اينجانب عباس حاجي نجاري فرزند عبدالله –متولد سال 1333 – تحصيلات ابتدايي راتا سال چهارم در دماوند، (دردبستان رضاشاه سابق ) گذراندم وسپس به دليل ماموريت پدرم به شهرستان بابل كلاسهاي پنجم وششم دبستان و اول تا سوم دبيرستان رادر اين شهرستان و بعد از باز گشت به دماوند كلاسهاي چهارم وپنجم دبيرستان را در دماوند در رشته رياضي ادامه دادم وسال ششم دبيرستان رابه دليل انحلال رشته رياضي در دماوند به تهران رفتم و درسال تحصيلي51-50 در تهران در دبيرستان مرآت ادامه تحصيل داده وديپلم گرفتم .در همين سال (سال 51 )در كنكور سراسري شركت كردم ودر رشته مديريت بازرگاني در مدرسه عالي بازرگاني تهران(دانشگاه علامه كنوني) پذيرفته شدم . برخي فعاليت هاي انقلابي من در رژيم گذشته مربوط به همان دوران بود. بعد از پايان تحصيلات ودريافت مدرك كارشناسي به سربازي رفتم كه بخشي از فعاليتهاي انقلابي من هم در دوران خدمت بود. بعد از خدمت هم تا پيروزي انقلاب در دماوند بودم مگر اينكه براي برنامه خاصي ويا شركت در تظاهرات به تهران مي رفتم وگرنه بيشتر فعاليت هاي من در اين دوران دردماوند بود.
با پيروزي انقلاب اسلامي وتشكيل كميته انقلاب اسلامي در دماوند ابتدا مسووليت عمليات كميته وسپس مسووليت كميته انقلاب اسلامي را تا شهريور 58 بر عهده داشتم كه در شريور 1358 با پيگيري تشكيل سپاه در دماوند كليه مدارك و سلاح ها را تحويل سپاه دماوندداده وخود به تهران رفتم و به عضويت ستاد مركزي سپاه در آمدم تا 1386كه بازنشسته شدم. در سپاه در سالهاي اوليه در دفتر هماهنگي استانهاي ستاد مركزي سپاه رابط هماهنگي استان مازندران بودم و بعد در دفتر نمايندگي حضرت امام در سپاه مشغول شدم و از سال 63 تا پايان سال 86(زمان باز نشستگي) در اداره سياسي سپاه مسووليت هاي مختلفي داشتم.در زمان اعطاي درجات در سپاه نيز به دليل سوابق تحصيلي ومديريتي ودفاع مقدس مفتخر به دريافت در جه سرتيپ دومي شدم.
بعد از پايان جنگ ،تحصيلات را ادامه داده وضمن اشتغال به كاردر سال 72 موفق به دريافت مدرك كارشناسي ارشد در رشته مديريت دولتي از دانشگاه تهران شدم .البته به دليل نوع كار مطالعات فراواني نيزدر حوزه مسايل سياسي داشتم كه محصول آن صدها مقاله در نشريات مختلف ، انجام صدها سخنراني ، تدريس در دانشنگاه امام حسين (ع)ومراكز آموزش سپاه و تدوين 3جلد كتاب بود.
آقاي حاجي نجاري در ابتداي اين مصاحبه به شرايط سياسي فرهنگي دهه هاي 30 و 40 دماوندمي پردازد و مي گويد: دماوند با توجه به بافت مذهبي و اقليمي كه داشت از شرايط بكري برخوردار بود. دردهه هاي 30 و 40 تا پيروزي انقلاب چند مولفه را در فضاي سياسي اين شهر مي توانيم رصدكنيم:
مولفه اول – تحركات عوامل گروه هاي ماركسيستي در اين شهر بود كه بعضي از آنان تااواسط دهه50 فعال بودند ومتاسفانه اغلب جوانان تحصيلكرده جذب آنها مي شدند. آنان در آموزش و پرورش در اين شهر هم نفوذ داشته و البته در انحراف جوانان شهر نقش اساسي داشتند.
مولفه دوم -در همان دوران جمعي از جوانان مبارز مسلمان دماوند دست به تشكيل انجمن كاوشهاي ديني وعلمي مي زنند كه كانون مبارزات سياسي مذهبي دماوند مي شود كه بخش عمده جوانان آموزه هاي مذهبي خود را از آنجا دارند. اين انجمن باعث رشد و خيزش حركات سياسي - مذهبي و انقلابي مي شود.
مولفه سوم- مسجد جامع دماوند و حضور آيت الله مجد در اوايل دهه چهل تا زمان انقلاب بودكه كانوني براي فعاليت هاي فرهنگي - مذهبي گرديد كه انصافا در قوام حركت هاي مذهبي موثر بود . مانند تاسيس كتابخانه مسجد و كتابخانه هاي روستايي، آوردن سخنرانان و تشكيل كلاس هاي مختلف كه بستري براي پرورش نيروهاي مذهبي بودو در مبارزه با ماركسيسم نقش موثري داشت. البته اين كانون فرهنگي مذهبي در قبال فعاليت هاي انقلابي در آستانه انقلاب ساكت بود، اگرچه در برخي از صحنه ها هم در مقابل فعاليت هاي انقلابي نقش منفي داشت.
مولفه چهارم - نقش حسينيه ها و تكايا در دماوند است، فرهنگ و نهضت عاشورا نقش عمده واساسي و پيوندي عميق با حركت هاي انقلابي و مذهبي داشت ودر حقيقت عاشورا و برپايي تكايا و حسينيه ها با انقلاب اسلامي گره خوردند و در حركت انقلابي مردم دماوند، حسينيه ها شاخصه ارزشمندي بودند. در دهه 50 دعوت از سخنرانان و مداحان شجاع و مبارز در تكايا، در تحكيم انقلاب موثر بود ودر همان مكان ها بود كه نيروها همديگر را پيدا مي كردند و در قوام انقلاب موثر بودند.
مردم ما خاطرشان هست كه در آن دوران مرتب از اين تكيه به آن تكيه مي رفتندو علت گسترش و بزرگ شدن حسينيه ها نيز متاثراز اين حركت هاي عميق بود.زيرا حسينيه ها با كمبود جا مواجه شده بود. شعارها و نوحه هاي انقلابي، برپايي نمايشگاه ها، اجراي تئاترهاي انقلابي مذهبي نمونه هايي از اين گونه فعاليت هاي فرهنگي بوده است.
مولفه پنجم - حضور ساواك در دماوند بود.به رغم كوچكي دماوند و به لحاظ سابقه نيروهاي ماركسيستي ،انجمن كاوشهاي ديني و علمي و جوانان پرشور مذهبي ،ساواك دماوند از قدرت ويژه اي برخوردار بود و جزء رده هاي موثر ساواك بود. انتخاب افتخاري معدوم به عنوان فرمانده عمليات ساواك با توجه به سابقه خيانتهاي اودر چند شهرستان بزرگ كردستان دليل اهميت ساواك دردماوند و سرمايه گذاري در اين رابطه بود.به رغم تصور رژيم گذشته همين حضور و قدرت نمايي ساواك خود باعث ورزيدگي نيروهاي انقلابي و پيچيدگي آنها در مقابل رژيم گذشته شده بود.
مولفه ششم - بعد ازاعلام حكومت نظامي در تهران، حكومت نظامي اعلام نشده اي دردماوند شكل گرفت و آن اعزام گرداني از لشگر قزوين بود كه در دامن زدن فعاليت ها و حركت ها موثر بود.
در مجموع بايد گفت دو تحول انقلابي دردماوند اتفاق افتاد:
الف) تحول جوانان دماونداز گرايشهاي كمونيستي به سمت گرايشهاي اسلامي و مذهبي
ب) اوج گيري حركتهاي انقلابي از شهادت آيت الله مصطفي خميني تا پيروزي انقلاب.
- جريان انقلاب اسلامي دردماوند را بازگو نماييد.
در آستانه انقلاب عمده تحركات نيروهاي انقلابي دماوند از حسينيه هاو سخنراني ها مذهبي ومدارس شروع شد كه دو طيف در پيشبرد اين امور موثر بودند.
1- طيف معتمدين انقلابي؛ كه جسارت و حضورشان در كنارجوانان به آنان قدرت وجسارت مد داد ونقطه اتكاي اطمينان بخشي بودند. مثلا در يك جلسه اي كه از طرف شوراي تامين شهر و براي مهار مسالمت آميزحركت انقلاب در دماوندتشكيل شد و از معتمدين محلات دعوت شده بود، در آن جلسه وقتي يكي از مسئولين رژيم از معتمدين سوال مي كنند حرف و خواسته شماچيست ،مرحوم حاج حسين علمداري علنامي گويد مردم شاه را نمي خواهند . اين روحيات وحمايتهاي آنها در رشد حركتهاي انقلابي در شهر موثر بود.
2- طيف موثر جوانان انقلابي؛ با توجه به مولفه هاي پنجگانه مورد اشاره وارتباط با مجامع تهران مانند دانشگاه هاو ... هسته هايي شكل گرفت، در برنامه هايي مانند كوهنوردي، درياچه تار، كلاسهاي انجمن كاوشها،در اين برنامه ها چون ساواك نمي توانست حضور پيدا كند فرصت هاي مناسبي بر طرح مسايل مختلف بود كه اين هسته ها در حركت انقلاب موثر بودند. لذا اين هسته ها در تكايا و حسينيه ها، تنظيم شعارها و نوحه ها توانستند حركت مناسبي را بوجودآورند. ( در همين جا بايد از مرحوم حاج اكبر صفوي ياد كنيم كه در آن ايام خيلي از شعارهاي ناب را تهيه مي كرد.)
به مرور اين فرصتها از حوزه نخبگي به درون جامعه منتقل شد و باعث شد كه دسته هاي عزاداري با حضور مردم و معتمدين به نحو منظم سازماندهي شود.
و چهلم گرفتن ها و آمدن سخنران ها باعث مي شد حركت انقلاب اوج بگيرد .با اين توصيف درايام غير از محرم نهايت استفاده از مسجد جامع مي شد چون پاتوقي براي جوانان بود. در مجموع دو نقطه كانوني براي فعاليت هاي وجود داشت.
1. منزل امام جماعت مسجد كه خالي بود. كانون پنهان بچه هاي انقلاب بود كه بعد تبديل به كميته استقبال امام شد وبعد از آن كميته انقلاب سلامي در آن محل تشكيل شدتا شهريور 58)
2. منزل برخي از معتمدين منجمله منزل مرحوم حاج حسين علمداري بود كه پاتوق سخنرانان وبچه هاي انقلاب بود كه برنامه ريزي راهپيمايي بزرگ منجمله راهپيمايي تاسوعا وعاشورا سال 57 درآنجا صورت گرفت. اين حركت در آستانه پيروزي سال 57 اوج گرفت و راهپيمايي هايي كه در دماوند هم برگزار مي شد باعث شد دستجات عزاداري سنتي شكل جديدتري پيدا كنند و حركت دستجات از تكايا به سمت خيابان ودر نهايت تا مقابل بيمارستان انجام مي گرفت.
در برنامه ريزي هاي مراسم و راهپيمايي نكات مهمي رعايت مي شد كه در تداوم آن بسيار مهم بود:
1- ملاحظه رژيم در رابطه با دماوند. چون منطقه بسته اي بود، در مقابل حركت هاي اجتماعي جرات برخورد نداشتند، لذا درخواست كمك كردند.
2- در سازماندهي برنامه ها ملاحظاتي در نظر گرفته مي شد كه حداقل آسيب ها را داشته باشد كه دردماوند شهيدي نداشته باشيم. لذا حداقل 200 تا 300 نيروي انتظامات با بازوبند انتخاب مي شدند تا اطراف تظاهرات را داشته باشندو يا شعارها كنترل شده بود كه شعارهاي غير از آن داده نشود.
3- خلوص حركت انقلابي در دماوند: در جريان يكي از تظاهرات تعدادي معدود پلاكاردو عكس از مجاهدين(منافقين) خلق و آرم سازمان آورده شده بود كه به سرعت حذف شد و تاكيد شد كه اين ها مورد تاييد امام و روحانيت نيستند.
اين شاخص خلوص در همه برنامه ها بود. از جمله سخنرانان چهلم هاي شهدا كه مورد تاييد بودند.از اين رو بود كه عوامل وابسته به گروههاي نفاق وياماركسيستها وفرصت طلبها بروز و حضور نداشتند.
4- بخشي از برنامه ريزي ها هم معطوف به آمدن اهالي روستاها به شهر دماوند بود كه موجب خيزش انقلاب در روستاها شده بود كه متقابلا از شهر دماوند به شهرك هاي اقماري وروستاها منجمله به كيلان، آبعلي و آبسرد و... مي رفتند و اين باعث شد ارتباطات نيروهاي انقلابي بين شهر و روستاها شكل گيرد.
5- چندين حركت هم از دبيرستان ها شروع گرديد كه منجر به تعطيلي مدارس گرديد و متقابلا به دليل فاصله گرفتن دانش آموزان از درس ها و نيزآشنايي آنان با برنامه هاي انقلاب در تكيه هاي چالكا و فرامه كلاس هاي درس براي دانش آموزان دبيرستان و راهنمايي برپا گرديد. كه اين البته حركت ارزشمند وكم سابقه اي بود كه به تقويت وسازماندهي نيروهاي انقلاب كمك كرد.
6- برنامه ريزي براي برپايي نمايشگاه عكس شهداي17 شهريور، نمايشگاه كتاب، اجراي تئاتر سربداران، حر و حجربن عدي، دريافت و توزيع اعلاميه ها و نوارهاي حضرت امام(ره) از ديگر حركتهاي انقلابي بود.
7- برنامه ريزي براي عزيمت به تهران جهت انتظامات بخشي از بهشت زهرا در مراسم استقبال از حضرت امام (ره):
دوبار اين اعزام صورت گرفت: بار اول بيش از 150 نفر از جوانان به تهران اعزام شدند كه البته به دليل ممانعت دولت بختيار امام نتوانستند بيايند اما نكته مهم در اين اعزام استقبالي بود كه از ما شد كه داستاني شنيدني دارد:
وقتي به تهران رسيدم در مسجدي در خيابان ايران مستقر شديم تا نماز بخوانيم. چون رابطين ما درگير كارهاي ستاد بودند نتوانسته بودند محلي براي استقرار ما آماده كنند.در مسجد يك بنده خداي مومني آمد نزد ما وسوال كرد چرا اينجا نشسته ايد؟ گفتيم براي استقبال حضرت امام آمده ايم.اما جايي براي استقرار نداريم. گفت همه بياييد منزل ما، و ما را برد منزلش كه دو طبقه بود و براي همه شام مختصري(نيمرو )آماده كرد و تعداد زيادي پتو لحاف فراهم كرد تا اين تعداد نيرو بتوانند استراحت كنند. اين يك نكته مهمي است كه اين بنده خدا با اينكه ما را نمي شناخت به خاطر رضاي خدا و علاقه به انقلاب اين فداكاري را در حق ما انجام داد. اين اولا نماد حضور همه اقشار در عرصه انقلاب بودوثانيا نماد ايثاگري و از خود گذشتگي .
بار اول چون آمدن حضرت امام به تعويق افتاد، به دماوند بازگشتيم.
بار دوم: برنامه ريزي بهتر بود وهمه كساني كه آماده شده بودند. شب را در منزل مرحوم عسگريان پدر حاج ابراهيم عسگريان مانديم و صبح به بهشت زهرا رفتيم كه مصادف با روز 12 بهمن بود.
8- جوشش مردم براي كمك به مردم تهران كه در درگيري ها زخمي مي شدند و نياز به پتو، پنبه و ساير مايحتاج ضروري داشتند، اين كمك هاي مردمي جمع آوري مي شد و به تهران ارسال مي شد.
9- برنامه ريزي و هدايت نيازهاي ضروري مردم كه دچار مشكل نگردند مانند توزيع نفت و ساير مايحتاج ضروري مردم...
10- نكته مهمي كه در منطقه ما به چشم مي خورد حضور چشمگير مردم و بويژه جوانان در مراسم و تظاهرات تهران بود كه هيجان خاص خود راداشت، چون در دماوند همه روزه اين برنامه ها وتظاهرات اتفاق نمي افتاد.
11- و بالاخره در آستانه پيروزي انقلاب خلع سلاح شهرباني و ژاندارمري.
در مورد شهرباني لازم به ذكر است با توصيه معتمدين و تسليم نيروهاي شهرباني بدون هيچ مشكلي اسلحه هاي شهرباني صورتجلسه شدو تحويل كميته شد ولي در مورد ژاندارمري بنا به دستور تهران چند روز جلوتر كليه اسلحه ها و اقلام مهم تحويل تهران شده بود و نيروها را نيز مرخص كرده بودند. البته بعد ازتغيير كادر شهرباني وبازسازي، وقتي رئيس جديد معرفي شدسلاحها تحويل و البته از طريق كميته انقلاب اسلامي براي سازماندهي وانسجام آنها كمك شد.
12- ساواك دماوند هم در آستانه انقلاب خالي شده بود. پرونده ها را به سمنان برده بودند وعوامل مهم فرار كرده بودند.
13- و بالاخره پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل كميته انقلاب اسلامي.
- شما در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي مسووليت عمليات كميته انقلاب اسلامي دماوند را به عهده داشتيد.وظايف كميته چه بوده است؟
-حفظ امنيت شهر وروستاها با همكاري جوانان انقلابي
- پيگيري و تعقيب عوامل ساواك و شهرباني مانند پاسبان سياه، افتخاري و ...
- رسيدگي به اختلافات وتخلفات و جرائم با رعايت مسايل شرعي
- ساماندهي ادارات و همكاري وكمك براي نصب مسئولين ادارات
- بخشي ازاسناد ساواك دماوند كه به سمنان برده شده بود، آورده شد تا مامورين محلي شناسايي گردند و اسناد عوامل ساواك مانند افتخاري و ... جهت محاكمه به دادگاه ارسال گرديد و ... .
در مجموع تاچندين ماه كميته همه كاره شهر بودو فعاليت هاي را هدايت مي كرد.
و دو نكته پاياني
1) در طول ايام قبل وبعد از پيروزي انقلاب براي ساماندهي حركتهاي انقلابي با چهره هاي موثر در انقلاب ديدارهايي انجام شد مانند شهيد رجايي، شهيد باهنر و نيز در سالروز شهادت شهيد نجات الهي با شهيد بشهتي ملاقات كرديم.
2- در ستاد استقبال و كميته انقلاب اسلامي جمعي از نيروهاي شناخته شده و و خوش سابقه عضو بودند كه ما سوء استفاده از آنان نديديم واين شاخصه بارز كميته انقلاب اسلامي دماوند بود.حتي در ماههاي اوليه تشكيل كميته نيز هزينه مخارج كميته در آن روزها بااجازه اي كه از حضرت امام (ره) گرفته شده بود از محل بخشي از سهم امام تامين مي شد.
12 محرم بود، از فرصت حسينيه به خوبي استفاده مي شد. در حسينيه محله قاضي نمايش سربداران اجرا مي شد. من با آقاي سيد رضا حسيني جلوي حسينيه ايستاده بوديم و براي برپايي نمايشگاه عكس واقعه 17 شهريور صحبت مي كرديم. يك مرتبه متوجه شديم از چند طرف نيروهاي شهرباني و ...به طرف حسينيه در حركت هستند. آقاي عباس اسدحيدري كه احتمالا اعلاميه به همراه داشت واز حسينيه بيرون آمده بود با مشاهده آنان فرار مي كند كه اور ا تعقيب مي كنند.او هم به طرف كوچه شيخ شبلي مي شود واز دست نيروها مي گريزد. عده اي از نيروها به طرف ما آمدند و شروع كردند به زدن ما و ما را زير مشت و لگد گرفتند و به ماشين همراه با سرنيزه حمله كردند و خسارت وارد كردند. بعد هم هر دو ما را دستگير كردند و بردند، وقتي خبر حمله نيروها به داخل تكيه مي رسد، نمايش به هم مي خوردو بازيگران با چادر و يا راه هاي ديگر فرار مي كنند. در شهرباني متوجه شدند من ليسانس وظيفه هستم كه حساسيتشان بيشتر شد و پرونده تشكيل دادند. آقاي حسيني هم در منزلشان چند هزار عكس 17 شهريور داشت.ما را در شهرباني هم زدند و سپس داخل يك اتاق كردند. همانجا چيزهايي را كه داشتيم در بخاري ريختيم، آنها قصد داشتند ما را با پرونده سازي به تهران بفرستند كه يك مرتبه ديديم صداي شعار مي آيد. صداي تركيدن چيزهايي كه نمي دانستيم چه هست. جمعيتي كه در حسينيه ها بودند ازهمه محلات آمدن جلوي شهرباني و مطالبه آنان آزادي ما دو نفر بود.
مردم لاستيك هاي بزرگ را آتش زدند و مي فرستادند جلوي شهرباني واين باعث شد آن ها بترسند. مرحوم پدرم را آوردند و در ماشين نشاندند كه از مردم بخواهد بروند ولي مردم گفتند تا آزاد نكنيد نمي رويم. ما را خواستند و گفتند: چه كسي هستيد ... كه مردم آمده اند و شعار مي دهند؟ آنها از ترس حمله مردم به شهرباني، 2 نصف شب ما را آزاد كردند. به خيابان كه آمده ، به مردم گفتم حركت نكنيد تا سيدرضا را هم آزاد كنم، به منزل سيدرضا حسيني هم فرستاديم كه عكس ها را از آنجا ببرند كه خوشبختانه بعداً سيد هم آزاد شد.