وضعيت پوشش گياهي و جانوريِ محوطه باستاني وليران دماوند در عصر اشكاني

براساس داده هاي ديرينه تغذيه شناسي

 

فرهنگ خادمي ندوشن1،  طاهره عزيزي پور2،  رضا شعباني3

  • چكيده

محوطه باستاني وليران در حومه شهر دماوند و در شرق تهران قرار گرفته اس ت. براساس منابع باستان شناسي در ا ين محوطه، استقرارهايي در دور ه هاي اشكاني و ساساني وجود داشته است. كشف قبوري از دوره اشكاني در وليران، و به دست آمدن بقاياي دانه هاي گياهي و نيز بقاياي جانوري در منطقه مذكور، آن را محلي مناسب براي بررسي پوشش گياهي كهن با تكيه بر مطالعات ديرينه تغذيه شناسي نموده است. ما در اين پژوهش برآنيم تا با تجزيه عناصر غيراي زوتوپي اسكلتهاي انساني به دست آمده با استفاده از دستگاه طول موج اشعه مجهول فلورسنس، به بررسي وضعيت غذايي ساكنان محوطه باستاني وليران در دوره اشكاني كه نشاندهنده وضعيت جغرافيايي منطقه دردوره مزبور است، بپردازيم.

  • مقدمه

بررسي وضعيت جغرافيايي طبيعي ايران در دوره هاي گذشته، يكي از مهمترين موضوعات پژوهشي در ايران و جهان به شمار مي آيد. نبود منابع نوشتاري، فعاليت محققين را براي انجام چنين بررسيهايي محدود به فعاليتهاي آزمايشگاهي كرده است. يكي از اين فعاليتها مطالعات ديرينه تغذيه شناسي است. از آنجايي كه بشر از حيوانات و گياهاني كه در محدوده محل زندگي وي هستند، براي تغذيه استفاده مي كند، انجام مطالعات ديرينه تغذيه شناسي كمك فراواني به روشن شدن وضعيت پوشش گياهي يك منطقه در دوره هاي گذشته مي كند.

ديرينه تغذيه شناسي دانشي است كه با مطالعه بقاياي گياهي، جانوري و انساني بازمانده از جوامع باستاني، به بررسي وضعيت غذايي و تغذيه اي اين جوامع مي پردازد كه البته انجام چنين مطالعاتي با مشكلات فراواني همراه است . انسان يك موجود همه چيزخوار است، بنابراين مي تواند غذاهاي متنوعي را از بين غذاهاي گياهي و غذاهاي جانوري در طول زندگي خود مصرف كند. تركيباتِ عناصرِ استخوانهاي باستاني، اطلاعات ارزشمندي را در مورد وضعيت غذايي و زيست محيطي جوامع كهن فراهم مي كند، ميزان كلسيم و فسفري كه فرد در طول زندگي از طريق تغذيه مصرف مي كند، تأثير مستقيمي بر استخوان او مي گذارد. همچنين اختلاف غلظت عناصري همچون استرانسيوم، باريوم، مس، روي، اناديم و آهن مي تواند براي مطالعه نوع غذا به كار رود[ 1، ص 785 ]. از بين عناصر مذكور استرانسيوم بيشترين اهميت را در مطالعات ديرينه تغذيه شناسي به خود اختصاص داده و اين موضوع به اين علت است كه بيش از 99 درصد استرانسيوم بدن، در استخوان قرار گرفته است.

چنان كه گذشت يك روش علمي براي فهم وضعيت گياهي و جانوري يك منطقه در دوره هاي گذشته، تجزيه عناصر كمياب اسكلتهاي باستاني و انجام مطالعات ديرينه تغذيه شناسي است. براي انجام چنين پژوهشهايي مطالعه دندانها نسبت به ديگر بخشهاي اسكلت سودمندتر است. پژوهشگران بر اين اعتقادند كه ميناي دندان نسبت به استخوان خلل و فرج كمتري داشته و بنابراين در برا بر تغييرات پس از مرگ بيشتر مقاوم است.[ 2، ص 78]

در اين پژوهش اسكلتهاي به دست آمده در محوطه باستاني وليران دماوند كه متعلق به دوره اشكاني بود، بررسي شدند. ژوستين، پارتيان را مهاجراني از منطقه اسكيتها مي داند، استرابو نيز با ژوستين هم عقيده بوده و ارشك، بنيا نگذار حكومت اشكاني را مردي سكايي از قبيله نيمه بيابانگرد پارتي مي داند. غالب محققان سال 247 ق.م را سال شروع حكومت اشكانيان مي دانند. اين قوم بيش از 450 سال بر ايران، نواحي شرقي آن و بخش عظيمي از بين النهرين حكومت كردند. درنهايت، اين سلسله در سال 224 م. به دست اردشير ساساني منقرض شد.

  • پيشينه تحقيق

تاكنون در سراسر دنيا پژوهشگران بسياري بااستفاده از روش تجزيه غيرايزوتوپي نمونه هاي استخواني باستاني، با تكيه بر عناصر كمياب، درصدد بوده اند تا درباره وضعيت غذايي جوامع كهن اطلاعاتي به دست آورند.

كلپينگر، تجزيه ايزوتوپي استخوانها و دندانهاي انساني باستاني را راهي سودمند براي پي بردن به وضعيت غذايي جوامع كهن مي داند[ 2، ص 79].

اسكوتكوسكس و هرمن نيز در مقاله اي، با تكيه بر عناصر نادر به تجزيه ايزوتوپي نمونه هاي استخواني انساني و حيواني به جا مانده از محوطه قرون وسطي يي وينگربن دراين دو محقق بر آن بودند كه نتايج - جنوب غربي آلمان پرداخته اند[ 3، صص 685 – 675].

اين دو محقق بر آن بودند كه نتايج حاصل از فعاليتهاي آزمايشگاهي خود را با اشياء دفن شده در قبور  كه موقعيت اجتماعي و اقتصادي شخص را در زمان حيات نشان مي داد  تطبيق دهند. آنان از اين طريق نشان دادندكه تركيبات شيميايي استخوانهاي ساكنان مرفه اين محوطه، به علت دستيابي به نظام تغذيه بهتر، با تركيبات شيميايي استخوانهاي مردم عادي جامعه تفاوت دارد. آنان در مطالعه خود بر ميزان عنصر كلسيم تكيه كرده و آنگاه نتيجه گرفتند كه احتمالاً در نظام تغذيه اي خانواده هاي مرفه از لبنيات استفاده مي شده است.

كاروالهو با تكيه بر ميزان عناصري همچون فسفر، كلسيم، منيزيم، آهن، مس، روي، باريوم، استرانسيوم و سرب در دندانهاي به دست آمده در يك محوطه باستاني در ليسبون (پرتغال) به مطالعه وضعيت غذايي ساكنان منطقه مذكور در عصر كلكولتيك پرداخت[4، صص 565 – 559].همين محقق در پژوهشي ديگر به منظور انجام مطالعات ديرينه تغذيه شناسي، غلظت عناصر كمياب را در دو استخوان فيمور بررسي كرد. اين دواستخوان كه يكي متعلق به يك مرد و ديگري متعلق به يك زن بودند، در يك گور باستاني در جنوب كشور پرتغال (1200- 1300م) به دست آمدند [ 5، صص 1257 - 1251]

گنزاليس و همكاران او از ديگر محققيني هستند كه به انجام مطالعات ديرينه تغذيه شناسي پرداخته اند. اين محققان استخوانهاي مختلف ساكنان اوليه جزاير قناري را مطالعه كرده و براساس دو عنصر استرانسيوم و باريوم، به بحث درباره وضعيت ديرينه تغذيه شناسي انسانهاي اين منطقه پرداخته اند. آنان با آزمايش نمونه هاي استخواني انساني و مشاهده درصد بالاي استرانسيوم و باريوم در آن، به بيان اين موضوع مي پردازند كه تأثير زيست محيط بر اين استقرارهاي كشاورزي باعث گرديده است تا استفاده از منابع گياهي ميان ساكنان مركزي و استفاده از منابع دريايي بين ساكنان ساحلي اين جزاير رواج داشته باشد. محققين مذكور همچنين بر اين اعتقادند كه ساكنان اين منطقه از سبزيجات خاصي بيشتر استفاده مي كرده اند[ 6، صص 220-215].

جينگوا و زلاتوا با استفاده از دستگاه پلاسماي جفت القايي  طيف سنجي جرمي به بازسازي وضعيت غذايي يك جامعه باستاني مربوط به قرن چهارم ق.م در بلغارستان پرداختند. اين دو پژوهشگر دستگاه مذكور را وسيله اي مناسب براي تجزيه عنصري دانسته و با استفاده از آن، عناصري همچون آلمينيوم، آرسنيك، منگنز، منيزيوم، سرب، استر انسيوم، واناديوم، زيركونيوم و روي را تجزيه كردند كه البته با استفاده از روش اخير تعيين ميزان مس و آهن ممكن نيست[ 1، صص 789- 785].

وب و همكارانش با استفاده از دستگاههاي پلاسماي جفت القايي  طيف سنجي جرمي و پلاسماي جفت القايي  نشر اتمي غلظت عناصري همچون سرب، روي و استرانسيوم را روي دندانهاي شيري كودكان امروزي بررسي كردند. آنها مقدار اين غلظت را با غلظت همين عناصر در دندانهاي متعلق به عصر برنز مقايسه كردند. اين پژوهشگران غلظت روي و استرانسيوم را در دندان، بازتابي از وضعيت غذايي فرد در طول زندگي وي مي دانند[7، صص 208-201].

در پژوهشي ديگر كه ترومن و ديگران درباره عناصر تشكيل دهنده دندان و استخوانهاي فسيلي انجام دادند، تأثير عناصر نادر زميني كه در اثر نوشيدن آبهاي آشاميدني بر استخوان انسان به وجود مي آيد، بررسي شد.[ 8، صص 4355-4343]

تجزيه عنصري استخوانها براي فهم عادتهاي غذايي گذشته تنها منحصر به استخوانهاي انساني نبوده است. در اين مورد گاه استخوانهاي جانوري نيز بررسي شده اند. اسپانهيم ازمحققاني است كه به چنين مطالعاتي پرداخت[ 9، صص 156-147].

زاپاتا و ديگر محققان اسپانيايي نيز درباره استخوانهاي اواخر عصر رومي به مطالعه پرداختند. آنان دريافتند كه در استخوانهاي مذكور نيز، استرانسيوم درصد بالايي از عناصراستخوان را تشكيل مي دهد. پژوهشگران مذكور اين موضوع را اين گونه تفسير كردند كه ساكنان منطقه مذكور در نظام غذايي خود به ميزان زيادي از مواد گوشتي استفاده مي كرده اند[10].

  • درباره محوطة مطالعه شده

شهرستان دماوند در منطقه اي به وسعت تقريبي 2600 كيلومتر مربع واقع شده است. اين محوطه از طرف شمال به استان مازندران، از مشرق به فيروزكوه، از جنوب به ورامين و گرمسار و از جنوب غرب به لواسانات شميران و تهران محدود است.

اين شهرستان در بخش مياني داراي اقليم نيمه استپي سرد و در ارتفاعات، داراي اقليم كوهستاني است. اين منطقه، به دليل وجود ارتفاعات بلندي همچون سياه چال و چنگيز چال در شمال و قله باشكوه دماوند در فاصله بيست و پنج كيلومتري شمال آن، منابع زيرزميني آب وچشمه هاي متعددي دارد.

روستاي وليران واقع در بخش مركزي شهرستان دماوند بوده و جزء دهستان تارود محسوب مي شود. اين روستا در 1/5 كيلومتري جنوب شهر دماوند و در فاصله 500 متري  شرق جاده آسفالته گيلاوند به دماوند قرار گرفته است كه شكل 1 نشانگر نمايي عمومي از اين محوطه تاريخي است.

 شكل 1 نماي عمومي محوطه تاريخي وليران[ 11]

محوطه تاريخي وليران در فاصله 1/5كيلومتري جنوب روستاي وليران، بر تپه ماهورهاي ميان روستاي وليران در سمت شمال روستاي شلمبه و در حاشيه شرقي رودخانه تار قرار دارد كه در شكلهاي 2 مشخص است.

شكل 2 عكس هوايي محوطه تاريخي وليران [11]

 اين محوطه باستاني در 25 درجه و 3 دقيقه و 242 ثانيه طول جغرافيايي و 35 درجه و 41 دقيقه و 303 ثانيه عرض جغرافيايي قرار دار د. موضع نگاري اين محوطه در شكل 3 آمده است.

شكل 3 موضع نگاري محوطه تاريخي وليران

اين محوطه در تيرماه سال 1385 طي يك عمليات خاكبرداري كه دانشگاه علم و صنعت در منطقه انجام مي داد، كشف شد [11 ، صص 29-23]. پس از آن اين منطقه در طول ماههاي مرداد و شهريور همان سال حفاري شد. در اين كاوش گورستاني متعلق به دوره اشكاني و بقاياي يك سايت معماري متعلق به دوره ساساني به دست آمد. شكل 4 يك گور متعلق به دوره اشكانيان و شكل 5 بقاياي معماري دوره ساسانيان را نشان مي دهد.

شكل 4 گورستان اشكاني وليران [11]

شكل 5 بقاياي معماري عصر ساساني[11]

از گورهاي دوره اشكاني وليران، چهار ريتون سفالي، يك نمونه آمفورا و هفت سكه نقره از دوره هاي مهرداد دوم، سنتورك، ارد اول و اردوان دوم به دست آمده كه به تر تيب در شكلهاي 6 تا 8 آمده است.

شكل 6 نمايي از پشت و روي يكي از ريتونهاي گور زاغه اشكاني در محوطه تاريخي ايران [11]

شكل 7 نمايي از پشت و روي يكي از ريتونهاي گور زاغه اشكاني در محوطه تاريخي وليران

شكل 8 آمفورا از گور زاغه دوره اشكاني در وليران

از بقاياي عصر ساساني نيز، سكه هايي از دوره خسرو دوم و سفال نوشته هايي به زبان پهلوي ساساني به دست آمده است.

  •  روش پژوهش

 

در اين تحقيق، اسكلتهاي به دست آمده از محوطه باستاني وليران كه در محدوده زماني دوره اشكاني مي گنجد، در اين پژوهش بررسي شد. از آنجا كه عناصر تشكيل دهنده دندان نسبت به ديگر بخش هاي اسكلت در تغييرات پس از مرگ نفوذ پذيري كمتري از خود نشان مي دهد، براي انجام مطالعات ديرينه تغذيه شناسي سودمندتر است. ما در اين پژوهش هفت نمونه دنداني و يك نمونه از جمجمه سر آزمايش كرديم. اين نمونه ها به طور تصادفي و بدون توجه به سن و جنس، از تدفينهاي مختلفي در محوطه مطالعه انتخاب شد، به گونه اي كه هر دندان متعلق به يك اسكلت جداگانه بود، نمونه هاي مطالعه شده به شدت مضطرب و پوسيده بود.

البته استخوانهاي دراز غالباً سالم بود و اين پوسيدگي شامل دندانها و جمجمه ها مي شد كه شكل 9 نشانگر اين وضعيت است.

شكل 9 پوسيدگي اسكلتهاي اشكاني محوطه وليران

نمونه هاي مطالعه شده ابتدا با يك بروس نرم و ضربه ملايم آب مقطر شسته شدند تا گرد و غبار از آنها زدوده شود سپس در هواي معمولي اتاق قرار گرفتند تا خشك شوند. درآزمايشگاه طيف سنجي اشعه مجهول، نمونه ها به پودر تبديل شده و به صورت قرص درآمدند. آنگاه آنها در آب گرم شسته و در محيط بسته حرارتي خشك شدند و سپس به وسيله دستگاه طيف سنج اشعه مجهول، تجزيه شدند.

براي آماده سازي نمونه ها براي انجام آزمايشهاي طيف سنجي دو راه وجود دارد. يكي اين كه نمونه را با استفاده از اره هاي مخصوص، لايه لايه كرده و آنگاه هر لايه را جداگانه آزمايش كرد.

در اين صورت مي توان تأثيرات محل تدفين را نيز بر شكل گيري تركيبات استخواني و دنداني بررسي كرد. اما استفاده از اين روش يك عيب بزرگ دارد و آن اين است كه تركيبات فلزي اره اي كه از آن براي لايه لايه كردن نمونه مطالعه شده استفاده مي شود، ممكن است كه ساختار شيميايي نمونه مطالعه شده را تحت تأثير قرار داده و بنابراين نتايج به دست آمده را با درصدي از خطا همراه سازد.

راه دوم اين است كه نمونه ها را به صورت پودر درآورده و سپس پودر حاصل شده را آزمايش كرد. در اين روش از آنجا كه بخش دروني و بخش بيروني نمونه استخواني و يا دنداني با هم پودر مي شوند، ديگر نمي توان اطلاعاتي درباره تأثيرا ت محل تدفين بر نمونه هاي مطالعه شده به دست آورد.

با اين حال روش اخير اين مزيت بزرگ را دارد كه تركيبات شيميايي نمونه، به علت استفاده از اره  كه براي لايه لايه كردن نمونه استفاده مي شود  تغيير نمي كند. درمجموع به نظر مي رسد كه استفاده از روش دوم يعني پودر كردن نمونه ها بهتر از روش اول است. ما نيز در اين پژوهش از همين روش استفاده كرده ايم.

  • يافته هاي پژوهش و بحث

روش استفاده شده، طيف سنجي اشعه مجهول، براي مطالعه ميزان غلظت عناصر در استخوان يك روش سودمند است؛ چرا كه ميزان كمي از استخوان براي انجام چنين آزمايشهايي كفايت مي كند. بعلاوه تعيين غلظت تقريباً تمامي عناصر تشكيل دهنده بافت استخواني با استفاده از روش مذكور ممكن است .

در پژوهش حاضر غلظت عناصر تشكيل دهنده دندانها و يك تكه جمجمه از طريق روش تجزيه عنصري اشعه مجهول به دست آمد. ميزان اين عناصر در جدول 1 تعيين شده است.

جدول 1 نتايج به دست آمده از طيف سنجي با اشعه مجهول بر نمونه هاي استخواني باستاني

Cu

Pb

Zn

Mgo

Mno

Fe203

Ca

Ba

Sr

نمونه

(ppm)

(ppm)

(ppm)

(%)

(%)

(%)

(%)

(ppm)

(ppm)

 

15

147

292

153/0

009/0

<< 

735/49

170

331

*1-707

49

264

317

266/0

007/0

<< 

311/52

33

233

2-707

18

303

304

281/0

057/0

<< 

82/49

38

295

3-707

13

244

245

347/0

001/0

<< 

422/43

194

258

4-707

18

380

191

333/0

001/0

04/0

107/42

268

239

5-707

15

212

250

254/0

001/0

09/0

836/45

226

312

6-707

14

234

245

337/0

<< 

07/0

178/42

285

277

7-707

18

232

263

353/0

001/0

09/0

78/41

113

311

8-707

* نمونه 1-707 از جمجمه و ديگر نمونه ها از دندان گرفته شده اند.

در جدول 1 ميزان بعضي از عناصر به صورت واحد در هزار و بعضي به صورت درصد بيان شده اند. جدول فوق بيان كننده غلظت فلزاتي مانند فلوئور، مس، باريوم، كلسيم، استرانسيوم، آلمينيوم، آهن، منگنز، سرب و روي است.

چنانكه پيش از اين نيز ذكر شد، اسكلتهاي باستاني محوطه وليران بسيار مضطرب و پوسيده بود. به نحوي كه هنگام برداشتن آنها تعدادي از آنها مي شكست و يا اين كه پودرمي شد. كلسيم و فسفر جزء عناصري هستند كه منجر به حفظ مواد تشكيل دهنده استخوان مي شوند، بنابراين با توجه به وضعيت پوسيدگي استخوانها اين احتمال وجود داشت كه درصد كلسيم و فسفر استخوانها كم باشد. اما نتايج به دست آمده چنين فرضيه اي را منتفي كرد. باتوجه به اين كه منطقه وليران يك منطقه مرطوب است، مي توان پذيرفت كه پوسيدگي اسكلتهاي باستاني منطقه وليران احتمالاً به دليل رطوبت خاك بوده است. درجه رطوبت خاك به حدي بود كه موقع باز شدن گور به راحتي مي شد با لمس خاك، رطوبت آن را حس كرد.

ميزان كلسيم در نمونه هاي به دست آمده به حدي بود كه مي توان گفت فرآورده هاي لبني بخش قابل توجهي از غذاهاي مصرفي مردم اين منطقه در دوره اشكاني بوده است. سطح باريوم چه در نمونه هاي باستاني و چه در نمونه هاي امروزي در فرآورده هاي غذايي دريايي بسيار پايين و در حيواناتي كه در خشكي زندگي مي كنند، در حد بالايي است، اما غلظت استرانسيوم در نمونه هاي دريايي نسبت به نمونه هاي خشكي بيشتر است.

ميزان باريوم در نمونه هاي به دست آمده از وليران بيش از نيمي از ميزان استرانسيوم است. اين درصد بالاي باريوم را تنها جينگوا و همكارانش از يك محوطه باستاني مربوط به قرن چهار ق.م در بلغارستان به دست آورده اند. وي اين ميزان را دليلي بر استفاده از غذاهاي گياهي مي داند و از آنجا كه منطقه مطالعه شده وي در امتداد ساحل دريا قرار دارد، وي معتقد است كه در منطقه ياد شده از غذاهاي دريايي نيز  البته به ميزان كم، استفاده مي كرده اند [1، صص 785 – 786].

در مورد ساكنان منطقه وليران مي توان گفت كه آنان در رژيم غذايي خود هم از غذاهاي گياهي و هم از غذاهاي گوشتي استفاده مي كرده اند و البته غذاهاي دريايي نيز بخش اندكي از رژيم غذايي آنان را تشكيل مي داده است.

اگر چه ميزان استرانسيوم به حدي است كه استفاده از غذاهاي گياهي را تأييد مي كند، اما اين ميزان از استرانسيوم آ ن قدر نيست كه بتوان گفت از غذاهاي گياهي بيش از غذاهاي گوشتي استفاده مي شده است. به خصوص كه اندك بودن ميزان منگنز و منيزيوم نيز به درست بودن فرضيه اخير كمك مي كند. درواقع غلظت دو عنصر اخير در غذاهاي گياهي بيش از غذاهاي گوشتي است، اما در نمونه هاي مطالعه شده، درصد دو عنصر اخير به طور قابل توجهي بالا نبود. به علاوه درصد استرانسيوم در نمونه هاي به دست آمده درحدي است كه مي توان نتيجه گرفت كه ساكنان منطقه وليران بيش از آ ن كه از گياهان گوشتي استفاده كنند، از گياهان علفي استفاده مي كرده اند.

در نمونه هاي به دست آمده از منطقه وليران ميزان باريوم در حد بسيار بالايي قرار داشت، به گونه اي كه ميزان باريوم حدود 58/0 درصد  استرانسيوم بود. اين ميزان از باريوم به درستي مشخص مي كند كه جانوران آبزي به ميزان بسيار كمي در اين منطقه مصرف مي شده اند.

نتايج به دست آمده اختلاف معناداري را از نظر غلظت بار يوم در برخي نمونه ها به دست مي دهد. به گونه اي كه ميزان باريوم در نمونه هاي2-707 و 3-707  بسيار پايين و درنمونه هاي 5-707، 6-707 و 7-707 در حد بالايي قرار دارد(جدول 1).

از آنجا كه عوض شدن تركيبات استخوانهاي انسان به حداقل ده سال زمان احتياج دارد و در مورد دندانها، اين تركيبات بعد از شكل گيري در دوره جواني ديگر تغيير نمي كنند، مي توان گفت كه ساكنان منطقه مذكور، وليران را به عنوان يك گذرگاه مي شناخته اند، نه منطقه اي كه سكونت گاه دائمي آنها باشد. اين منطقه احتمالاً مركز تجاري و يا پادگان نظامي بوده است.

ميزان سرب در نمونه هاي مطالعه شده در حد بسيار بالايي قرار دارد. اين ميزان درنمونه شماره 5-707  بيش از ديگر نمونه ها بوده و رقم 380 را نشان مي دهد. اين در حالي است كه چنين ميزاني از سرب به ندرت در اسكلتهاي انساني (چه نمونه هاي جديد و چه نمونه هاي باستاني) ديده شده است.

بيش از 90 % سرب بدن در استخوان قرار دارد. اگرچه جايگزيني سرب به آهستگي انجام  مي شود، اما به طور كلي دوره تأثيرگذاري سرب محيط بر استخوان، فاصله زماني 27-16 سالگي را دربرمي گيرد.

توزيع سرب در بخشهاي مختلف اسكلت انسان به طور يكنواخت انجام نمي شود، بنابراين ميزان سربي كه از دندانهاي يك اسكلت به دست مي آيد، تفاوت معناداري با ميزان سرب درديگر بخشهاي اسكلت دارد. البته ميزان سرب در اسكلتهاي انسان ارتباطي با سن او ندارد.

مشابه ميزان سربي را كه در دندانهاي محوطه باستاني وليران به دست آمد، تا كنون چندين محقق گزارش كرده اند. ماركوس و همكاران او به بررسي ميزان سرب در دندان انسانهاي بيمار امروزي پرداختند. اين محققان ميزان بالاي سرب را در دندانهاي مطالعه شده، ناشي از بيماريهاي كبدي مي دانند[ 12، صص 1680-1675].

 زاپاتا روي استخوانهاي دراز اسكلتهاي انساني دوره رومي (قرن چهارم تا قرن ششم ميلادي) پيدا شده از يكي از مناطق ساحلي جنوب شرق اسپانيا، به تجزيه عنصري پرداخته و ميزان سرب بسيار زيادي  را حتي بيشتر از نمونه هاي وليران، گزارش مي دهد. وي اين ميزان زياد سرب در اسكلتهاي انساني را بازتابي از تغييرات پس از مرگ و نيز وجود سرب در آبهاي آشاميدني ساكنان محوطه مطالعه شده در طول زندگي مي داند[ 10 ، زير چاپ].

گارسيا محقق ديگري است كه به همراه همكاران خود در تجزيه عنصري كه روي دندانهاي انساني انجام داد، مشابه ميزان سربي را گزارش داد كه ما از دندانهاي محوطه باستاني وليران به دست آورده ايم. اين محققان بخشهاي مختلف اسكلتهاي انساني را از چندين دوره مختلف (از دوره نوسنگي تا زمان حا ل)، به طور جداگانه آزمايش كردند. آنان معتقدند كه ميزان سرب در اسكلت انسان، هم م ي تواند برگرفته از محيط زندگي شخص درطول حياتش باشد و هم مي تواند بازتابي از آن مواد غذايي باشد كه وي مصرف مي كرده است [13، صص 72-51].

با توجه به آنچه گذشت، مي توان گفت كه ميزان بالاي سرب در نمونه هاي بررسي شده، مي تواند ناشي از تغييراتي باشد كه پس از مرگ در عناصر تشكيل دهنده استخوان رخ داده است. البته از آنجا كه ميزان سرب در هر يك از نمونه هاي بررسي شده  كه همه از يك محوطه برداشته شده اند تفاوت معناداري را با هم نشان مي دهند، پذيرش فرضيه اخير اندكي مشكل مي نمايد. وجود بيماريهاي كبدي ميان همه ساكنان محوطه مطالعه شده نيز چندان منطقي نيست، اما اين فرضيه كه سرب از طريق تغذيه و نوشيدن آب به بدن اسكلتهاي بررسي شده، منتقل مي شده است، قابل قبولتر است.

  • نتيجه گيري

نتايج آزمايشگاهي به دست آمده، نشان مي دهد كه در دوره اشكاني حيوانات زيادي در منطقه وليران وجود داشته و مردم اين منطقه از گوشت آنها براي تغذيه خود استفاده مي كرده اند.

غذاهاي گياهي نيز از ميان گياهاني كه در منطقه وليران مي روييده، انتخاب و مصرف مي شده اند. در حين كاوش در محوطه باستاني وليران بقاياي گردو نيز به دست آمد. با توجه به اين كه گردو امروزه نيز در منطقه دماوند مي رويد، مي توان پذيرفت كه پوشش گياهي منطقه مطالعه شده از دوره اشكاني تا روزگار حاضر تغيير چنداني نداشته است.

بالا بودن ميزان سرب در اسكلتهاي بررسي شده، نشان مي دهد كه آب مصرفي ساكنان اين منطقه، درصد بالايي از سرب را داشته است. وجود چشمه هاي آب معدني فراوان درمحدوده دماوند، اين فرضيه را بيشتر به واقعيت نزديك مي كند.

چنان كه گذشت، ساكنان منطقه وليران از گوشت ومواد لبني در تغذيه خود استفاده مي كرده اند، بنابراين مي توان پذيرفت كه ساكنان اين منطقه بيشتر به دامپروري اشتغال داشته اند. منطقه وليران به دليل وضعيت جغرافيايي مساعد خود امكانات لازم را براي استقرار انساني در دوره اشكاني فراهم مي كرده است.

 

1- دانشيار گروه باستان شناسي دانشگاه تربيت مدرس، تهران، ايران
2- دانشجوي دكتري باستان شناسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات تهران، ايران
3- استاد گروه تاريخ، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات تهران، ايران

منابع

Djingova R. & etc.; “On the possibilities of inductively coupled plasmamass spectrometry for analysis of rchaeological bones for reconstruction of pale diet”; Talanta,             [1]            Vol.63,Issue 3. , pp. 785-789, 2004

[2]                                                                                                                                   Klepinger L.; “Nutritional assessment from bone”; Anthropology, Vol. 13 , pp. 75-95, 1984

[3]                 Schutkowski H., Herrmann B.; "Diet, status and decomposition at Weingarten: trace element and isotope analyses on early mediaeval skeletal material"; Journal of Archeological Science, No.26, pp. 675-685, 1999

[4]                           Carvalho M.L. & etc.; Analysis of human teeth and bones from the Chalcolithic period by X-ray spectroscopy; Nuclear Instruments and Methods in Physics Research B., No. 168, pp. 559-565, 2000

[5]   Carvalho M.L. & etc.; “Trace elements distributation and post- Mortem intake in human bones from middle age by total reflection X ray fluorescence”; Spectrochimica Acta, Part B, No. 59, pp.1551-1557, 2004

[6]      Gonzalez R.E. & etc.; Palaeonutriational analysis of the pre-Hispanic population from Fuerteventura (Canary Islands); The Science of the Total Environment, No. 264, pp. 264-215, 2001

[7]              Webb E. & etc.; “Inductively coupled plasma –mass (ICP-MS) and atomic emission spectrometry (ICP-AES): versatile analytical techniques to identify the- archived elemental information in human teeth”, Microchemical journal, No. 81 , p. 201-208, 2005

[8]                    Trueman C.N. & etc.; "High-resolution records of location and stratigraphic provenanve from the are earth element composition of fossil bones Geochemica"; et Cosmochicimica Acta, No.70, pp. 4343-4355, 2006

[9]       Sponheime M. & etc.; “ Sr/Ca and early hominine diets revisited: new data from modern and fossil tooth enamel”; journal of human evolution, No.48, pp. 147-156, 2004 

[10]                                                           Zapata J. & etc.; "Digenesis, not biogenesis: two Late Roman skeletal examples"; Science of the Total Environment, under print, 2006  

[11]نعمتي م.ر.؛ ويژه نامه همايش پژوهشهاي باستان شناسي استان تهران در سال 1385، تهران: پژوهشكده باستان شناسي، صص 29-23، 1386.

[12]         Marques A.F. & etc.; “X-Ray microprobe synchrotron radition fluorescence application on human teeth of renal insufficiency patient”, Spectrochimica Acta Part B, pp. 1675-1680, 2004.

[13]                                                              Garcia M.J. & etc.; “Heavy metals in human bones in different historical epochs”; Science of the total environment, No.348, pp. 51-72, 2005.