گفتگو با دكتر حسينعلي اسماعيلي فرزند شهيد حاج رحمت اسماعيلي
ميراث اصلي پدرم، بركات معنوي بود
درآمد
برخي اوقات به دوستان پيشنهاد مي كنم كه حداقل سالي يك بار هم كه شده در مورد شهدا و خانواده هاي شهدا بنويسند. درسته اين كار كمي مشكله اما در عوض قلمتان را از انحرافات بيمه كرده ايد. مي خواهم اينگونه شروع كنم؛ آنها روزها، مي داني كدام روزها؟ آن روزها كه ستاره هاي زميني خود را نمي ديدند و قصدشان عروج بود؛ عروج تا رسيدن به معشوق واقعي.
مي داني كه آنان هر كدام نام حسين (ع) و خداي حسين (ع) بر لب مي آوردند و مي رفتند.
در همان روزهاي 59 بود كه حاج رحمت اسماعيلي به نغمه ي عقل و آواز دل از شهر و ديار و از همه مهمتر، فرزند و خانواده دل برمي كند و راهي جنوب مي شود و طولي نمي كشد كه فرجِ انتظارش را درمي يابد و در روزهاي سال 61 به درجه رفيع شهادت مي رسد. آنچه كه تا به حال نوشته ام بارها و بارها شنيده ايد اما در مورد اين مسئله خودتان فكر كنيد؛ در روزها بعد از شهادت يك خانواده 8 نفره بدون حضور پدر چگونه خواهد بود؟
براي مادر چنين خانواده اي چقدر مشكل است كه هم بايد پدري كند و هم مادري.در آن روزها حسينعلي فرزند ششم خانواده بود. او تا 14 سالگي حضور پدر و دست نوازش پدر را حس كرده است. در آن روزها با سختي هاي زندگي و عزم راسخ پله هاي موفقيت را طي نموده است. آري موفقيتي كه با تلاش و كوشش و نبود پدر و رنج حاصله از آن دوران و گاهي هم سرپرست خانواده بودن همراه باشد واقعاً ستودني است.
با او در كتابخانه مسجد به گفتگو پرداختم. معرفت و معنويت در چهره اش اوج مي زد و از كلامش پختگي را مي شد فهميد و مي توانم به جرات بگويم او مردي به سختي پولاد و نرمي لبخند است. حلاوت اين گفتنگو شيرين نثار وجود گرامي تان.
در پاسخ به اين سوال كه خودتان را معرفي كنيد، چنين گفت:« دكتر حسينعلي اسماعيلي، جراح و متخصص چشم هستم. در سال 1347 در خانواده اي كاملا مذهبي به دنيا آمدم. فرزند ششم خانواده هستم. »
او از دوران كودكي خود سخن گفت. از زبان خودش بشنويد:« ده ساله بودم كه انقلاب پيروز شد و دوران انقلاب به خوبي در خاطرم هست. پدرم يكي از سردمداران اصلي تظاهرات عليه رژيم شاه بود. با پيروزي انقلاب از افرادي بودم كه به همراه يك گروه 25 نفره نخستين گروه بسيج دماوند را تشكيل داديم. سال سوم راهنمايي بودم كه حوزه علميه در دماوند تشكيل شد و اين مهم تاثيرات عجيب و تعيين كننده اي در سرنوشتم داشت. من به همراه حجج الاسلام آقايي، علاءالديني و ملاعباسي و برخي از دوستان كه تعداد آنها در حدود 30 نفر بود، اولين طلبه هاي حوزه علميه دماوند بوديم. به مدت 3 سال داوطلب حوزه شدم و تا آخر كتاب مغني را خواندم.
پدرم در آن زمان جبهه بود. متقاضي حضور در جبهه بودم اما چون سنم كم بود نمي توانستم. شناسنامه ي خود را تغيير دادم و به همراه گروه دوستان و طلبه ها وارد جبهه شديم. من سه دوره سه ماهه را در جبهه گذراندم. به رشته ي پزشكي علاقه مند شدم و براي رسيدن به اين انگيزه از سال سوم دبيرستان تمام فعاليت هاي (ورزشي، فرهنگي و ...) خود را تعطيل كردم و در كتابخانه مسجد در آن زمان به درس خواندن مشغول شدم. در سال 67 رتبه ي 400 را با اعمال سهميه كسب نمودم. اما اين رتبه برايم كم بود و به آن قانع نبودم. با كنكور مجدد و رتبه 138 در رشته پزشكي دانشگاه بابل قبول شدم. تمام سال هاي دانشگاه را با نمرات عالي طي نمودم و در سال 77 نيز فارغ التحصيل شدم. بعد از 7 سال در مقطع تخصص و جراحي در سال 84 پذيرفته شدم و هم اكنون در بخش دولتي در بيمارستان هاي آيت ا... كاشاني، فدائيان اسلام، ابوريحان و چهار مركز خصوصي فعاليت مي كنم.
چه انگيزه اي باعث شد كه شما وقت زيادي در زندگي را به ادامه تحصيل و درس خواندن اختصاص دهيد؟
چون به اين نتيجه رسيده بودم كه بازيگوشي و فعاليت هاي جانبي مثل ورزش و ... ديگر نمي تواند برايم موثر باشد و فهميدم كه نبايد خودم را به آنها محدود كنم. بايد فكري براي آينده خودم مي كردم و تنها نسخه ي موفقيتم در زندگي ادامه تحصيل بود. چون فقط خودم بودم و پدر نداشتم. البته جو حاكم آن زمان هم بي تاثير نبود.
تا به حال فعاليت علمي خاصي انجام داده ايد؟ برجسته ترين فعاليت علمي شما چيست؟
مقالات متعددي در فصلنامه هاي علمي و پژوهشي از اينجانب به چاپ رسيده اما برجسته ترين فعاليت علمي من با عنوان تزريق آنتي بيوتيك سفوراكيسن داخل اتاق چشم پس از عمل جراحي آب مرواريد بود. اين موضوع در يك جامعه آماري 12000 نفري متشكل از بيماران چشم انجام شد. اين پروژه به مدت دو سال طول كشيد و فقط در آن زمان در دو يا سه مورد از كشورهاي اروپايي انجام شده بود.نتايج حاصله از اين پروژه در كنگره جهاني چشم كه سالانه برگزار مي شود، منتشر شده و به عنوان يكي از مقالات برتر كنگره اعلام گرديده است.
در مورد يكي از موفقيت هايي كه در جراحي چشم به دست آورده ايد برايمان بگوييد.
من در فعاليت جراحي مريضي را عمل كردم كه حدود 20 سال در يك روستا دستهايش را مي گرفتند تا بتوانند او را راه ببرند. هيچ يك از جراحان مسئوليت جراحي و عمل چشم اين مريض را به عهده نمي گرفت. اين مريض به صورت مطلق قابل درمان نبود اما من با توكل بر خدا توانستم چشمهايش را در يك مرحله عمل كنم و اين كار را در حدود 30 دقيقه انجام دادم. بعد از عمل وقتي چشم هاي او را باز كردند، او همه چيز را مي ديد. من در آن لحظه خوشحال ترين وقت زندگي ام را سپري مي كردم. پيرمرد نيز به دست و پايم افتاده بود و دائماً مي گفت مي بينم، بعد از بيست سال دنيا را ديدم.
شما در دوران شهادت پدر چند ساله بوديد؟ آيا نبود پدر در آن دوران براي شما مشكلاتي ايجاد مي كرد؟
در دوران شهادت پدرم 14 ساله بودم. از آنجايي كه دوره اي سرپرست خانواده شدم، مشكلاتي وجود داشت. مشكلاتي از قبيل عدم حمايت اجتماعي و مالي و نبود شخصي دلسوز براي اخذ مشورت و كمك فكري (جايگاه پدر در اين مورد بسيار ويژه و خاص است) را مي توانم به عنوان اصلي ترين سختي هاي زندگي نام ببرم. اما بايد بگويم اين مشكلات و هر مشكلي كه داشتيم محرك اصلي براي پيشرفت ما در زندگي بود.
نقش مادر بزرگوارتان را در سال هاي نبود پدر چگونه توصيف مي كنيد؟
مادرمان در سالهاي حضور پدر، شخصي كاملاً دلسوز و مهربان بود و زحمات او در اين سال ها براي ما واقعاً بي بديل و ستودني است. هميشه به من مي گفت:
« حسين كاري انجام بده كه مرا در ميان مردم سرافراز كني.» خدا را سپاس مي گويم كه توانسته ام درخواست او را پاسخ دهم.
ميراثي كه پدر بزرگوارتان براي شما از خود به جاي گذاشت چه بود؟
مردم دماوند مي دانند كه ما ميراث مادي خاصي نداشتيم. ميراث اصلي از پدر، بركات معنوي بود و اين ميراث آنقدر با بركت است كه بعد از ما هم براي تمامي افراد باقي خواهد ماند. اين ميراث معنوي اسم پدر، شهرت پدر، عزت و آبرويي بود كه از خود براي ما به جاي گذاشته است.
جناب دكتر اسماعيلي به عنوان يك شخص نخبه و تحصيلكرده چه توصيه اي براي جوانان و فرزندان شهدا داريد؟
براساس تجربه ي زندگي خودم مي گويم كه آنقدر منفي بافي نكنيد. آنقدر بهانه گويي نكنيد.در كشور عزيز ما نكات مثبت فراواني وجود دارد. به جاي اينكه بگوييم مسئولين بايد چنين مي كردند و اين كار را نكرده اند، قدر شرايط موجود را بدانيم و سعي كنيم از آن به صورت بهينه استفاده كنيم. در جامعه ما نعمت تمام است و همه نوع امكانات فراهم است. به خدا سوگند در زمان ما هيچ يك از اين امكانات نبود. الان شما اراده كنيد به سرعت مي توانيد به همه چيز دست يابيد.
مرتضي هاشمي - دانشجوي كارشناسي ارشد علوم ارتباطات اجتماعي