيم بهايي را نمي پردازند نياز به گفتن ندارد. بگذريم اميدوارم كه بتوانم به انجامش برسانم. راستي قيمت كتابها را مي بينيد؟ دو تا كتاب دماوند به قيمت يك ساندويچ هم نيست. فقط اين سوال را مي پرسم چند تا از اين ارگانها اين كتابها را خريداري كردند؟ جمع دو كتاب مي شود 2500 تومان. شنيدم بعضي از ارگانها مي خواهند كه برايشان رايگان فرستاده شود؛ راستي براي دماوندمان چقدر حاضريم بپردازيم؟

آنچه كه خودم مشغول آنها هستم به شما گفتم اما آنچه كه يك ضرورت اجتناب ناپذير است كه الان يا آينده به آن خواهند رسيد. البته آقايان آقايي يك موسسه اي را كه نظام نامه آن را هم نوشته بودند به نام دماوند شناسي را شروع كردند ولي ظاهرا بي نتيجه مانده است. به هر حال اين مركز بايد راه اندازي شود. دماوند بيشتر از آنچه كه فكر كنيم مطلب براي نوشتن دارد. دماوند يك شهر نوپا يا يك شهر مربوط به دوره هخامنشي، اشكاني يا ساساني يا دوره اسلام نيست. يك شهري با كوهش پيوند ناگسستني دارد. شهري كه مربوط به اساطير است، بنياد اسطوره اي دارد، بنابراين موضوع تحقيق آن زياد است. در هر شاخه اي كه نگاه كنيم جاي كار دارد. متاسفانه شهر و شهرنشيني در دماوند در حال گسترش است. آن معبرهاي قديمي ، آن درختان كهنسال، آن نهرهاي زيبا در حال نابودي است. از موضوع دور نيافتيم؛ دماوند در تمامي دوره ها نياز به پژوهش دارد از اسطوره اي بودنش گرفته تا دوره اخير و انقلاب اسلامي جاي پژوهش دارد. آنچه كه ضرورت دارد كه پيوسته كار شود، ميراث معنوي دماوند و تاريخ دماوند است و موضوع مهم ديگر آثار منقول و نسخه ها و كتاب هاي دست نويس دماوند است. اميد است اتفاق بيتفد. مي تواند همه كارها ساماندهي شود و تنها جايي كه مي تواند متولي آن باشد دانشگاه است كه متاسفانه تاكنون توجهي به آن نداشته است. اميدواريم با ايجاد اين مركز آنچه كه تاكنون انتظارش مي رفت در آنجا اتفاق بيفتد به اميد آن روز.